گنجور

 
۹۸۱

نورعلیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

... سیلاب سرشکم از گریبان

تا دامن بحر برده ساحل

تا چند بسوی گنج وصلت ...

نورعلیشاه
 
۹۸۲

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۶ - حکایت

 

... گه به شهر و گه به صحرا خواندت

گه به ساحل گه بدریا راندت

گه گذارد تاج شاهی برسرت ...

نورعلیشاه
 
۹۸۳

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... عشق دریاییست بیحد کاندر آن

موج کشتیبان و توفان ساحل است

طالبان را خستگی در راه نیست ...

نشاط اصفهانی
 
۹۸۴

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر ازوست

کر به توفان شکند یا که به ساحل فکند

ناخدایی ست که هم کشتی و هم صرصر ازوست ...

نشاط اصفهانی
 
۹۸۵

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

... در موج بحر هستی از اهتزاز عشق

ما همچو ماهیان به ساحل فتاده ایم

دشمن مباش غره به بازوی خود که ما ...

نشاط اصفهانی
 
۹۸۶

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

... چو کالا ایمن از دزدان چه در مخزن چه در هامون

چو کشتی ایمن از توفان چه بر ساحل چه در دریا

چرا مانی ز حق غافل نبینی کیف مدالظل ...

نشاط اصفهانی
 
۹۸۷

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

وقتست که بر من ای نسیم سحری

رحم آری و بر ساحل رودی گذری

زان خاک بدین چشم غباری آری ...

نشاط اصفهانی
 
۹۸۸

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

... ما که ایم و کجاست کوی حبیب

غرقه ی بحر عشق ساحل ماست

چشم بینانه ورنه در همه جا ...

سحاب اصفهانی
 
۹۸۹

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

... ای بحر عشق تا چه خطرناک لجه ای

کز هیچ سو مرا بنظر ساحل تو نیست

ای راه وصل تا چه طریقی که خضر را ...

سحاب اصفهانی
 
۹۹۰

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

... دلم به ورطه ی دریای عشق چیست غریقی

که میل ساحل ازین بحر بی کرانه ندارد

به تار زلف تو دلها گرفته اند ز بس جا ...

سحاب اصفهانی
 
۹۹۱

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

... حیرانم آن چه مهر بود این چه کینه ای

در بحر عشق ای که تو را میل ساحل است

زین لجه کی رسید به ساحل سفینه ای

در گوش من سرود مغنی خوشست لیک ...

سحاب اصفهانی
 
۹۹۲

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

... سحاب رشک گهی بر غریق عشق بری

که خود به ساحل از این بحر بیکران آیی

سحاب اصفهانی
 
۹۹۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۵ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

... بنگر این بیداد و بستان داد او

غرقه را سودای ساحل راه بخش

سرنگونی را نجات از چاه بخش ...

... آن غریب گمره غافل منم

این غریق بحر بی ساحل منم

این منم مسکین خرمن سوخته ...

ملا احمد نراقی
 
۹۹۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علائم ترقی در مراتب توحید

 

... که خوار او شدن کاری ست دشوار

و اگر تو را خواهد به ساحل نجات رساند باد مخالف نیز مخالفت نتواند کرد و اگر انبار ترا آباد خواهد بی باران هم گندم تواند داد

آنکه او از آسمان باران دهد ...

ملا احمد نراقی
 
۹۹۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - حکمتهای نهفته در دانه گندم

 

... پس آبادانی شهرها و ولایتها به صلاح رعایا و زراع و اهل حرفت و صناعت و تجارت موقوف و اصلاح ایشان به سلاطین است و اصلاح سلاطین به علما و اصلاح علما به انبیا و اصلاح انبیا به ملایکه و اصلاح ملایکه بالاتر و همچنین تا منتهی گردد به حضرت ربوبیت که سرچشه هر انتظام و مشرق هر حسن و جمال است

