گنجور

 
۱۲۴۱

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح حسن بن احمد گوید

 

... اندر آیند چو عیسی به سخن

گه گشایند دهان از لاله

گه نمایند زبان از سوسن ...

... ثری از کف موسی است چمن

لاله غرقه به خون همچو حسین

سوسن زنده نفس همچو حسن ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۲

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - وله

 

... گر ته تنگ یاسمن بگشای

کار دشوار لاله آسان کن

رخ گلبرگ را به هم بر زن ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۳

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در مدح بهرام شاه غزنوی است

 

... سبزه نشکیبد زمانی بی سحاب درفشان

لاله نگشاید لب از لب بی شمیم عنبری

گه ز ذکر تاج در جلوه شود طاوس هند ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۴

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - در مدح خداوند زاده خسرو شاه گوید در جواب امیر معزی

 

... خوشتر ز شکر کوزه بود بسته سفالی

دل سوخته چون لاله ازینم که پی تست

بر گل ز دل تنگ پدید آمده خالی ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۵

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - در مدح ابوعلی حسن احمد گوید

 

... که از هزار گل تو شکفته نیست یکی

سلاله ملکی سازد ای امین ملک

سعادت ازلی ساید ای امین هدی ...

... بسان شعری رای تو باد تابنده

چو لاله روی حسودت به خون دیده طلی

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۶

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

... راست گویی رخ نگار من است

لاله بر سبزه زار پنداری

روی معشوق بر کنار من است ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۷

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - به التماس دوستی گفته

 

... ای رفیقان عالم ترکیب اضداد است از آنک

بوی گل بی خار و رنگ لاله بی رخساره نیست

بالغه گر می کند دنیایتان تن در دهید ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۸

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

... آتش خشمت که بر کوه اوفتد

همچو لاله سنگ را خون آورد

جان ز جودت زر ناموزون برد ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۴۹

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

... هر کرا جان و دل بکار بود

طمع سرو و لاله بر نکند

ساعتی نگذرد که عاشق او ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۰

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

... هست ترا جور خوی تا بتوانی مکن

لاله به سنبل مپوش لعل به لؤلؤ مگیر

زاد تو نیک است باز اندک دانی مکن ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۱

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

... غمزه خون خوار را یک باره بر آتش بزن

آتش رخساره بنمای و دل لاله به سوز

تا چمن از عشقت از خود فارغ آید همچو من ...

... ور خط سبز تو دارد بوی و رنگ نسترن

پای در گل ماند از رشک رخ تو لاله را

دست بر سر گیرد از تیمار قدت نارون ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۲

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

... بی نظر چشم شکوفه است سفید

بی گناه دل لاله است سیاه

در چمن عود همی سوزد باد ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۳

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... ناهید چنان سور ندارد که تو داری

با لاله چون جام گل میگون بستان

آن نرگس مخمور ندارد که تو داری ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۴

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵

 

... هر بهار این سپهر دایره گرد

جام یاقوت سازد از لاله

قحف زرین نماید از گل زرد

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۵

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲

 

... ورنه باری از جفا دشمن من

چون نکردی یک زبانی لاله وار

ده زبانی نیز چون سوسن مکن ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۶

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - ترجیع بند در مدح نجیب الملک

 

جانا ز مشک سلسله بر گل فکنده ای

در گوش لاله حلقه سنبل فکنده ای

گویی که طوق غالیه گون را بامتحان

سر حلقه گل ز گردن بلبل فکنده ای

نی نی دل معنبر لاله ببرده ای

بس حلقه حلقه بر طرف گل فکنده ای

خورشید گل فروش و مه لاله پوش را

در بند مشک دام قرنفل فکنده ای ...

... مهرت چو گل دلم را بر خون نهاده بود

تو همچو لاله داغ برآن خون نهاده ای

صف سخت برشکسته و کانها شکسته ای ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۷

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح ابوطاهر است

 

... ای چو گل چاک دل دشمن تو

همچو لاله جگرش خون بادا

لیک از دایره بیرون مرغیست ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۸

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۹ - در مدح حسین بن حسن گوید

 

... که دلم همچو سر زلف پریشان دارد

لؤلؤ چشم مرا کرد به رنگ لاله

آنکه از لاله و لؤلؤ لب دندان دارد

چون سکندر ز سفر هیچ نمی آساید ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۵۹

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۴ - در مدح بهرام شاه گوید

 

ای داده عارض چو گلت رنگ لاله را

با گل فتاده از غم تو جنگ لاله را

همچون قدح پر آب شده ز آتش هوس

از آرزوی آن دهن تنگ لاله را

تا آینه جمال تو در روی لاله داشت

در دل زرشک می نخورد رنگ لاله را

بیداد بین که دور شب و روز می کند

با لعل تنگ بار تو هم تنگ لاله را

در ده گلاب لعل که عودیست مشکفام

اندر میان مجمر گل رنگ لاله را

آورد ترک و دیلم گردون ز روم رنگ

تا داد رومی رومی دل رنگ لاله را

خود لاله را چه سنگ ولیکن شکفته باد

بختی که برد ماند از سنگ لاله را

آن بخت کیست بخت خداوند تاج و گاه ...

... یک مرغ دل نمی جهد از دام یاسمین

چون گفت یاسمین که منم لاله را قمع

لاله به عذر گفت منم جام یاسمین

از آب تر و تازه برآمد عجب مدار ...

سید حسن غزنوی
 
۱۲۶۰

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۶ - در مدح نجیب الملک پسر وی گوید

 

... درهای طربخانه معمور گشادند

نقش قدح لاله سرمست ببستند

راه نظر نرگس مخمور گشادند ...

... هم چهره باغ از قلم نور گشادند

بر خون دل آلاله یاقوتین آمد

هر تیر زر اندود که از دور گشادند ...

سید حسن غزنوی
 
 
۱
۶۱
۶۲
۶۳
۶۴
۶۵
۳۶۲