بخش ۱۳۹ - مکر کردن قهرمان به سام و آمدن فرهنگ، آگاه کردن سام را
دگر قهرمان چاره نو گزید
قلم بر سر حرف دولت کشید
به ایوان سرویش یکی چاه کرد
ز شیطان دل خویش گمراه کرد
بپوشید رویش به خاشاک و خاک
که از سام نیرم برآرد هلاک
بیفکند مسند برآراست بزم
در آن دوستی چاره سازید رزم
چنین گفت با سام یل قهرمان
که ای گرد روشن دل مهربان
یکی باغ دارم چو خرم بهشت
که رضوان گلش را سراسر بکشت
ز لاله نهاده به فرودس داغ
ز گل کرده روشن هزاران چراغ
ز خوبان در آن جلوهگر تازه سرو
ز خونخواره عشاق در وی تذرو
خطیبی شده بلبل از شاخ گل
ز عکس رخ آب گردیده گل
زبان کرده سوسن به سنبل دراز
شده نرگس مست ازو پر ز ناز
چو مخمور افکنده سر را به پیش
دل غنچه از خار غم گشته ریش
درو غنچه زرد پیش سرای
شده هاون زر در آن مشک سای
زده تکیه هر سو چو شاخ سمن
شده گل بت بلبلش برهمن
شکوفه به ریحان درم ریخته
ابا سیم و عنبر درآمیخته
سر تاج یاقوت بستان فروز
به بر حسن گل عنبر تر زده
و یا خط نورسته مشکبار
نمایان شده بر رخ گلعذار
چمن چون جوانیست آراسته
برو خال و خط جمله پیراسته
چو وصفش کنم قصه گردد دراز
ندانی همه تا بدانی تو باز
چو بشنید ازو سام رزم آزما
بدو گفت تازم بر ابرها
که جانانه را باز چنگ آورم
سر نره دیوان به سنگ آورم
نشاید دگر مانم ایدر به بزم
که پیش است بسیار پیکار و رزم
نیارست جانم به چنگ بلا
دل من به هجران او مبتلا
ره دور در پیش و ساغر به دست
بر عاشف صادق اینها بد است
بدو گفت یک روز دیگر بپا
برافروز بستان به فرخلقا
من آن باغ را فرخ آباد نام
نهادم که بیند سرافراز سام
بگفتند از آن بزم و برخاستند
ز چهره رخ باغ آراستند
که ناگه بر سام فرهنگ دیو
درآمد ثنا خواند بر گرد نیو
نوشته یکی کاغذی در نهان
بدادش به سالار روشن روان
بپرسید نامش که ای دیو نر
نژاد از که داری بگو سر به سر
بدو گفت فرهنگ دیو گوم
نهانی یکی بنده پهلوم
ز تسلیم جنی رسانم پیام
به نزدیک سالار بیدار سام
من آنم که عاق ستمکاره را
مر آن زشت ناپاک بدکاره را
سرش را بکندم ز ملک بدن
گریزان شدند از برم انجمن
بترسید سقلاب تیره روان
گریزان شد از پیش من در زمان
همه کوه و هامون به هم برشکست
همه سحر و جادوی آمد به پست
به فر خداوند جان آفرین
زمان و زمین شد چو خلد برین
امیدم به دادار پروردگار
که شادان بوی تا بود روزگار
بزودی ببینی رخ یار خویش
ولیکن مشو غافل از کار خویش
که اینجا بود مرز جادوگران
به دم درکشند اژدهای دمان
بسی شاد شد پهلو تیزچنگ
دعا کرد بر دیو با فر و هنگ
وز آن پس سپهبد سر نامه خواند
وز آن خط جهاندار خیره بماند
نوشته که ای سام رزمآزما
چو آئی درین باغ و بستان سرا
یکی مسندی بینی آراسته
به زر و به زیور بپیراسته
نیاری در آن جایگه برنشست
که نام بلندی در آری به پست
همان قهرمان را بر آنجا نشان
بدان تا ببینی ز دشمن نشان
دلاور به تسلیم کرد آفرین
بنالید آنگه به جان آفرین
همی گفت کای داور راستان
به جان من خسته بخشی امان
دگر ره نهان گشت فرهنگ دیو
سوی باغ درشد سپهدار نیو
شگفتی بهشتی در آنجا بدید
نه زان سان بدید و نه هرگز شنید
چنین گفت پس سام با قهرمان
که بنشین به جای خودت یک زمان
من اینجا نشینم تو بالا نشین
