خط نیست ز آیینه روی تو پدیدار
از آه دل سوختگان یافته زنگار
در گلشن روی تو، نه این دانه خال است
زنگی بچه ای آمده در روم گرفتار
تیر مژه از چیست بر ابروی کمانت
چشم تو اگر نیست چو ترکان کماندار
بر داغ دل کیست که در آتش رویت،
بگذاشته ای حلقه ای از طره طرار
این نقش دهان است به رخسار تو یا آنک،
در دایره حسن بود نقطه پرگار
در آئینه دیده ما مردمک چشم،
عکسی است که گردیده ز خال تو پدیدار
دل را سر و کاری است به چشم تو و مشکل
کافتاده کنون حاجت بیمار به بیمار
تا زلف شبه گون به رخ ای ماه فکندی
روزم همه گردید سیه همچو شب تار
ما بی تو چسان زیست توانیم در این شهر
اکنون که تو بر بسته ای از بهر سفر بار
دارای جهاندار علی ای که نهم چرخ
در قلزم جودش چو حبابی است نگونسار
این جرم منور که مسمی است به خورشید
آمد بدر خرگه اجلال تو مسمار
گر طوف حریمت نبدی مقصد گردون
بر مرکز غبرا، نزدی دور چو پرگار
کی از عدم این قافله آمد سوی امکان
مهر تو نمی بود اگر قافله سالار
جز از تو نوا نشنودم گوش به عالم
زیرا که توئی نائی و عالم همه نیزار
عکسی بود از شمسه ایوان جلالت
خورشید، که رخ تافته ز این گنبد دوار
جان دادن در پای تو امری است چه آسان
دل بردن از دست تو، کاری است چه دشوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و معشوقهاش میپردازد. او اشاره میکند که زیبایی معشوقهاش مانند آینهای است که تصویرش در آن نمایان نمیشود و نشاندهنده عواطف سوختمندان است. شاعر میگوید که در گلشن معشوقهاش، نشانهای از درد و رنج وجود دارد و این عشق برای او مانند تیر مژه است که بر ابروهای معشوقه فرود میآید. او در توصیف زیبایی معشوقه از تشبیهات مختلف استفاده میکند و به دلتنگی خود اشاره میکند. شعری که به دلتنگی و عشق عمیق پرداخته و نشاندهنده حسرت جدایی از معشوق است. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق به معشوقهاش بسیار آسان است، اما جدایی و دوری از او بسیار دشوار و ناگوار میباشد.
هوش مصنوعی: خطی از تصویر تو در آینه نمایان نیست، چرا که از آه دل سوختگان، لکهای بر آن نشسته است.
هوش مصنوعی: در باغ چهره زیبای تو، این لکه سیاه فقط یک دانه نیست، بلکه نشانهای از کودکانی است که در دل این عشق به دام افتادهاند.
هوش مصنوعی: تیر مژه از چه چیزی به سمت ابروی کمانت رها شده است، اگر چشمت نیست که به زیبایی ترکان کماندار باشد؟
هوش مصنوعی: در دل چه کسی نیست که به خاطر عشق و زیباییات، خود را به آتش عشق و شوق سپرده باشد و از آن طرف، تو هم زنجیری از موهای زیبایت به یادگار گذاشتهای؟
هوش مصنوعی: این نقشی که بر لبهای تو دیده میشود، یا به عبارتی دیگر، در دایره زیبایی تو، نقطهای از کمال و زیبایی است.
هوش مصنوعی: در آیینه چشم ما، تصویری از تو شکل گرفته است که ناشی از خال زیبایت است.
هوش مصنوعی: دل به چشمان تو وابسته است و حالا که مشکل جسمی برای کسی پیش آمده، درخواست بیمار به دست بیمار افتاده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو زلفهای شبگونهات را بر چهرهام افکندی، روزم به تیرهای شبمانند تبدیل شد و همه چیز در زندگیام سیاه و تاریک شد.
هوش مصنوعی: ما چگونه میتوانیم در این شهر زندگی کنیم، زمانی که تو برای سفر خودت را آماده کردهای و رفتی؟
هوش مصنوعی: علی، که پادشاه جهان است، به گونهای مهربان و بخشنده است که گردش چرخ زمان در دریای بخشش او مانند حبابی کوچک و زودگذر میباشد.
هوش مصنوعی: این جرم درخشان که به خورشید مشهور است، به منزلت باعظمت تو وارد شد و در آنجا قرار گرفت.
هوش مصنوعی: اگر طوفانی در حریم تو نباشد، مقصد آسمان بر مرکز گرد و غبار، دورتر از پرگار خواهد بود.
هوش مصنوعی: کی از هیچ، این گروه به سوی وجود آمد؟ اگر تو، ای مهر، قافلهسالار نبودی.
هوش مصنوعی: من فقط صدای تو را میشنوم و هیچ نوا یا آواز دیگری برایم دلنشین نیست، زیرا تو همان صدای زیبا هستی و دیگران تنها مثل نیهایی در یک نیزار به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: تصویری از چهرهی درخشان خورشید در ایوان عظمت تو بود که از این گنبد گردان میدرخشید.
هوش مصنوعی: فدای تو شدن و جان دادن برایت کار سادهای است، اما از دست تو دل بردن و عاشق شدن بسیار سخت و دشوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی
همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار
امروز به اقبال تو، ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد
[...]
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟
جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایرهای دان
[...]
ای آنکه همی قصه من پرسی هموار
گویی که چگونه ست بر شاه تراکار
چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی دانی کردار
ور گویی گفتار بباید ز پی شکر
[...]
این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار
همواره سیه سرش ببرند از ایراک
هم صورت مار است و ببرند سر مار
تا سرش نبری نکند قصد برفتن
[...]
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار
آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار
آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.