گنجور

 
۱۰۰۲۱

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۶ - در بیان شهادت میثم تمار

 

... با دلی پربغض و مملو از غضب

نزد خود بنمود میثم را طلب

گفت ای میثم خدایت در کجاست ...

... پیش از این میثم رسیدی هر کجا

نزد عمر و بن حریث با وفا

باز می گفتی به عمرو آن بی نصیب ...

... بر دهان وی زدند آخر لجام

لیک ننمود اکتفا ابن زیاد

قطع کرد آخر زبانش از عناد ...

... و آن قد و بالای موزون حسین

با جوانان بنی هاشم تمام

بر سر خاک سیه کرده مقام ...

... خاندان مصطفی را یادگار

هستی کون و مکان پا بست تست

رشته نظم جهان در دست تست ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۲

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۷ - در بیان شهادت جناب حر(ع)

 

... چون نمی دانستم از ره چاه را

روز اول بر تو بستم راه را

او فکندم از نخستین ای جناب

در دل اهل حریمت اضطراب

توبه کردم بنده ات را بنده ام

تا قیامت از رخت شرمنده ام ...

... از حدیث اکرم الضیف رسول

حرمله اندر کمان بنهاد تیر

بهر حلق اصغر ناخورده شیر ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۳

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۹ - قصه گرگ با رسول خدا(ص)

 

... کرد دامن را ز اشک دیده تر

پس به نزد ابن سعد بی حیا

با تضرع کرد روی التجا

چون ز شمر و ابن سعد روسیاه

گشت محروم آن زمان با اشک و آه ...

... در جواب آن همای اوج غم

لب فرو بستند از لا و نعم

تا ز تن ببرید پیش چشم وی ...

... لحم تو گردد جدا از استخوان

از غضب بنهاد آن برگشته دین

آن سر ببریده را اندر زمین ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۴

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۲ - واقعه شب عاشوراء

 

... یک زنی دیدند زار و اشکریز

وه چه زن غم داده بنیادش به باد

بلکه غم او را غلام خانه زاد ...

... تیر آهش در کمان قد بره

گریه اش اندر گلو بسته گره

تر نموده ز آب چشمان خاک را ...

... چون ز شمر سنگدل شد ناامید

نزد بن سعید لعین دون دوید

چون کسی بر بی کسی آرد پناه ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۵

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۳ - دفن اجساد شهدا

 

... سوی کوفه با سپاه تیره بخت

عترت میر حرم بستند رخت

کرد مدفون ابن سعد بی حیا

جسم مقتولان اولاد زنا ...

... ما گذشتیم از سر جان و جهان

چون شما بستید چشم از ننگ و نام

الفت ما با شما باشد حرام ...

... ناگهان مانند خورشید از افق

بست نوری اندر آن صحرا تتق

از میان لمعه نور آشکار ...

... نعش انصار شه دین را تمام

دفن بنمودند اندر یک مقام

چون ز انصار حسین پرداختند ...

... در لب شط فرات افتاده است

گشته از بیداد قوم بنی تمیز

قطعه قطعه پاره پاره ریز ریز ...

... هست سقا و علمدار حسین

این بود آن کس که بنهاده به راه

چشم اطفال حسین در خیمه گاه ...

... تا دو نوبت آن سوار نیکخو

گفت بنمایید از نو جستجو

هر چه کردند اندر آن خونخوار دشت ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۶

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴ - در بی‌وفایی دنیار گریز به مصیبت

 

... که جز جفا نکند این ستم شعار شعار

کجا شکفته شود قلب کس در این بستان

که جور زاغ چو ما کشته صدهزارهزار ...

... که بر کفش شده از خون هر نگار نگار

حسین دیده چو در قتلگاه بنهاده است

بروی خاک جوانان گلعذار عذار ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۷

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - و برای او همچنین

 

... اگرچه کشتن اکبر ربوده صبر ز لیلا

خبر ز بستن بازوی در طناب ندارد

اگرچه ز غم عباس شد کمان قد کلثوم

خبر ز شام و دف و بربط و رباب ندارد

اگرچه فاطمه بنشسته در مصیبت قاسم

خبر زرفتن در مجلس شراب ندارد ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۸

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۳ - رسیدن خبر شهدای کربلا به مدینه

 

... نوشته بود که اندر شب عروسی قاسم

حنای عیش ز خون بست نوعروس مکدر

نوشته بود که لیلی ز بی کسی شده مجنون ...

... شکست سینه اش از ضرب چکمه شمر ستمگر

نوشته بود که مرهم به زخ او بنهادیم

ز بعد قتل ز سم ستورچابک و رهور ...