که تو پادشاهی به تاج و نگین
بدو شاه سقلاب گفت از شماست
که من زیردستم شما را سزاست
گرفتش دو بازو سپهدار سام
کشیدش بدان مسند تیره فام
ز چاره همی خواست کار و نشست
بدان چاره خود درافتاد پست
به زوبین و خنجر به تیغ و سنان
درافتاد آنگاه و بسپرد جان
همان چه که خود کند در وی فتاد
چنین دارم از مرد گوینده یاد
که زنهار هرگز مکن تیره چاه
به راه کسان تا نیفتی به چاه
اگر بدکنش باشی و بدگهر
زمانه همین کارت آرد به سر
مکن بد که تا بد نبینی به پیش
چنین است آزاده را دین و کیش
بخندید سام و وز آن جایگاه
چو برگشت آمد سوی تختگاه
نشست از بر تخت سقلاب سام
به فرمان او شد همه خاص و عام
سپه یکسره سوی درگاه سام
رسیدند گردان فرخنده نام
بیاراست قانون شاهی به داد
در عدل و بخشش به هر کس گشاد
جهان عدل شمشیر از سر گرفت
چو دلبر همی عدل دلبر گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، قهرمان داستان تصمیم میگیرد به سام، پادشاه بزرگ، خبر خوشی را بگوید. او باغی زیبا را توصیف میکند که بهشت را به یاد میآورد و در آن، گلها و شکوفهها درخشان و زیبا هستند. سام که چارهجو و قهرمان است، تصمیم میگیرد در جنگ شرکت کند و عشق و دوستی را فراموش نکند. در ادامه، دیو فرهنگ به سام پیام میدهد و از قدرت خود در جنگ با ستمگران میگوید. سام به باغ میرود و زیباییهای آن را میبیند و به دیو احترام میگذارد؛ اما در نهایت، تصمیم به جنگ میگیرد و به حکم عدالت و انصاف میپردازد.
شعر در نهایت به اهمیت نیکی و دوری از بدی اشاره دارد و میگوید که انسان باید از اقدامات غلط دوری کند تا در آینده دچار مشکلات نشود. سام در پایان به تکیهگاه قدرت باز میگردد و عدالت را برقرار میسازد.
هوش مصنوعی: قهرمان تازهای راهحل جدیدی انتخاب کرده و با قلم بر کلام قدرت تمرکز کرده است.
هوش مصنوعی: در کنار درخت سرو، چاهی کنده شد که دل او را به گمراهی کشاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید چهره و ظاهر او را با خاشاک و خاک بپوشانیم تا از قدرت سام نیرم، که میتواند ویرانگر باشد، در امان بمانیم. به نوعی اشاره به این دارد که باید از خطرات و عواقب منفی دوری کرد.
هوش مصنوعی: او مقام و جایش را کنار گذاشت و در مهمانی ترتیب داده شده، با دوستی که مشکلگشا است، به نبرد پرداخت.
هوش مصنوعی: او به سام یل، قهرمان بزرگ، گفت: ای روشنیبخش دل ها و انسان مهربان.
هوش مصنوعی: من یک باغ دارم که مانند باغ بهشت است و خوشبختیام مانند گلهایی میباشد که در آن پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: از لالهها در بهشت نشانی به جا مانده است که از گلها، هزاران چراغ روشن ساخته شده است.
هوش مصنوعی: در آنجا که زیباییها درخشیدهاند، جوانی چون سرو خود را نشان میدهد و از جانفشانی عاشقان در او تأثیر گرفته است.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر زیبایی و جذابیت گل، خطابهای دلنشینی دارد و مانند سخنوری ماهر صحبت میکند. در واقع، زیبایی صورت آب، گل را هم تحت تأثیر قرار داده و آن را زیباتر کرده است.
هوش مصنوعی: سوسن با زبانش با سنبل حرف میزند و نرگس هم از حالت مستیاش پر از ناز و فخر شده است.
