گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای صنم ماه روی هر چه توانی مکن

هست ترا جور خوی تا بتوانی مکن

لاله به سنبل مپوش لعل به لؤلؤ مگیر

زاد تو نیک است باز اندک دانی مکن

کرد سبک دل مرا انده هجران تو

ماه رخا نور حسن حسن گرانی مکن

ای بگه راستی قامت تو همچو تیر

بر من سست ضعیف سخت کمانی مکن

من که جواب از هزار باز نگویم یکی

حرمت آنرا بدان یاوه درائی مکن