... به کودکان غریب حسین بی کس و یاور

نوشته بود که بستند از برای اسیری

حریم ختم رسل را به یک طناب سراسر ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۲۹

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۳ - زبان حال صدیقه صغرا

 

... به خیمه منتظر تو نشسته عابد بیمار

میان بستر تب غیر گریه کار ندارد

گرفتم آن که پس از تو رضا شود به اسیری

توان اینکه به اشتر شود سوار ندارد

سکینه را بنشان در کنار خویش زمانی

که تاب دوری باب بزرگوار ندارد ...

... شها شفاعت صامت نما بروز قیامت

که جز تو چشم به ابناء روزگار ندارد

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۰

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۹ - مصیبت اربعین کربلا

 

... ظالم کبوتران حریم جلال را

بگرفت و بال بست و شکست و رها نمود

یک دودمان ز آل علی را یتیم کرد ...

... جراره وار و مار صفت نیش خود زد

آنگه بنای چاره و فکر دوا نمود

از تیشه کند ریشه گلزار دین و بعد ...

... یعنی ز بعد قتل جوانان فاطمه

بنیاد عذرخواهی زین العبا نمود

بگشود دست دختر شیر خدا ز بند

وانگه به چشم خلق به ایشان عطا نمود ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۱

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۵۴ - مصیبت صدیقه کبری (سلام الله علیها)

 

... طوق طناب اصحاب اندر گلوی شوهر

دونان کمر ببستند قلبش ز ظلم خستند

پهلوی و شکستند آخر ز ضربت در ...

... گاهی چو ابر گریان در ماتم برادر

جای بنی امیه در قصر زرنگاری

اولاد مصطفی را از خشت و خاک بستر

شد دختر علی را در شهر شام منزل ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۲

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۸ - زبان حال علی مرتضی با فاطمه زهرا(ع)

 

... رونق غمخانه ما را به هم

سخت در بستر نزار افتاده ای

از چه روای جان ز کار افتاده ای ...

... جان من نام جدایی را مبر

گر بنای صبر را دادی به آب

می کنی از گریه عالم را خراب

کار صبر و طاقتم در دست تست

رشته امید من پا بست تست

بعد پیغمبر ز اشرار عرب ...

... تا تو بودی خاطرم آسوده بود

چون تو بندی از جهان بار سفر

در فراقت بگذرد آبم ز سر ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۳

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۳ - همچنین زبان حال زینب خاتون(ع)

 

... از وطنت کوفیان به کوفه کشیدند

تا بنمایند جان خویش نثارت

حال خدنک ستمگری به کمان ها ...

... این همه دشمن در این زمینه بلاخیز

کز همه سو بسته اند راه فرارت

چون تو روی بعد خویش بر که سپاری ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۴

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۵ - همچنین در مصیبت

 

... همچو قاسم نوجوانی را به هنگام زفاف

با عروس مرگ از شمشیر همبستر کند

بازوی سقای شاه کربلا عباس را ...

... گه سر وقت تن بیمار دشت کربلا

عابدین بینوا را روی در بستر کند

گاه از بهر اسیری رفتن شام خراب ...

... در زمین قتلگاه با خاک ره همسر کند

ساربان از بند بهر بند از موفق جدا

دست فیاض عزیز خالق اکبر کند

به جدل بی آبرو انگشت دلبند بتول

غافل از محشر جدا از بهر انگشتر کند ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۵

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۵ - در مدح حجت الله(عج الله تعالی فرجه)

 

... که تا پذیر شوند آفت زمستان را

به دفع زحمت دی رونق شبستان را

دهند از می و نی بانو ابچینک و رباب ...

... غنیمت است به فصل شتاء موسم برف

که از حیات ببندیم با حریفان طرف

ببار ساقی گلچهره ظرفهای شگرف ...

... بپوش چشم و مشو مضطرب ز بیم عذاب

چو تار زینب و پول عمل بهم بسته

بهم چون لازم و ملزم هر دو پیسته ...

... تو پشت پرده غیب و جهان و کون و فساد

شد از فساد مهیای سستی بنیاد

ببین تعدی فرعونیان ذوالاوتاد ...

... به حاجت سیم آن گزیده یزدان

سپاه شام ببستند عاقبت پیمان

ولی وفا ننمودند لشگر عدوان ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۶

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۶ - در مدح قاسم بن الحسن(ع)

 

... می زند بی قاره بر چین و خطاتل و دمن

خاک بستان را بود خاصیت مشک ختن

ای نگار اگر سری داری سوی سرو چمن ...

... شاه گفت ای سرو نو خیز بیابان الم

صبر کن تا حجله عیشتو را بندم به هم

حال کاندر این زمین داری به قتل خود شتاب ...

... شاه بهرخلعت قاسم در آن فتح و ظفر

خاتمش اندر دهان بنهاد و شد بار دگر

بر سپاه کفر سیف شیر یزدان حمله ور ...

