شادمانی را مقام آفرینش برتر است
مقصد دولت بلند و مرغ همت بیپر است
دل به غم بسپار و یاد خوشدلی کم کن که ما
در جهان تا بیشتر جُستیم شادی کمتر است
نقش سعد از لوح گردون پاک شد گر دیر باز
ثابت و سیار انجم را نحوست رهبر است
خاک بر گردون اگر این فتنه از تأثیر اوست
روی هفت اختر سیه گر این بلا از اختر است
همگنان چون لشکر آراسته، صف در صفاند
صفدر لشکرشکن چون شد؟ که دور از لشکر است
آب خضر ای دیده بر خاک ره افشان کین زمان
ماتم جمشید اعظم ثانی اسکندر است
اختیار دور گردون داور گردون پناه
آفتاب هفت کشور ظلحق مسعودشاه
عالمی را در فراق تو همیبینم خراب
«وین که میبینم به بیداریست یارب یا به خواب»
نوبهاری را خزان افتاد در ایام تیر
زانکه تیری از قضا آمد سوی او ناصواب
خُود گو چون غنچه بی سرش بر باد رو
تیغ گو بی قبضهٔ او زهر خور بر جای آب
تیر را از خون دهان آلوده بینی زانکه بیش
تا ابد از دست شاهنشه نگردد کامیاب
بی تن روئین تن او جوشن ار چه رستم است
دم به دم برباد خواهد رفت چون درع سحاب
قبلهٔ ارباب دانش بود باب دولتش
همچو باب او نخواهد یافتن در هیچ باب
هرکه بر آتش نمیپیچید ز دود ماتمش
همچو زلف دلبران بادا قرین پیچ و تاب
سرو باغ ملک را در خاک پنهان کردهاند
گوهر سیراب را با خاک یکسان کردهاند
گر نگرید در فراقش چشم من بیفایده است
ور زبان یادش نیارد در دهن بیفایده است
ماتم شاه است زلف دلبران باید برید
یوسف از چَه بر نمیآید رسن بیفایده است
پادشه بر باد شد، خاک سیه بر فرق مُلک
شمع روشن نیست، تشویش لگن بیفایده است
مردن ناوقت او وقت مرا برهم زده است
تا تو را دل در نیاید کس، سخن بیفایده است
زرع را گر نارسیده باغبان خواهد درود
دانه افشاندن بر اطراف چمن بیفایده است
روح اگر از اتصال تن نیابد بهرهای
جان نازکطبع در زندان تن بیفایده است
شاه ما در بوستان خلد منزل کرده است
دست خود در گردن رضوان حمایل کرده است
یاد باد آن خط مشکین بر مه تابان او
یاد باد آن ماه مهرافروز نورافشان او
یاد باد آن بر زمین چون سرو بستان رفتنش
یاد باد آن بر سمند بادپا جولان او
رفت آن شاهی که چون خوان گستراندی روز بار
از حمل بریان نهادی آسمان بر خوان او
چون دوال کیش بستی بر میان جوزا صفت
دشمن بدکیش گشتی در زمان قربان او
هر زمان که سرو از نیزه بودی گُل ز خون
لالهزاری بشکفاندی غنچهٔ پیکان او
آسمان را بر سر تیرش ترازو گشته است
گر گواهی عدل میخواهی ببین میزان او
ای روان پاک لطف ایزدت پیوسته باد
خاک تربت زیر پهلو هر دمت گلدسته باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف عمیق و غم از دست دادن یک پادشاه عزیز اشاره دارد. شاعر به احساس ناامیدی و اندوهی که پس از مرگ او بر جهان حاکم شده، میپردازد و نشان میدهد که شادمانی به راحتی در دسترس نیست. او بر این باور است که در جستجوی خوشی، کمتر مییابیم و غم بر دل حاکم است.
شاعر به نقش ستارهها و تقدیر در زندگی اشاره میکند و تصریح میکند که اوضاع به قدری غمگین است که حتی بهار نیز به خزان تبدیل شده است. او با یادآوری ویژگیهای برجسته پادشاه میگوید که اکنون که او رفته، زمین و آسمان به غم و اندوه فرو رفتهاند. مرگ او باعث برهم خوردن نظم جهان شده و یاد او همواره بر دلها سنگینی میکند.
شاعر با بیان اینکه انجام بسیاری از کارها بیفایدهاند بیآنکه یاد پادشاه در دلها باقی بماند، به عدم وجود امید و شادمانی در غیاب او اشاره دارد. در نهایت، یاد پادشاه و لحظات خوب گذشته در جایی از شعر به امید و دعا برای آرامش روح او تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: شادمانی از هر چیز دیگری در آفرینش ارزشمندتر است. هدف از زندگی و مقامهای بلند، مثل پرندهای است که بدون بال نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: دل خود را به غم بسپار و از یادآوری خوشحالیها بکاه، زیرا هرچه بیشتر در این دنیا به دنبال شادی بگردیم، کمتر آن را پیدا میکنیم.
هوش مصنوعی: سعد به عنوان نماد شانس و خوشبختی از آسمان پاک شد. اگرچه سیارات در دورههای طولانی ثابت و متحرک هستند، اما اگر سرنوشتی نامساعد بر آنها حکمفرما باشد، به تأثیر منفی این سرنوشت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر این گرفتاری به خاطر تأثیر اوست، پس خاک بر سر آسمان. و اگر این بلا به خاطر ستارههای آسمانی است، پس این ستارهها هم باعث سیاهی و بدبختیاند.