هوش مصنوعی: مانند کسی که مست است و سرش را به جلو میاندازد، دل شکستهام مانند غنچهای است که به خاطر درد و غم، دچاره پژمردگی شده است.
هوش مصنوعی: در باغ، غنچهای زرد دیده میشود که به مانند هاون طلایی، در آن مشک سای میشود.
هوش مصنوعی: تکیهگاههای هر طرف چون شاخههای درخت سمن زده شده و بلبل بر روی گلستان عشق آن بت نشسته است.
هوش مصنوعی: شکوفهها بر روی ریحان ریختهاند و عطر آنها با بوی خوش سیم و عنبر در هم آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: در بالای تاج یاقوتی که در باغ میدرخشد، گلی خوشبو و زیبا به نام "عنبر" قرار دارد که جلوهاش را دوچندان کرده است.
هوش مصنوعی: و یا اثر نوری که مانند مشک خوشبو بر چهره زیبای گل نمایان است.
هوش مصنوعی: چمن مانند جوانی است که با ظاهری زیبا و آراسته خود را نشان میدهد و تمامی نشانهها و ویژگیهای زیبایی را دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از او بگویم، داستان زیادی طولانی میشود و نمیتوانی تمام جزئیات را بفهمی تا دوباره به یاد تو بیاورم.
هوش مصنوعی: وقتی سام مبارز شنید، به او گفت: «برو به سوی آسمانها!»
هوش مصنوعی: من دوباره عشق را به دست میآورم و با قدرت و استقامت، دیوانگیهایم را به چالش میکشانم.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم در این جمع بمانم، زیرا در پیش رو مبارزات و جنگهای زیادی قرار دارد.
هوش مصنوعی: جانم تاب رنج و سختی را ندارد و دل من به خاطر دوری او به شدت آزرده شده است.
هوش مصنوعی: راهی طولانی پیش رو داریم و با جام شراب در دست، برای عاشق راستین این وضعیت ناپسند است.
هوش مصنوعی: روزی به او گفتند: یک روز دیگر بیدار شو و بستان را با شادی و برکت روشن کن.
هوش مصنوعی: من آن باغ را خوشبخت و آباد مینامم که سرافراز و نجیب سام را ببیند.
هوش مصنوعی: گفتند از آن مجالس شاداب و با نشاط، و از چهره باغی که به زیبایی زینت داده شده، جدا شدند.
هوش مصنوعی: ناگهان بر سام، که نماد فرهنگ و معرفت است، یک دیو ظاهر شد و شروع به تمجید و ستایش نیاکان و پیشینیان کرد.
هوش مصنوعی: شخصی به نام سالار که دارای روح و روان روشن و خوبی است، در خفا یادداشتی را به کسی داده است.
هوش مصنوعی: پرسیدند نامت چیست، ای دیو نر، از چه کسی به وجود آمدهای؟ بگو که اصل و نسبت چه کسی است.
هوش مصنوعی: او به دیو گفت که به تنهایی نمیتواند کاری انجام دهد و یکی از بندههایش در کنار اوست.
هوش مصنوعی: از تسلیم، خبری به سالار بیدار سام میرسانم.
هوش مصنوعی: من فردی هستم که بدی و ستمگری را نمیپذیرم و به زشتی و پایین بودن اخلاق کسانی که به ظلم و فساد رو میآورند، ارزش نمیدهم.
هوش مصنوعی: سر او را از بدنش جدا کردم و از اطرافم، جمعیت به سرعت دور شدند.
هوش مصنوعی: بترسید، چرا که شبهای تاریک از قبل از من فرار کردند.
هوش مصنوعی: تمام کوهها و دشتها به هم ریخته و از هم جدا شدهاند و همه سحر و جادو به زوال و بیاثر شده است.
هوش مصنوعی: زمان و زمین، به خاطر قدرت خداوندی که جان را آفریده است، مانند بهشت زیبا و دلنشین شدهاند.
هوش مصنوعی: امید من به خداوندی است که خوشحالی و سعادت زندگیام را تضمین میکند.
هوش مصنوعی: به زودی چهره یار خود را خواهی دید، اما از کارهای خود غافل نشو.
