گنجور

 
۱۲۱۰۱

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در منقبت محبوب کل و هادی سبل حضرت علی(ع)

 

... در تنگنای عرصه زاغان چه می پری

عرشی هژبر باره گرگان چه می روی

قدسی غزال در صف خوکان چه می چری ...

... دارای دین که از پی بوسیدن درش

صد بار بیش خورد سلیمان سکندری

قدرش به ملک امکان بس نامناسبست ...

عمان سامانی
 
۱۲۱۰۲

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲: ای که جز انکارت اندر کار صاحبکار نیست

 

... دستی محضیم و با استادمان پیکار نیست

رشته را باری کشش شرط است گر خوش بنگری

چیست اندر سبحه زاهد که در زنار نیست

راه را باری کشش شرط است گر خوش بنگری

چیست اندر برنس راهب که در دستار نیست ...

... آزمودستیم چیزی بدتر از آزار نیست

باری ار باری کشی سنجیده ام من بارها

روبکش رطل گران کز این سبک تر بار نیست

عمان سامانی
 
۱۲۱۰۳

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

... سر پنهان ترا فاش نسازم زین رو

شایدم بار دگر با تو سر و کار افتاد

عمان سامانی
 
۱۲۱۰۴

عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۲ - معراج رسول اکرم(ص)

 

... یا که جغدی همدم طاووس باغ

یا که بیدی میوه یی آرد به بار

یا که دستی سر بر آرد از چنار ...

عمان سامانی
 
۱۲۱۰۵

عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۵ - در عبادت حضرت زهرا(س)

 

... عارفی گوید که در شبهای تار

بارها من پوست بفکندم چو مار

بار دیگر عارفی اهل نیاز

گفت این مطلب به سر با اهل راز

آنکه تا من نکته یی فهمیده ام

در ریاضت بارها را دیده ام

یعنی آن وقتی که بود از شیخ و شاب ...

عمان سامانی
 
۱۲۱۰۶

عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۷ - تمثیل اول

 

... خود سیوالت را جز این نبود جواب

بار دیگر گفت شمس نکته دان

آن به معنی پیر و در صورت جوان ...

... در مقام خطره گوید در کتاب

صد هزاران بار ببریدم امید

از که از شمس این زمان باور کنید ...

عمان سامانی
 
۱۲۱۰۷

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - آیینه پاک

 

... بر دامن این خاک بسی گوهر رخشا

از قطره باران که پذیرفت تواتر

نقشی همه بر خاک شد این توده غبرا ...

... گر نفکند این زحمت امروز به فردا

باری چه دهم شرح که از آمدن دی

در دهر چه واقع شد و از دهر چه برما ...

... بستان بدی از نغمه مرغان نواسنج

پر زمزمه بار بد و لحن نکیسا

هامون بدی از خلخله سوسن و سوری ...

... و آواز جلادت فکند در همه اقصا

یکباره گشاید پی تاراج خزان دست

کیفر کشد از خصم به بازوی توانا ...

... منجوق ریاست بفرازد به ثریا

بر مصطبه ملک دگر باره نشیند

مانند سکندر که ابر مسند دارا ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۰۸

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - مهر درخشان

 

... بیا ای دل ز فیض یوسف گل با طرب بنگر

زلیخای جهان پیر را بار دگر برنا

رخ گل آتشین گردیده بر جانسوزی بلبل ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۰۹

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - جام جهان بین

 

زد ابر دگرباره به گلزار خیم را

گسترد ابر فوق چمن ظل کرم را ...

... گویند بهم شرح دل افکاری هم را

گل جشن طرب چید دگر باره به بستان

گردید قرین باز همی عیش و نعم را ...

... دارد مگر او داعیه حشمت جم را

نوروز شد و بار دگر کاوه اردی

بر کینه ضحاک دی افراخت علم را ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۰

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - جنت کوی او

 

... که جهان پر شده از رایحه دود عبیرت

بار بر دوش نگاری تو ز سنگینی دل ها

همچنان دل بری از ما که قلیل است کثیرت ...

... آسمان کامده این گونه بر از عالم غبرا

خود غباری است که پیدا شده از گرد مسیرت

ماسوی ممتنع آن حلقه نگشتند چگونه ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۱

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - عدالت جاوید

 

... پایه جاه تو چون بر شده از عالم قدس

اندر آن در نه ره علم و نه بار عمل است

کوی چون خلد تو و آدم خاکی هیهات ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۲

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - عیش مُخَلَّدْ

 

... هی گفت چه گفتا بده زین مژده مراجان

کاین مژده دو صد بار ز جان خوبتر آمد

هی گفت چه گفتا بفشان بر قدمم سیم ...

