گنجور

 
 
 
عطار

تا ابروی طاقِ تو کماندار افتاد

تیرِ مژه جفتِ او سزاوار افتاد

در من نگر و گره بر ابروی مزن

کز ابرویت گره برین کار افتاد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدالدین کرمانی

وه وه که دلم به غم گرفتار افتاد

در دام ستمگر و جگرخوار افتاد

با او بنسازم چه کنم بگریزم

عشق است نه بازی چه کنم کار افتاد

عراقی

در عشق توام واقعه بسیار افتاد

لیکن نه بدین سان که ازین بار افتاد

عیسی چو رخت بدید دل شیدا شد

از خرقه و سجاده به زنار افتاد

مولانا

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد

مجد همگر

ای دل ز گلی که جفت صد خار افتاد

بگذر که بر او گذار بسیار افتاد

آن نان چه خوری که سگ بر او دندان زد

و آن آب چه نوشی که در او مار افتاد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه