ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩٣
مجلس دستور ایران است یا خلد برین
کاندر او بر هر طرف بینی صفی از حور عین ...
... از لب ساقی میش ممزوج شد با انگبین
صاحب مجلس چو رضوان ساقیان مانند حور
جام می در وی روان چون چشمه ماء معین ...
ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۵ - ایضاً له
... که رخش گردد از حیا رخشان
هست برجی ز خلد پنداری
از پی حور ساخته رضوان
بهر حکمت مهندس تقدیر ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۳۹ - مکر کردن قهرمان به سام و آمدن فرهنگ، آگاه کردن سام را
... یکی باغ دارم چو خرم بهشت
که رضوان گلش را سراسر بکشت
ز لاله نهاده به فرودس داغ ...
... به فر خداوند جان آفرین
زمان و زمین شد چو خلد برین
امیدم به دادار پروردگار ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۱۱ - پایان کتاب خواجو در حالت خود گوید
... زدین کلام الهیش خوان
که باغیست یا رب چو خلد برین
که رضوان پرستش بود حور عین
ز هر شاخ او نوبهاری به بار ...
... دلم یافت از مشعل روح نور
فرستاده رضوانم از روضه حور
گر از بینوایی نوایی زدم ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
منزلگه جانست که جانان من آنجاست
یا روضه ی خلدست که رضوان من آنجاست
هر دم بدلم می رسد از مصر پیامی ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
... ز آنک شاهی با لب شیرین چون شکر خوشست
گر چمن خلدست ما را بی لبش مطلوب نیست
تشنه را در باغ رضوان بر لب کوثر خوشست
هرکرا بینی بعالم دل بچیزی خوش بود ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
... یا مهره ای ز غالیه در خور نشانده اند
یا خازنان روضه رضوان بلال را
در باغ خلد بر لب کوثر نشانده اند
گفتم که خال هم چو سیه دانه تو را ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۴ - فی مدح السلطان الاعظم الخان الاعدل الاکرم معزالدنیا و الدین جانی بیگ خان خلّد الله سلطانه
... میزبان همتت بر گوشه ی خوان یافته
روضه ی قدرت که روضانش فرستد باغ خلد
قد سیانش بابی از گلزار رضوان یافته
گاو چنبر شاخ چرخ چنبری را روزگار ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - فی مدح سلطان الاعظم الشیخ ابواسحق طاب مثواه
... جان عالم را روان در عالم جان بازیافت
بلبل بستانسرای خلد یعنی بوالبشر
نکهت جان پرور گلزار رضوان بازیافت
عندلیب خوش نفس گرزانک دم در بسته بود ...
... هفت چرخ از عرصه ی قدرش غباری بیش نیست
هشت خلد از مجمر خلقش بخاری بیش نیست
ای خور از خاک درت زرینه افسر ساخته ...
... از عقود گوهر نظمم بگاه مدح تو
نوعرسان ریاض خلد زیور ساخته
روضه ی اقبال را بی احتشامت حور نیست ...
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۸ - گفتگوی جمشید با شمع
... هوای باغ و نسرین دارد امروز
به باغ خلد رضوان بار دادش
گلستانی به بستان کار دادش ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
... که خاکش دام دل باشد نگارستان دنیی را
منه رخت اندرین ویران که در خلد برین رضوان
بشارت می دهد هردم بتو فردوس اعلی را ...
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحق
به فر معدلت خسرو زمین و زمان
بسیط خاک چو خلد برین شد آبادان
سپهر بخشش دریا عطای کوه وقار ...
... سموم قهر تو گر بگذرد به سوی بهشت
به یک شراره بسوزد خزاین رضوان
ز زخم تیغ تو ملک عدوت ویرانست ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲
... حیف است اگر به خاک سر کویت ای صنم
رضوان دم از لطافت خلد برین زند
صورتگری که نقش تو بیند غریب نیست ...
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح قاضی شیخ علی گوید
... به آدمی و پری و به حوری و به ملک
به طاعتی که جزایش رضای رضوان است
به جان روشن که آیینه است جانان را ...
... به علم تو که از او چار فصل یک باب است
به جود تو که از او هشت خلد یک خوان است
به قهر تو که از او یافت گرمیی دوزخ ...
ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در رثای مسعود شاه
... جان نازک طبع در زندان تن بی فایده است
شاه ما در بوستان خلد منزل کرده است
دست خود در گردن رضوان حمایل کرده است
یاد باد آن خط مشکین بر مه تابان او ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است ...
... فتح آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
منظری از چمن نزهت درویشان است ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
... یعنی وجود کون و مکان بی تو هیچ نیست
صهبای کوثر از لب رضوان به بزم خلد
ای نوش لعل پسته دهان بی تو هیچ نیست ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
... هر که را شد دیده مأوای خیال عارضت
آرزوی خلد و رضوان حاش لله چون کند
گرچه هست آشفته تر هردم ز زلفت حال دل ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸
... روح را سودا گرفته عقل صفرا ریخته
از خیال جام نوشین تو دارم جای خلد
ساقی رضوان ز کف راح مصفا ریخته
ای نوشته بر لب لعلت که من یحیی العظام ...
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۹
... مرا عاشق چنان باید که روز حشر نفریبد
نعیم جنت اعلی ریاض خلد رضوانش
خرد در کفر و در ایمان بسی دیباچه پردازد ...