گنجور

 
۱۰۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

... الم از تیغش بر کرگدن و شیر و پلنگ

وز کفش بر درم و دیبه و دینار الم

گر دو صد شهر بگیرد نکند فخر بدان ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - در مدح ابونصر مملان

 

... ز هر دو بزمگاه شاه خوشتر

کفش بهتر ز شاخ در باران

خداوند جهان بونصر مملان ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - در تهنیت عروسی ابوالحسن لشکری

 

... نشسته شاه شدادان به تخت ملک دل شادان

رخش چون لاله نیسان کفش چون ابر فروردین

از این پیمان فرخنده نگون شد رایت کفران ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳ - در زلزله تبریز و مدح ابونصر مملان و پسرش

 

... تیغ و کف کافیش بایوان و بمیدان

زایر کند از جود کفش زرین زیور

تیغش کند از خون عدو میدان الوان ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح بختیار بن سلمان

 

... فضل گرد دلش کند پرواز

جود گرد کفش کند طیران

آن گران سنگ و حلمهاش سبک ...

... فلک فضل را دلش خورشید

نامه جود را کفش عنوان

کلک او را قضا برد طاعت ...

قطران تبریزی
 
۱۰۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح امیر شمس الدین و ابوالمعالی

 

... نه هیچ خلق بود تشنه بر لب جیحون

کفش چو بحری موج گهر بخارش جود

سنانش ابری بارانش سیل و سیلش خون ...

قطران تبریزی
 
۱۰۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... هرگز تن عدوش نیاساید از محن

گاه سخا نداند کفش خلاف وعد

وقت وغا نداند طبعش فریب و فن ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح امیر ابونصر و تهنیت عید فطر

 

... روان نادان کینش خلیده چون سکین

ستاره را همه رادی دهد کفش تعلیم

زمانه را همه شادی کند دلش تلقین ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح امیر ابوالفضل

 

... نه چون رویش بصدر اندر سهیل و زهره و پروین

نه چون کفش به بزم اندر فرات و دجله و جیحون

خداوندا چنین آمد نهاد و رسم گیتی را ...

قطران تبریزی
 
۱۱۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۲ - در مدح ابوالهیجا منوچهر بن وهسودان

 

... ز رادی هست یکسر دل ز مردی هست یکسر جان

گه جنگ و گه رادی دلش ناری کفش بادی

از این خواهنده را شادی وزان بدخواه را احزان ...

قطران تبریزی
 
۱۱۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

... آن کجا کان گهر بود از سخن بنهاد کان

گر ببینی ابر و کفش زان نیاری یاد از این

ور ببینی بحر و طبعش زین نیاری یاد از آن ...

قطران تبریزی
 
۱۱۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح امیر ابونصر جستان

 

... بود میهمان جاودان در سرایش

بود بر کفش خواسته یک زمانی

شرابش بهشت است و مهمان بهشتی

کفش منزل و خواسته کاروانی

ایا مال بخشی که چون ابر نیسان ...

قطران تبریزی
 
۱۱۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱

 

... همی نهد بر اسبان میر گیتی داغ

خدایگان جهان لشگری که تیغ و کفش

ز جنگ و جود نخواهد بهیچ وقت فراغ ...

قطران تبریزی
 
۱۱۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مثنوی

 

... برادی چو ابرو بمردی چو ببر

ز تیغ و کفش رنج بر ببر و ابر

ز دریا گه جود بخشنده تر ...

قطران تبریزی
 
۱۱۶

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷ - در وصف صبوحی

 

... خوبان نعره زنند بر دهن و کام تو

در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین

منوچهری
 
۱۱۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول

 

... گرفت از هوا گرز آن شیر دست

بپیچید گرز از کفش دور کرد

پس آنگه برآورد گرز نبرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم

 

... صدو شصت تیرش گذارنده کرد

کفش آتش تیر را جمله سوخت

چنانش چپ و راست بر هم بدوخت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۱ - جنگ گردن کید و همه هندیان با فرامرز و ایرانیان و گریختن کید و لشکراو

 

... نگون شد به هر دشت و وادی درفش

به خون غرقه شاهان زرینه کفش

فکنده سر و دست و پای دلیر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۴ - پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان،دین یزدان را از گفته فرامرز پور رستم

 

... گذر کرد پیش جهاندار نو

ابا گرز و با تیغ و زرینه کفش

پس پشت خورشید پیکر درفش ...

... پس هر یک اندر دگرگون درفش

همه با دل و تیغ و زرینه کفش

تو گفتی که گیتی همه زیر اوست ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۵۶
sunny dark_mode