هوش مصنوعی: اینجا جایی است که جادوگران باید مراقب باشند، چرا که در این مکان اژدهای قدرتمند و خطرناکی در حال حضور است.
هوش مصنوعی: بسیار خوشحال شد و با چنگش دعایی کرد بر دیو پر قدرت و با شکوه.
هوش مصنوعی: پس از آن، سردار نامهای را خواند و از آن نوشته، فرمانروای جهان در حیرت ماند.
هوش مصنوعی: ای سام، جنگجوی دلیر! وقتی که به این باغ و بستان میروی، چه زیباییهایی را میبینی.
هوش مصنوعی: شما یک صندلی تزیین شده با طلا و جواهر را میبینید که به زیبایی آراسته شده است.
هوش مصنوعی: در آن مکان که کسی به کمک نمیرسد، نامی بلند و معتبر نمیتواند به خوبی برآید و به جایگاهی پست تنزل پیدا میکند.
هوش مصنوعی: همان شخصیت قهرمان را در آن مکان معین نشان بده تا نشانههایی از دشمن را ببینی.
هوش مصنوعی: دلاور با تسلیم خود ستوده شد و سپس با دلسوزی و عشق، نالهزنان به جان خود درود فرستاد.
هوش مصنوعی: او به حقداور میگوید که ای داور راستین، به جان خستهی من رحم کن و مرا نجات بده.
هوش مصنوعی: فرهنگ دیو به طور پنهانی در راههای جدیدی ظاهر شد و همچون سپهداری که از باغی میگذرد، به سوی دیگران راه یافت.
هوش مصنوعی: شگفتیهای بهشتی را در آن مکان دید، به گونهای که نه مانند آن را دیده بود و نه هرگز در شنیدههایش آمده بود.
هوش مصنوعی: سام به قهرمان گفت: «لحظهای بنشین در جایگاه خود.»
هوش مصنوعی: من در اینجا نشستهام و تو در بالای قله، زیرا تو پادشاهی با تاج و جواهر بر سری.
هوش مصنوعی: شاه سقلاب به شخصی گفت: "من از شما هستم و به همین خاطر زیر دست شما قرار دارم، بنابراین این مقام برای شما مناسب است."
هوش مصنوعی: او را با دو بازوی قوی گرفت و به سمت آن تخت سیاه رنگ کشید.
هوش مصنوعی: او برای حل مشکلش تلاش کرد، اما در نهایت به همان راه حلی که پیدا کرده بود، گرفتار شد و به وضعیت پایینتری افتاد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که با نیزه و خنجر و شمشیر و دندان به نبرد پرداخت، جانش را سپرد.
هوش مصنوعی: آنچه در دل یک مرد گوینده وجود دارد، همان چیزی است که او به دیگران منتقل میکند و از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هرگز در مسیر دیگران، به بیراهه نرو و خود را در مشکلات گرفتار مساز، وگرنه ممکن است به چاهی عمیق بیفتی که دیگر راه برگشتی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر به بدی رفتار کنی و از نسل و نیکویی برخوردار نباشی، زمانه همین رفتار تو را به چالش میکشد و نتیجهاش را خواهد دید.
هوش مصنوعی: عمل بد نکن، چرا که اگر به بدی دست بزنی، خودت هم دچار بدی خواهی شد. این کار برای آزادگان پسندیده نیست و باید به اصول و ارزشهای خود پایبند باشند.
هوش مصنوعی: سام با خوشحالی از آن مکان لبخند زد و زمانی که برگشت، به سمت تخت خود حرکت کرد.
هوش مصنوعی: نشست بر تخت سقلاب سام و به دستور او، همه به او احترام گذاشتند و در برابرش سر فرود آوردند.
هوش مصنوعی: سربازان به سمت دروازه سام رفتند و بهطور کامل در آنجا جمع شدند و نام خوشی را به همراه داشتند.
هوش مصنوعی: با مهارت و صداقت، قوانین پادشاهی را به گونهای برپا کن که در آن عدالت و بخشش برای همه فراهم باشد.
هوش مصنوعی: جهان به شکلی منظم و عادلانه عمل میکند، همانطور که معشوق نیز به عدل و انصاف رفتار میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.