ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵ - صف ادارهٔ تأمینات و شرح زندان
... با من این حبس گاه راکار است
حبس این بنده سومین بار است
بارهای دگر بدون درنگ
می گذشتم ز ره به محبس تنگ
چون رسیدم ز ره ولیک این بار
برد فخراییم به شعبه چار ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶ - صف زندان نمرهٔ دو
... به درون رفتم از همان در من
که بدم رفته بار دیگر من
گرد برگشتم از یکی رهرو ...
... وان قلاوور را فرستادم
تا بگوید ز خانه ام باری
بستر آرند و فرش و ناهاری ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۳ - تغییر زندان
... دیدنش کردم اندر این حجره
بار دیگر به دور درگاهی
از سر دشمنی و بدخواهی ...
... بعد از آنم در این اطاق افکند
بازم این بار بی خطا وگناه
هم در این حجره راند بخت سیاه ...
... شرف و احترام زاید از او
زان که بی شبهه اعتبار اینجاست
شرف و عز و افتخار اینجاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفهشناسی
... ژنده پوش کسی نخواهی شد
بار دوش کسی نخواهی شد
دانشی را که کرده ای تحصیل ...
... خواندنش گرچه هست بس مشگل
داد باید به کار باری دل
گرچه بینی عذاب و رنج بسی ...
... در صف مردم وظیفه شناس
وگر این بار هم شوی کاهل
نیبشی جز منافق و جاهل ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۴ - در وصف باغچهٔ بهار و شرح حال او در خانه
... هرکجا بود میوه خوشخوار
کشته درباغ وآمدست به بار
تخم گل خواسته ز راه دراز ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
... که زن آن راز را نگو باز
گفت بار نخست کاینجا من
آمدم میهمان به همره زن ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت
... حسن مرد ار شنید دل سپرد
بار دیگر چو آمدیم اینجا
هم ره هم قدم زدیم اینجا ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۷ - شمهای از تاریخ خراسان
... لاجرم این نفاق دیرینه
شد درختی و بار آن کینه
خلق ایران شدند به سه فریق ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
... دایه گر طفل را کند اغوا
هست مسیول نزد بار خدا
نه همین دایگی نمی دانند ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۹ - گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن
... گفت با من رییس شعبه چار
که رسیده است حکمی از دربار
که ز تهران برون فرستیمت ...
... هم نه آزادییی که کارکنم
خوبش را صاحب اعتبارکنم
پس همان به که اندرین محبس
بگذرانم بسان مرغ قفس
وز سر شوق هفته ای یکبار
زن و اطفال راکنم دیدار
گفت ناچار بایدت رفتن
امر دربار را پذیرفتن
چار ناچار چون چنان دیدم ...
... عصر زی خانه رهسپر گشتم
شب دوباره به حبس برگشتم
ظهر فردا سوار فرد شدم ...
... لیک روحم رهین همت اوست
گردنم زبر بار منت اوست
خاندان امین به من یارند ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
... وان که بندد به قول مکرم کار
او ز مکرم بتر بود صد بار
پس شش مه ز فرط بد روزی ...
... پس نوشتم عریضه مکتوب
با عبارات موجز و خط خوب
که اگر ماند بایدم اینجا
شود آخر حقوق بنده ادا
این عبارات نیز سود نکرد
نه همین شعله بلکه دود نکرد ...
... روز تا نصف شب عرق ریزی
خواندن دوسیه دیدن اخبار
عرض کردن به شه نتیجه کار ...
... نه به شغل اداری ام میلی
نه ز انبار دولتم کیلی
بنشستم در آشیانه خویش ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق
... ور بود این پدرگنه کاری
چیست جرم کسان او باری
هفت مه زین عزیمتم شده طی ...
... خشت آن دسته از خرند افتاد
بار دیگر خری برون آری
یا ز خر بدتری برون آری ...
... از سر دهر دور این سایه
بارالها به حق هشت و چهار
سایه ات را ز فرق ما بردار ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۱ - حکایت احمد شاه قاجار و مال اندوختن او
... جود بیحد کند به فقر دچار
بخل و امساک خواری آرد بار
کبر و نخوت عدو کند ایجاد ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۵ - خطاب به دروغگویان مصلح نما
... اهل ملک از توانگر و محتاج
ناف هشتند زیر بار خراج
خانه خاص و عام ویران کشت ...
... جیب مردم ز سیم و زر خالی
پر زرانبار حضرت عالی
به جز از چند صاحب منصب ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۱
... وز صفاهان نمی توان شستن
گل آسایشم به بار آمد
تلگرافی ز شهریار آمد ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۲ - شرح تفتیش کردن مأمورین دولت در راه
چون رسیدم به چند میلی ری
باد و باران وزبد پی در پی
شب تاربک و باد سرد وزان ...
... خود و اطفالم اندر آن دربست
بار و کالای خانه بسته به هم
بار کرده در آن ز پشت و شکم
رختخواب و مسینه و اسباب ...
... راهداری و رهنوردی چند
روستایی گرفته بار الاغ
قهوه چی زر شمرده پیش چراغ ...
... گفت باید کنیمتان تفتیش
چون که چیزی نبودم اندر بار
ننهادم به مشت او دینار ...
... چیزی ار یافتی نکوهش کن
رفت و بگشود جمله بار مرا
سخت دشوار کرد کار مرا ...
... جامه دان های من به خاک انداخت
بارها را ز هم پریشان ساخت
فرش ها را به راه چید همه ...
... جیب و جوراب کلفت و دایه
بود زنبیلکی به بار اندر
شیشه می در آن چهار اندر ...
... چرب کردند سبلتی یاران
من و اطفال مانده در باران
شب ما برگذشت از نیمه ...
... بسته با دزد و راهزن پیمان
جملگی بارگردن من و تو
شغلشان لخت کردن من و تو ...
... وان که باشد امیر این دزدان
هست باری نظیر این دزدان
وزرا را صفای نیت نیست ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۳ - شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی
... با دلی خون به کنجی افتادم
زی فروغی شدم نخستین بار
تا ببینم چه کرد بایدکار ...
... تا بدانم که چیست تکلیفم
نکند کس دوباره توقیفم
گفت سربسته گویمت رازی ...
... تخم ظلمی به عهد برنایی
تخم ظلم تو ظلم بار آورد
وقت پیریت درکنار آورد ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم
پس چندی امیر دولت بار
داد در قرب بزم خویشم بار
سخن از هر دری بکار آورد ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۶ - تمثیل
... زین حرام ای رفیق دست بدار
تا دهد خوشه حلالت بار
گفت کم گوی از حرام و حلال ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۸ - فرار آیرم از ایران
... چون درآمد شه از سفربه حضر
میرلشگر ببست بار سفر
پسری نوجوان و رعنا داشت ...