مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۹
... چندین گمان بد مبر ای خایف از اهلاک من
دریا نباشد قطره ای با ساحل دریای جان
شادی نیرزد حبه ای در همت غمناک من ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۵
... ای میل ها در میل ها وی سیل ها در سیل ها
رقصان و غلطان آمده تا ساحل دریای تو
با رفعت و آهنگ مه مه را فتد از سر کله ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۱
... در عشرت آن دریا نی این و نه آن بوده
بر ساحل این خشکی این گشته و آن گشته
اندر هوس دریا ای جان چو مرغابی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۹
... بر آن آبی که دارد سهم ناری
نمی دانم که آن ساحل کجا شد
که پیدا نیست دریا را کناری ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۵
... گدازیده شود چون آب واری
بر آن ساحل که ای ن گل ها گدازید
اگر خواهی تو مستی و خماری ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۷
... خوش بچر ای گاو عنبربخش نفس مطمین
در چنین ساحل حلال است ار تو خوش پوزی کنی
طوطیی که طمع اسب و مرکب تازی کنی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۴
... بی عنایت های آن دریای لطف
از چنین موجی به ساحل کی رسی
بی براق عشق و سعی جبرییل ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۷
... ز جام خویش نپرسی که مست از چه شرابی
کجاست ساحل دریا دلا که هر دم غرقی
کجاست آتش غیبی که لحظه لحظه کبابی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۰
... گمان می برم من که مانا توی
از این ساحل آب و گل درگذر
به گوهر سفر کن که دریا توی ...
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی و هفتم
... ما را بچران به مهربانی
تا ساحل بحر و روضه ما را
در پیش کنی و خوش برانی ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن
... چونک ساکن خواهدش کرد از مرا
سوی ساحل افکند خاشاک را
چون کشد از ساحلش در موج گاه
آن کند با او که آتش با گیاه ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز
... بی بهارش غنچه ها ناکفته بود
چون ز دریا سوی ساحل بازگشت
چنگ شعر مثنوی با ساز گشت ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
... چون لب جو نیست مشکا لب ببند
بی لب و ساحل بدست این بحر قند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۸ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی
... آفتابی درج اندر ذره ای
چون رسیدم سوی یک ساحل به گام
بود بیگه گشته روز و وقت شام
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۹ - نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل
هفت شمع از دور دیدم ناگهان
اندر آن ساحل شتابیدم بدان
نور شعله هر یکی شمعی از آن ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن
آن دقوقی در امامت کرد ساز
اندر آن ساحل در آمد در نماز
و آن جماعت در پی او در قیام ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۲ - دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی
... دستشان گیر ای شه نیکو نشان
خوش سلامتشان به ساحل باز بر
ای رسیده دست تو در بحر و بر ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۹ - تحریض سلیمان علیهالسلام مر رسولان را بر تعجیل به هجرت بلقیس بهر ایمان
... که برآمد موجها از بحر جود
سوی ساحل می فشاند بی خطر
جوش موجش هر زمانی صد گهر ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۰ - بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بیمرادیست و وجود در عدم است و عَلی هَذا بَقیَّةُ الأَضْدادِ وَ الأَزْواجِ
... ور تو در کشتی روی بر یم روان
ساحل یم را همی بینی دوان
گر تو باشی تنگ دل از ملحمه ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۵ - رجوع کردن به حکایت آن شخص وام کرده و آمدن او به امید عنایت آن محتسب سوی تبریز
... در نوردید آفتابش زود زود
راند او کشتی ازین ساحل پریر
گشته بود آن خواجه زین غم خانه سیر ...