... کی نظم دری لایق هر گاو و خر آمد

باری بده انصاف که اندر همه گیتی

این گونه پسر خود ز کدامین پدر آمد ...

... جاوید بمانی تو بدین پایه که دایم

از عون توام شاخ امل بارور آمد

باد اختر جاهت همه در باختر ملک ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۳

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - اسکندر گل

 

... غنچه بر فرش زمرد باده پیمایی کند

ابر گوهر بار گردد باد عنبر بو شود

خاک نسرین خیز آید گل سمن سایی کند ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۴

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - جلوه پروردگار

 

... هستی مطلق شود در ملک هستی آشکار

آن شه عرش آستان کامد غبار درگهش

عرش را کحل بصر افلاک را زیب عذار ...

... دوحه دین از نسیم جود او بگرفت بر

نخل توحید از شمیم لطف او بگرفت بار

چاکر درگاهش آمد سرور ملک وجود

سایل دربارش آمد در دو گیتی شهریار

چرخ را بشکسته قدر و شأن علو درگهش

عرش را افزوده زیب و فر ز دربارش غبار

شرمسار از گرد راهش نافه آهوی چین ...

... شمع مهر از شعله روی تو آمد شعله ور

چشم ابر از ریزش دست تو آمد اشکبار

از دمت گر فیض یابی باد نوروزی نکرد ...

... مهر گردون را بود از روی تابان تو نور

نخل هستی را بود از قد موزون تو بار

اوفتد گر در ضمیرت عکسی از تغییر ملک ...

... ای که بر درگاه تو قدوسیان را نیست ره

وای که بر خرگاه تو کروبیان را نیست بار

نک تو را عید است و بر تعظیم این فرخنده روز ...

... گرچه می دانم سزاوار تو نی این ارمغان

ورچه آگاهم به دربارت کم آمد این نثار

چون کنم چیزیم درکف نیست جز عصیان و جرم

ور بود آن هم دلی پرخون و چشمی اشکبار

هر که بینم شاد و خرم زیست اندر کوی تو ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۵

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - دارای جهاندار

 

... ما بی تو چسان زیست توانیم در این شهر

اکنون که تو بر بسته ای از بهر سفر بار

دارای جهاندار علی ای که نهم چرخ ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۶

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در سوگ همسر خود

 

... بنفشه مشک فروش و شکوفه قاقم پوش

نسیم لخلخه سای و سحاب لؤلؤ بار

ز بس به باغ ز خوبان کشمری قامت ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۷

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - صبح صادق

 

داد دیگر بار زیور باغ را ابر بهار

گشت چون خلد برین از سبزه صحن مرغزار ...

... ابر آزاری دگر شد در فشان در کوهسار

بار دیگر غنچه از بهر تبسم لب گشود

باز از بهر ترنم بیقرار آمد هزار ...

... گرد خد نوشخندان رسته خط مشکفام

یا ریاحین بردمیدستی بطرف جویبار

باغ گویی از ریاحین سبز چون خط بتان ...

... چون مرا بر روی او افتاد چشم حق شناس

دادمی یکبارگی از کف زمام اختیار

گفتم ای سیمین بدن بر گوی با من کیستی ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۸

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - درسوگ همسر خود

 

... رخ از من زود بنهفتی میان خاک چون خفتی

نه آخر بارها گفتی که من صبر از تو نتوانم

نمودی جای در محمل نهادی بار غم بر دل

جرس آسا به هر منزل منت از پی در افغانم ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۱۹

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - والی ولایت مطلق

 

... ترسم به سحر دعوی پیغمبری کند

کاورد ماه را ز فسون بار نارون

بر گرد آفتاب کشیده خط عبیر ...

... در حیرتم مدام که چبود خطاب لن

شرم تراب بارگهت کاست ز آسمان

این بی ستون چنین بود آریش کوه کن ...

... ما را چگونه دعوی حمل ولای توست

پشت فلک دوتا شده از بار این فتن

دشمن شود دو پاره ز صمصام سطوتت ...

افسر کرمانی
 
۱۲۱۲۰

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - شبی شبه سان

 

... چه گفت گفت که ای در ستم تهمتن دوران

تویی که این همه بار جفا کشیده ز دلبر

تویی که این همه زهر عنا چشیده ز جانان ...

افسر کرمانی
 
 
۱
۶۰۴
۶۰۵
۶۰۶
۶۰۷
۶۰۸
۶۵۵