اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۰ - رفتن مهراج با گرشاسب
... وز آنجای دلشاد و روشن روان
به کوه دهو بر گرفتند راه
چه کوهی بلندیش بر چرخ ماه ...
... همانجا یکی سهمگین چاه بود
که ژرفیش صد شاه رش راه بود
هر آن چیز کانداختندی دروی ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را
... ز برگ درخت و گیا پیرهن
ازو پهلوان جست راه سخن
که ای راست دل کوژ پشت کهن ...
... میان درختان به روز شکار
بگیرند بر پیل راه آشکار
نخستین ز پای اندر آرند زود ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۲ - دیگر پرسش گرشاسب از برهمن
... زمان تا زمان چرخ را کار نو
شب و روز همواره بر راه او
همان مرگ با زندگانی به هم ...
... مرورا ندانی مگر هم بدوی
که راهت نماید به هر جست و جوی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۳ - دیگر پرسش گرشاسب از سرشت جهان
... نخستین خرد بود و مردم پسین
اگر راه یزدانت باید بس این
ولیک از دگر ره شناسان هند ...
... دگر بهره در سجده پیش خدای
گروهی روان ها پس آن گه ز راه
بگشتند و دیوان شدند از گناه ...
... کز آن گوهر این دیگر آگاه نیست
به راز خداوندشان راه نیست
جهاندار کاین چار پیوسته کرد ...
... از آن پس به پیغمبران آگهی
دهدشان ز راه بدی و بهی
پس آن جان که زی روشنی یافت راه
وز ایدر شود گشته پاک از گناه ...
... سیه روی خیزد ز شرم گناه
سوی چینود پل نباشدش راه
ببادفره جاودان کرده بند ...
... هوا چون نباشد نرویند هیچ
ز گردون گروهی نمایند راه
که او را نشاید بد آن جایگاه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۴ - نکوهش مذهب دهریان
... یکی مرد فرزانه هر چند گاه
بیاید نماید دگر دین و راه
فرستاده ام گوید از کردگار ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۵ - در مذهب فلاسفه گوید
... به ایزد رسد گر بود پاک و راست
به داد و به دین راند آیین و راه
هم ایزد شناسد بداند اله ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۶ - پرسش های دیگر از برهمن
... همان کش نه کشتی نه توشه نه ساز
شود غرق و ماند ز همراه باز
برین دشت از آن پس کرا بود کشت ...
... ره نیک و بد کشتن تخم ماست
خرد کشتی و توشه مان راه راست
هر آن کشت کاینجای کردیم ساز ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۷ - پرسش های دیگر و پاسخ برهمن
... بسی دان ره دانش افزون وکاست
نداند خرد جز یکی راه راست
برو پهلوان آفرین کرد و گفت ...
... ببخشد گناهم به روز شمار
وزین راه دشوار کم هست پیش
برد شاد زی میهن و مان خویش ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۸ - گشتن گرشاسب با مهراج گرد هند
یکی مرد ملاح بد راهبر
که بودش همه راه دریا ز بر
بد آگه که در هر جزیره چه چیز ...
... ورا رهبری داد مهراج شاه
به سوی جزیری گرفتند راه
که خوانند برطایل آنرا به نام ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۱ - دیگر جزیره که آن رامنی خوانند
... ز کافور در چادری بد سپید
برو راه ماران شکن در شکن
چو آهخته بر برف پیچان رسن ...
... همان جای دیدند کوهی سیاه
گرفته سرش راه بر چرخ ماه
درختی گشن شاخ بر شخ کوه ...
... هر آنجا که یابد بدرد به چنگ
چو گمراه بیند کسی روز و شب
ز بی توشگی جان رسیده به لب ...
... بر آنسان که خواهی نگاری همی
کنی هر چه خواهی و کس راه راست
جز از تو نداند که چونان چراست ...
... کز آن جای گویا و بینا کنی
گمست آن که سوی تواش راه نیست
به دل کور هر کز تو آگاه نیست ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۲ - شگفتی جزیره هر دو زور و خوشی هوا و زمین
... ببر برگ هر یک چو جامی بنفش
همه لاله بد رسته بیراه و راه
دو چندان که باشد عقیقین کلاه ...
... که در ژرف دریا هر آنجایگاه
که ناگه شود کشتیی گم ز راه
به سوی ره این مرغ با خشم و جوش ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۵ - صفت جزیره اسکونه
... بماند به سه روز گردد درست
وگر راه روزیش بست آسمان
ببرد روانش هم اندر زمان ...
... فزون تر ز سوراخ پنجاه بود
که از وی دمش را برون راه بود
به هم صد هزارش خروش از دهن ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۹ - صفت جریزه دیو مردمان
... به دندان پیشین چونان گراز
نه بر کوهشان مرغ را راه بود
نه نیز از زبانشان کس آگاه بود
به دریا زدندی چو ماهی شناه
به کشتی رسیدندی از دور راه
همه روز از الماس تیغی به کف ...
... نجستندی از بن جز آهن دگر
ندانست کس بازشان راه راست
کشان رای چندان به آهن چراست ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۰ - جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال
... چو دیدش جهد در قفاش از کمین
به دندان گشایدش در مغز راه
برآرد سر از درد ماهی به ماه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۱ - شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت
سر هفته ز آن جا گرفتند راه
رسیدند زی خوش یکی جایگاه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۲ - شگفتی جزیره ای که مردم سربینی بریده داشت
... کشان سفت بینی و کوتاه کرد
اگر تافتند این بزرگان ز راه
ز خردانش باری چه آمد گناه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
... ازین کاخ هر کس که چیزی برد
نیابد برون راه تا بگذرد
ازو یادگارست گفتار چند ...
... تو آنم دهی کآید از سنگ و خاک
منت راه یزدان نمودم که چون
تو زی دیو باشی مرا رهنمون ...
... نه اینجات از مرگ دارد نگاه
نه چون شد بوی با تو آید به راه
به شاه سیامک نگر کاین سرای ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۶ - شگفتی جزیرۀ بند آب
... حصاری بر آن که ز جزع سیاه
بلندیش بگرفته بر ماه راه
به زیر درش نردبانی ز سنگ ...
... بفرمود کندن بن نردوان
چهی ژرف دیدند صد باز راه
یکی چرخ گردنده بد در به چاه ...
... به دیگر یکی خانه رفتند باز
به زیر زمین کرده راهی دراز
همه خانه بد سنگ همرنگ نیل ...
... پس آنگاه بر دیو نفرین کنی
اگر دیو راهی نمودی درست
نبردی ز ره خویشتن را نخست ...
... میفزای بار گنه کز گناه
چو بارت گران شد بمانی به راه
بدان کوش کایزد چو خواندت پیش ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۸ - شگفتی جزیرۀ رونده
... تهی یکسر از میوه و کشت ورز
به یک روزه راهش جزیریست نیز
پر از میوه و کشت و هر گونه چیز ...
... بجنبد به موج آن جزیره ز جای
به کردار کشتی ز راه دراز
بیاید بر شهر آن گه فراز ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۹ - بیرون شدن گرشاسب
... همه شهرها گشت آراسته
همه راه پر نزل و پر خواسته
زمین باغ فردوس دیدار شد ...
... ز بس در کشور ثریا گرفت
به دشتی رسیدند روزی ز راه
بی اندازه بر وی ز طوطی سیاه ...