هوش مصنوعی: رفیقان و دوستان مانند یک لشکر مرتب و منظم در صف ایستادهاند. اما چه شد که رئیس و فرمانده لشکر که باید در میان آنها باشد، اکنون از لشکر دور شده است؟
هوش مصنوعی: ای دیدهام، مانند آب خضر، بر خاک بپاش، زیرا که این زمان، زمان سوگواری برای جمشید بزرگ و ثانی اسکندر است.
هوش مصنوعی: دوران در دست خداوند است و او همانند داوری عمل میکند. سایهبان و حمایت آفتاب به کشورهای هفتگانه، همانا سایهی حق و پناهبردار پادشاه مسعود است.
هوش مصنوعی: من در جدایی تو حال و روز کسی را میبینم که به شدت پریشان و آشفته است. اما نمیدانم آیا این وضعیت واقعی است و من بیدارم یا اینکه در خواب این را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: در روزهای تیرماه، بهار به ناگاه به خزان تبدیل شد، زیرا تقدیر به گونهای نامناسب به سمت او تیر انداخت.
هوش مصنوعی: خود را مانند غنچهای تصور کن که بدون سرش به سوی باد میرود. همچنین، به شمشیر بگو که بدون دستهاش زهر را بر جای آب مینهد.
هوش مصنوعی: تیر را که خون دهان آلوده کرده ببینی، بدان که تا ابد از دست شاهینشاه چیزی به دست نخواهی آورد.
هوش مصنوعی: بیبدن، او به مانند زره است، هرچند رستم باشد، اما هر لحظه ممکن است از بین برود، مانند بارانی که به سرعت میگذرد.
هوش مصنوعی: عالم بزرگ و دانشمند، بهعنوان قطب و مرجع علم، همواره در کنار دروازهای از قدرت و حکومت قرار دارد. هیچگاه در هیچکجا، مانند او انسانی را نخواهید یافت که اینچنین ترکیب و ارتباطی میان علم و قدرت داشته باشد.
هوش مصنوعی: هرکه در برابر مشکلات و دردها تسلیم نمیشود، مانند زلفهای دلبران که به زیبایی پیچ و تاب میخورند، در برخورد با غمها و دردها نیز به جلوه و زیبایی خاصی دست مییابد.
هوش مصنوعی: در باغ سلطنتی، درخت سرو را در خاک پنهان کردهاند و جواهری که در آن نهفته است، با خاک یکسان کردهاند.
هوش مصنوعی: اگر چشمان من به خاطر جداییاش اشک نریزند، بیفایده است؛ و اگر زبانم نام او را بر نیاورد، آن نیز بیفایده است.
هوش مصنوعی: مرگ شاه به خاطر زلفهای محبوبان است که باید قطع شود. یوسف، از چاه نمیتواند بالا بیاید، چون طناب کمکی بیفایده است.
هوش مصنوعی: پادشاهی به باد رفته و سرزمین در darkness قرار دارد. در این وضعیت، روشنایی و امیدی وجود ندارد و نگرانی و اضطراب بیفایده شده است.
هوش مصنوعی: مرگ ناگهانی او زمان من را به هم ریخته است، بنابراین بیفایده است که در بارهی این موضوع صحبت کنم تا تو احساس دلتنگی نکنی.
هوش مصنوعی: اگر محصول هنوز نرسیده باشد، تلاش هایی مانند پراکندن دانه در اطراف چمن بیهوده خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر روح نتواند از ارتباط با بدن بهرهمند شود، زندگی لطیف و ظریف انسان در قید و بند بدن هیچ ارزشی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: سلطان ما در باغ بهشت اقامت دارد و دست خود را بر دوش رضوان، نگهبان بهشت، گذاشته است.
هوش مصنوعی: به یادمان باشد آن خط زیبای مشکی که بر چهرهی روشن او وجود داشت و همچنین یاد آن ماهی که با زیبایی و نورش، روشنی بخش عالم بود.
هوش مصنوعی: به خاطر بیاور آن کسی را که مانند درخت سرو در باغ، با زیبایی و استقامت رفت. به خاطر بیاور آن کسی را که بر اسبی چابک و تندرو، همچون باد، در حرکت بود.
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که روز باران، سفرهای چون سفره گستراند و آسمان را بر این سفره نهاد، رفته است.
هوش مصنوعی: وقتی که دو رنگ و دو روحیه مختلف را در خود ترکیب کردی و به دشمنی که بدیهایش آشکار است تبدیل شدی، در واقع خود را در آستانه قربانی کردن قرار دادهای.
هوش مصنوعی: هر زمانی که قامت بلند و زیبای سرو مثل نیزه به نظر میرسید، گلها از خون لالههای زار شکوفا میشدند و غنچهٔ تیر و کمان او باز میشد.
هوش مصنوعی: آسمان مانند ترازویی بر روی تیر افراشته شده است. اگر به دنبال نشانهای از عدالت هستی، به اندازهگیری او نگاه کن.
هوش مصنوعی: ای روح پاک، لطف خداوند همیشه بر تو باد، و خاک قبرت زیر پهلویت همچون گلدستهای باشد که همیشه درخشان و زیباست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.