هستم از لعل تو در آتش و آب
مردم و سوختم مرا دریاب
از جلال و جمال و زلف و رخت
میکند در دلم خطاب خطاب
از دل و آب دیده در عشقت
میخورم روز و شب شراب و کباب
آه کز نفس قیس و طاعت جان
چند باشیم در خطا و ثواب
همه زنار کافری بستند
از دو زلف تو شیخ و طفل و شباب
ز آتشت سوختیم با دم سرد
تا مرا سوختی ز آب و تراب
تو محیطی و هر چه موجودند
غرقه در موج بحر بی پایاب
خاک در کاه تست هر دو جهان
ان هذا اقل ما فی الباب
ما به نسبت صفات فعل توئیم
خویشتن گفته فلا انساب
هم بچشم تو دیده ام روشن
شدت ذات تو است بر توحجاب
هست کوهی چو قشر و عشقت لب
عین یکدیگرند قشر و لباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.