گنجور

 
۱۵۶۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۹

 

... سوی عدو آهسته ران وای وای

سرو آزادم برادر

شاخ شمشادم برادر

جان ناشادم برادر

ترسم نیایی زین سفر وای وای ...

صفایی جندقی
 
۱۵۶۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۰

 

چو شد قسمت ز آغازم جدایی

برادر

رضا جانم برادر

چه سازم چاره با حکم خدایی

برادر

رضا جانم برادر

جدا از عقل و دل دیوانه بودم

برادر

ز دین بیگانه بودم

که کردم از تو آهنگ جدایی

برادر

رضا جانم برادر

دلم آمیخت از آن لعل سیراب

برادر

طبرخون وش به خوناب

قدم آموخت از زلفت دوتایی

برادر

رضا جانم برادر

مرا کی دسترس باشد که در طوس

برادر

ترا آیم به پابوس

ببخشایم بر این بی دست و پایی

برادر

رضا جانم برادر

مگر خود از وفاداری و یاری

برادر

به دست غمگساری

علاج رنج مهجوران نمایی

برادر

رضا جانم برادر

که فرقی نیست شرح درد و غم را

برادر

تب و تاب ستم را

به گوش غیر با دستان سرایی

برادر

رضا جانم برادر

تو زینسانم چرا خواهی پریشان

برادر

زبون در چنگ هجران

بدان اوصاف و اخلاق خدایی

برادر

رضا جانم برادر

به دام و آشیان مرغ غمت راست

برادر

سرودی بی کم و کاست

چه دولت ها دهد دستم دگر بار

برادر

رضا جانم برادر

شکیبایی مدار از من تمنا

برادر

کجا یابم شکیبا

که بس بهتر اسیری از رهایی

برادر

رضا جانم برادر

گذشت از صبر رنجم در جدایی

برادر

اگر چون بخت بیدار

به سر وقتم به پای پرسش آیی

برادر

رضا جانم برادر

سرم بر عرش ساید گر کند باز

برادر

الا سرو سرافراز

به چشمم خاک پایت توتیایی

برادر

رضا جانم برادر

مرا باشد شفا زان لب تو مپسند

برادر

بدان لعل شکرخند

که من گردم هلاک از بی دوایی

برادر

رضا حانم برادر

بهر صورت خدا بخشد ترا کام

برادر

مدامت باده در جام

که من خو کرده ام با بینوایی

برادر

رضا جانم برادر

گنه کاران به محشر چون درآیند

برادر

ز خجلت بر سر آیند

ترحم کن تو باری بر صفایی

برادر

رضا جانم برادر

صفایی جندقی
 
۱۵۶۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۲

 

... داوری را دیده در راه تو داریم ای قیامت

لنگ لنگان پویه تا کی شل نه ای برادر گامی

وقعه ی کبری مگر کیفر کند این کفر و کین را ...

صفایی جندقی
 
۱۵۶۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

... این دست شوق برسر آن آستین فشانان

بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم

وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم ...

صفایی جندقی
 
۱۵۶۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۵

 

آه که شد برادرم غرقه به خون برابرم

خاک عجب مصیبتی ریخت زمانه برسرم

کاش از این خبر صبا قصه برد به مادرم

کشته برادر از جفا گشته اسیر خواهرم

وای که بی برادرم ساخت زمانه آخرم

در غم یاوران مرا صبر کجا قرار کو ...

صفایی جندقی
 
۱۵۶۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۴۵- تاریخ وفات میرزا عبدالحسین جندقی

 

... که بفرمای مصرعی انشاد

گفت برادر پای شرک و بگو

میرزا را خدا بیامرزاد ...

صفایی جندقی
 
۱۵۶۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۴۹- تاریخ ولادت ساره خاتون دختر شاعر

 

... یکی آمد از غیب و در جمع گفت

ز رخساره ساره برادر بوس

۱۲۶۵ق

صفایی جندقی
 
۱۵۶۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۹۴- تاریخ فوت محمد علی خطر پسر کوچک یغما و برادر صفائی (۱۳۰۲ق)

 

... اگر کردم فزع بر من نگیرند

برادر مردگان عذرم پذیرند

صفایی آی و در اصلاح خود کوش ...

... ز دامان مهره مهرش فرو ریز

برادر را دعاکن کش به میعاد

ولی در بزم خوبش جای بخشاد ...

صفایی جندقی
 
۱۵۶۹

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

... گفتم ای دل راست گو چون بود رفتارش به تو

گفت می دیدم به من مهری برادر وار داشت

گفتمش چون بودخوی آن نگار خوبروی ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۰

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در شرح احوال خود حضرت والا میرزا جعفر خان حقایق نگار رامخاطب کرده گوید

 

... کجا روم چکنم حال دل که را گویم

ز بی محبتی زاده برادر میر

مرا به عهد جوانی نموده پیر از غم ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۱

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - تضمین با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رحمه الله علیه)

 

... هیچ رأفت نه مسلمان و نه کافر دارد

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۲

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش اول - گزیده‌ای از کرامات و فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) » بخش ۴ - داستان مادر و فرزندی که مادرش فرزندی او را انکار می‌نمود

 

... رفت و آوردش بر آن نابکار

دو برادر داشت زن همراه خویش

با دو از همسایگان کفرکیش ...

... کیست در امر تو گفتا یا علی

این دو شاهد چون برادر با منند

در وکالت راضیم آنچه کنند ...

... رخت از دنیا به عقبی برده است

این برادرها فریبم داده اند

بهر مالش در طمع افتاده اند ...

... تا شود محروم از مال پدر

این پسر هست از برادر بهترم

زین گنه خاک دو عالم بر سرم ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۳

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۱۱ - در مرثیه حضرت شاهزاده علی اکبر

 

... تو هم به مطلب خود می رسی شتاب از چیست

برادرم ز فراق تو طاقتم طاق است

بروزگار دمی بی تو زیستن شاق است ...

... سکینه خواهر از سرفکند معجر را

چو کشته دید ز تیغ جفا برادر را

به گریه گفت که ای نوجوان برادر من

تو رفتی از بر من خاک باد بر سر من ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۴

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۲۲ - درمذمت دروغ

 

دروغ ای برادر ندارد فروغ

بکن تا توانی حذر از دروغ ...

... بخود میزنی آتشی از دروغ

دروغ ای برادر مگوبا کسی

که درچه فتادند از این ره بسی ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۵

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - قطعه

 

دید روباهی که روباهی دگر

می دود گفت ای برادر حال چیست

گفت باشد خر بگیری گفت تو ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۶

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - قطعه

 

رفیق خوب به است از برادر وفرزند

اگر به دست تو آید چوجان عزیزش دار ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - قطعه

 

ای برادر مجوی از دونان

غیر بخل و طمع صفات دگر ...

بلند اقبال
 
۱۵۷۸

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - قطعه

 

... بیا تا بمیریم وفارغ شویم

ز من ای برادر نصیحت شنو

بلند اقبال
 
۱۵۷۹

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۷ - تجدید مطلع

 

... پی دفع شک خداییست ورنه

نبی بانگ بر وی برادر نمی زد

به عالم نمی بود ز اسلام نامی ...

وفایی شوشتری
 
۱۵۸۰

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۰ - در مدح ساقی کوثر امیرالمؤمنین علیه السلام

 

... الا ای امین خداوند اکبر

رسول خدا را وصی و برادر

تویی بر همه خلق عالم مقدم ...

وفایی شوشتری
 
 
۱
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۸۱
۹۵