اگر به حکم قضا می شود رضا دل تو
یقین بدان شودآسان تمام مشکل تو
دلا به عمر ندیدم تو را دمی بی غم
سرشته گشته مگر آب عشق در گل تو
نثار خاک رهت خواستم کنم دل وجان
خجل شدم چو بدیدم که نیست قابل تو
که گفته است که دل را بود ره اندر دل
گر این صحیح بود چون نگشته شامل تو
دل توهیچ نباشد ز چیست مایل من
مگر نه این دل زار من است مایل تو
خیال وصل تو پیوسته می کنددل من
دلا چه چاره کنم با خیال باطل تو
گمان مکن چو تو از حسن نیست درعالم
بیاکه تا نهم آئینه درمقابل تو
خدا دوباره به ما داده عمری از سر نو
شکسته کشتی ما گررسد به ساحل تو
نمی شوی چومن از عاشقی بلند اقبال
میان یار وتوتاجان شده است حایل تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرم رقیب براند بتا زمنزل تو
برنگ شمع برآیم شبی بمحفل تو
پری صفت زنظرها نهفته میگذری
مگر زروح مجرد سرشته شد گل تو
تو خود زرحمت محضی و این عجب باشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.