... پیکر وی چون هما و توسن وی چو نعقاب

شیبه ابن سعد زد بر سینه پاکش سنان

بر زمین افتاد از زین برکشید از دل فغان ...

... تا نگردیده است جان از جسم صد چاکم روان

چون یتمم پا به بالینم بنه بهر ثواب

شاهرا از ناله قاسم پرید از چهره رنگ

راه را بر قاتل قاسم به میدان بست تنگ

شد به روی نعش نوداماد وی مغلوبه جنگ ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۷

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت موسی بن جعفر(ع)

 

... سرگران از ساغر سودای صهبای جهان

از جهالت سود را بنموده سودا با زیان

بشنوی تا الرحیل همرهان از کاروان ...

... سوی طور معرفت چون پور عمران کن سفر

شو به ظل رافت موسی بن جعفر معتصم

حضرت باب الحوایج عبد صالح رکن دین ...

... با خدای لامکن در کنج زندان آشنا

بسته همچو شیر در زنجیر تسلیم و رضا

هشت سال آن یوسف مصر شهادت مبتلا ...

... به جدل بی دین از او انگشت و انگشتر گرفت

ساربان از بند دستش بهر بند زرگرفت

صامت از بهر عزایش خامه و دفتر گرفت ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۸

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

 

... هر زمان سازد تنم را از یکی آزار زار

ای صبا بنما بکوی آن بت مهروی روی

رخصت گفتار اول زان مه دلجوی جوی ...

... روز بختم چون دو زلفت شد از این رفتار تار

هر که دل بر طره عنبر مثالت بست بست

سوی دام از گلستان چون طایر برجست جست ...

... روزگاری بد دلم از لطف ای دلشاد شاد

نیست از آن روزگارتای جفا بنیاد یاد

از تغافل های نازت ای ستمگر داد داد ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۳۹

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۰ - در توحید و مدح ائمه طاهرین علیهم السلام

 

... از رحمت دادار دو شاخند ز یک اصل

از مدحت او چار کتابست به یک فصل

اسلام ز صمصامش پاینده شد و حصل ...

... آن سرو چمان چمن عفت و عصمت

خورشید حیا شمع شبستان امامت

گر او نبود شافعه روز قیامت ...

... احیا چومسیحا ز دمش عظم رمیم است

حادث بود اما بنظر مثل قدیم است

نی نی قدم اینجا غلط است و حدث اغلط ...

... آری چه فزاید اثر قطره بقلزم

از مدح رضا بست خرد لب ز تکلم

ختم سخن از مدح جنابش شده احوط ...

... ملک و ملک از هیبتش ایمن ز تزعرع

از کف جوادش شده بنیاد تبرع

در محکه اش پیر خرد طفل مقمط ...

... پس حضرت حجه خلف صدق پیمبر

دلبند علی فاطمه عصمت حسنین فر

سجاد سخا جان و دل باقر و جعفر ...

... همشان نقی و تقی و همسر عسکر

صامت به امامت بنما ختم مسمط

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۰

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۶ - در مدح شهاب ثاقب علی بن ابیطالب (ع)

 

... از پی تکمیل امر دین و حفظ شرع ایمان

از برای ابن عم خود بگیر از خلق پیمان

در خلافت ده امیرالمومنین را جا باور نک ...

... کار را از شش جهت کردی به عباد و ین تنک

بر کمر جوزا صفت تا تیغ وزین بر باره بستی

بهر قلع و قمع نفی و شرک بر دلدل نشستی ...

... منهزم شد از دم تیغ کجت فر سنگ فرسنگ

بوالبشر شد مفخر از چون توا بنی در ابوت

جست ابراهیم از جودت ره و رسم فتوت

بست ختم انبیا همراه تو عقد اخوت

از کف پای تو امضا یافته مهر نبوت ...

... رفت تا آبی برا تشنگان سازد مهیا

یادش آمد از لب خشک حسین دلبند زهرا

تشنه لب پر کرد مشک آب و شد بیرون ز دریا

هر دو دست وی جداکردن از تن قوم اعدا

مشک بر دندان گرفت و در خیم بنمود آهنگ

از حسد راضی نشد دوران که آن مهر جهانتاب ...

... این قدر بر سر تو را می بود شوق جان نثاری

تا چنین یکباره بستی از برادر چشم یاری

ساختی همدم مرا با ناله چون مرغ شباهنگ ...

... زینب و کلثوم را اندر حرم قلب کباب ست

شمر بی دین را به قتل من در این صحرا شنابست

شد کمیت خامه صامت ز شرح ماتمت لنک

صامت بروجردی
 
 
۱
۵۰۰
۵۰۱
۵۰۲
۵۰۳
۵۰۴
۵۵۱