گنجور

 
۱۵۰۱

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲ - تتبع خواجه

 

... کس اگر جا همه در کعبه کند چون که ز دید

سیل می موج زن آید دلش از جا ببرد

خاطر نازک آن شوخ نرنجد فانی ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۱۵۰۲

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴ - تتبع خواجه

 

... بر جگر داغ وفای تو نشان ما را بس

چه غم آلودگی می چو درآید در موج

بهر غفران تو یک قطره ازان ما را بس ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۱۵۰۳

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۳ - تحفة الافکار

 

... چین برویی افکند شدت که شخصش راست حلم

موج از آبی ناورد صرصر که نامش مرمرست

نیش تر دامن بود هر موی مرد گرم رو ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۱۵۰۴

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۴ - قوت القلوب

 

... اگر قطار فلک جمله بگسلند از هم

غریق را ز خس موج رو کجا پرواست

شهود بین که ز زخمش کشند پیکان را ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۱۵۰۵

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۵ - منهاج النجات

 

... اگر داری بود آن هم برای صرفه نانی

کجا نان ریزه ات موجود گردد ذره سان گر خود

گه افطار باشد قرص مهرت گرده خوانی ...

... در آن خرمن چو بحر قهر آتش زد نیارد کشت

اگر ظاهر کند سیل سرشکت موج طوفانی

فرشته فی المثل در شکل انسان گر شود ظاهر ...

... عجب نبود که صد چندین گنه را پاک شوید گر

شود ظاهر بروی بحر رحمت موج غفرانی

خداوندا منم آن بنده ظالم به نفس خود ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۱۵۰۶

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

تخم هوس مکارید در خاکدان دنیا

نتوان عمارتی ساخت بر روی موج دریا

عالم همه سرابست بودی ندارد از خود ...

کوهی
 
۱۵۰۷

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

... در جان نگاه میدار سودای دلبران را

دریای وحدت حق موج و حباب دارد

انسان حباب میدان در بحر مردمان را

کوهی
 
۱۵۰۸

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

... نقش غیر و خیال باطل رفت

نیست در بحر صاف موج و حباب

از لب لعل ساقی باقی ...

کوهی
 
۱۵۰۹

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

... تا مرا سوختی ز آب و تراب

تو محیطی و هر چه موجودند

غرقه در موج بحر بی پایاب

خاک در کاه تست هر دو جهان ...

کوهی
 
۱۵۱۰

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

موج دریا نیست دریا عین ما است

همچو خورشیدیکه عین ذره ها است ...

... بحر وحدت را نمی باشد گران

نه فلک با هر دو عالم موج ها است

کل شییی هالک الا وجهه ...

کوهی
 
۱۵۱۱

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

... آری جنید و شبلی معروف بایزیدند

بحر محیط وحدت موج و حباب دارد

امواج بحر بودند در بحر آرمیدند ...

کوهی
 
۱۵۱۲

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

... بشکست او چو پرده ایست دقیق

بحر دل موج خون باوج رساند

که دو عالم در او شدند غریق ...

کوهی
 
۱۵۱۳

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

... چشم کوتاه نظر همت ما پست گرفت

موج بحر کرم افکند مرادم به کنار

ورنه این صید نشاید به دو صد شست گرفت ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۱۴

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

... کان نمکی هر چه تو داری نمکین است

گر بحر بلا موج زند باک ندارم

بیمی اگرم هست از آن چین جبین است ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۱۵

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲

 

... شادم بوصل و هجر که کشتی بخت هم

در موج عشق تن بفراز و نشیب داد

من خود سگ که ام که بر آن کوی بگذرم ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۱۶

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۳

 

سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد

بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۱۷

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷

 

... گر تو روی از من بتابی نامسلمانی بود

مردم چشمم بخون غرقند از موج سرشک

وای بر مردم چو موج بحر طوفانی بود

پاکدامانی چو شمع و نور بارد از رخت ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۱۸

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۴

 

... مژدگانی که خزان رفت و بهار آمد باز

دیده ام بسکه بخون موج زد از گریه چو بحر

گوهری کز نظرم شد بکنار آمد باز ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۱۹

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۳

 

... گرد غم و محنت ز جهان پاک بشویم

گر بحر سرشکم به فلک موج بر آرد

نقش ستم از صفحه افلاک بشویم ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۰

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸

 

... گر سایه سرو تو شود مایل خاکم

ای بحر کرم باز بیک موج عنایت

برهان ز جگر تشنگی ساحل خاکم ...

اهلی شیرازی
 
 
۱
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
۲۶۳