گنجور

 
اهلی شیرازی

سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد

بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد

جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است

بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد

چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد

که هر جا بنگرم شکل توام پیش نظر گردد

سمند خویش اجولان مده جز پیش مشتاقان

که گر گردی برآید عاشقان را تاج سر گردد

ترا نادیده عیب اهلی مسکین کند هر کس

بر افکن برقع از عارض که عیب او هنر گردد