گنجور

 
۱۰۴۱

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۴ - نور علی شاه اصفهانی

 

... دیدم مسما خود را در اسما

تا تو نشینی ایمن به ساحل

کی در کف آری دری ز دریا ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۰۴۲

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی

 

... خبر از بی خبر پرسی نشان از بی نشان جویی

یکی دریاست بی ساحل من و توغرق اندروی

نشان ساحل ازغرقه چه سان گیری چه سان جویی

هزاران ساله ره آن سوی عقل است و زهی نادان ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۰۴۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف

 

... موج آغاز نام او باید

روح دریا شد و زبان ساحل

دیده ناقد شد و بیان ناقل ...

... بودجویی و عجب بین چودرو غرقه شدیم

بحر گشتیم و دو عالم همگی ساحل ما

ز منع می مده ای شیخ خرقه زحمت ما ...

... بحر دل چون که موج زن گردید

اوفتاد این گهر به ساحل دل

که درین خانه نیست کس جز او ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۰۴۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۰ - در ستایش نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید

 

... از خشک لبی و خاکساری

دریا به وجود تست ساحل

دستت به سخا حیات جاوید ...

قاآنی
 
۱۰۴۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۷ - د‌ر مدح خاقان خلد آشیان فتحعلی شاه مغفور و شجاع السلطنه فرماید

 

... چه پسر قطره بی از دست مطیرش باران

چه پدر ساحل جان جودش همچون جودی

چه پسر نوش روان عدلش چون نوشروان ...

قاآنی
 
۱۰۴۶

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه می‌فرماید

 

... چون کشتی ابر درفشان آید

بر ساحل این کبودگون دریا

کشتی کشتی گسارد باید می ...

قاآنی
 
۱۰۴۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... خطر مراست که کشتی نشسته در گرداب

ترا چه خطره که پشتی به ساحل افتاده است

به عقل دعوتم از عشق می کند چون شد ...

صفایی جندقی
 
۱۰۴۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

... مانده در لجه ی اشکم مردم

چون غریقی که به ساحل نرسد

میرد از ذوق گرفتاری دام ...

صفایی جندقی
 
۱۰۴۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

... صفایی را چون کشتی شکست از موج این دریا

که بعد از قرن ها یک تخته نتواند به ساحل شد

صفایی جندقی
 
۱۰۵۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

... غرقه غرقاب این قلزم همین ماییم و بس

ورنه هرکس زورقی دارد به ساحل می رود

نیست با این کاروان گر آفتابی پس چرا ...

صفایی جندقی
 
۱۰۵۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

... درین بحرم چنان زورق فرو رفت

که هرگز تخته ای ناید به ساحل

چو صیادش تویی خود میرد از شوق ...

صفایی جندقی
 
۱۰۵۲

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

... اگر به قدرت خود پی برد دمی انسان

زند چو بحر خروشنده موج بر ساحل

شوی مقرب درگاه کبریا وحدت ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۰۵۳

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... کس اندر کشتی عشق ار نشیند هست طوفانی

نباید چشم امید افکند دیگر به ساحل ها

گمان کردم که راه عشق راهی بی خطر باشد ...

بلند اقبال
 
۱۰۵۴

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

... گه شودنوح نبی الله کز گرداب غم

سوی ساحل آورد طوفانیان زار را

گاه یونس گردد ومنزل کند در بطن حوت ...

بلند اقبال
 
۱۰۵۵

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

... چون بلدناقبال رویش با خدا شد با خدا

جان زطوفان برد واکنون جا به ساحل کرده است

بلند اقبال
 
۱۰۵۶

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

... باشد از حال من آنغرقه به دریا آگه

که امیدی دگر اندر دلش از ساحل نیست

گفتم ای دوست کیم وصل میسر گردد ...

بلند اقبال
 
۱۰۵۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

... به زخم ما اگر مرهم به درد ما دوا می شد

به ساحل کشتی ما را خدا آورد از دریا

وگرنه این هنر هرگز کجا از ناخدا می شد ...

بلند اقبال
 
۱۰۵۸

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

... من هنوزم میان کشتی وبحر

هر کسی رفت و خفت در ساحل

در دولتسرای خاصت کو ...

بلند اقبال
 
۱۰۵۹

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

... خدا دوباره به ما داده عمری از سر نو

شکسته کشتی ما گررسد به ساحل تو

نمی شوی چومن از عاشقی بلند اقبال ...

بلند اقبال
 
۱۰۶۰

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

... که هرچه کرده و زاین پس کندخدا کرده

رسد به ساحل اگر کشتیت وگر شکند

خدای کرده مفرما که ناخدا کرده ...

بلند اقبال
 
 
۱
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۶۰