گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای بهار جان و دل بخرام یکره در چمن

غمزه خون خوار را یک باره بر آتش بزن

آتش رخساره بنمای و دل لاله به سوز

تا چمن از عشقت از خود فارغ آید همچو من

گر رخ خوب تو دارد رنگ شاخ ارغوان

ور خط سبز تو دارد بوی و رنگ نسترن

پای در گل ماند از رشک رخ تو لاله را

دست بر سر گیرد از تیمار قدت نارون

هم تو دانی کز نسیم شعله زلف و رخت

خاک پاشی بر بنفشه آب رانی بر سمن

طوطی شیرین سخن خاید شکر بر یاد تو

همچو من در مدحت صدر اجل مؤتمن

روی اقبال و پناه دولت و پشت هدی

پیشگاه دین و دولت صاحب گیتی حسن