و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر که تفتیش نماید می داند که امر یک گرده نان اصلاح نمی پذیرد مگر به واسطه عمل چندین هزار هزار ملایکه و اهل صنعت از آدمیان و چون جمیع اطعمه در هر مکانی به وجود نمی آمد و جمیع آلات ضروریه از برای اصلاح طعامی در یک شهر یافت نمی شد زیرا از برای وجود هر یک شرایطی بود که ممکن نبود در همه اماکن میسر گردد و بندگان در روی بسیط زمین متفرق و منتشر بودند و از هر طایفه بسیاری از آنچه به آن محتاجند دور بود بلکه بیابانها و دریاها و کوههای عظیمه فاصله بود لهذا خداوند حکیم حرص مال و شوق سود را بر ارباب تجارت مسلط ساخت و ایشان را مسخر گردانید تا متحمل زحمتها و محنتها گردند و سفرهای دور و دراز کنند و سرما و گرما را بر خود قرار دهند و بیابانها و دریاها را قطع نمایند و ما یحتاج مردمان را از مشرق تا به مغرب و از مغرب تا به مشرق نقل کنند و چون پیاده رفتن در قوه ایشان نبود و بار بر دوش کشیدن ایشان را میسر نه پس حیوانات بارکش را آفرید و ایشان را مسخر انسان گردانید تا متحمل بارهای گران ایشان شده و تن به زیر احمال و اثقال ایشان داده و بر گرسنگی و تشنگی صبر نموده و بارهای ایشان را به مقصد می رسانند و کیفیت ساختن کشتیها را به ایشان تعلیم نمود و باد موافق را امر فرمود تا آنها را سلامت از دریاهای هولناک به ساحل رسانند

ملا احمد نراقی
 
۹۹۶

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۸

 

... به داد خالد بیچاره درمانده رس یا رب

که دارد قلزم جودت بسی چون او به ساحل ها

به یک جنبش ز برق لامع نور قدیم جود ...

خالد نقشبندی
 
۹۹۷

خالد نقشبندی » مخمسات » شماره ۱

 

... در بحر غمم فتاده مشکل

کشتی رسدم دمی به ساحل

بر باد شدیم ز آتش دل ...

خالد نقشبندی
 
۹۹۸

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت دوم

 

... ذکر ترک بن یافث و اولاد او

در تواریخ مسطور است که ترک بن یافث اول خانان ملک شرق است و از نسل او چهار فرزند در وجود آمد مهتر ایشان فودک بود و هنوز کودک بود که روزی بر ساحل رود سنلوک بعادت ابنای ملوک صید ماهی نموده لقمه چند تناول فرمود اتفاقا پاره گوشت بریان از پنجه دست همایونش بیفتاد در قطعه زمینی شور برآمد که چون برگرفت لحم سمک را طعم نمک بود و ذوق عجب یافت شام گاهان که از دشت شکار بشهر و حصار خرامید صورت حال بعرض پدر رسانیده خاص و عالم را میل و شوقی تمام باستعمال این نوع ادام حاصل شد و کان نمک از خاک ترکان پدید آمد خطه شرق که از پرتو حسن مشرق صباحت گشته بود معدن فلاحت گشته ترکان چین را لب های شیرین نمک یافت و غلغل و شور از سمک و سماک برخاست

صباحت با ملاح یافت پیوند ...

... یورت او و اولاد او تا عهد ایلخان در دیار هیطل و کنار سیحون بوده و بعد از تسلط تور از یورت و وطن دور مانده اند ودر عهد محمود با آل سلجوق متفق گشته و از آب جیحون گذشته در حدود سپرغان و مرغاب مقام کردند اکنون نیز ساکن حدود دشت و داخل طوایف ترکمان و در خیل جانثاران دولت ابد نشان میباشند

شعبه دوم بای آت – که فرزند دوم کون خان است اتابکی او باو ریابیگی مفوض بوده ودر دار وزارت نشو و نما نموده و بسعی وزیر مهتر برادران و سرور بهادران گردید و بر ساحل قراموران یورت گرفت که با موطن اصل وزیر قرب جوار داشت و چون در وفور نعمت و علو همت بر همگنان تقدم یافت و نام نیکو بفضل وجودت برآورد او را بای آت گفتند که آت بمعنی اسم است و اکنون آد گویند با دال مهمله و بای بمعنی بزرگی و شکوه و مال و نعمت است و معلوم نیست که احفاد او در چه عهد بایران آمده اند چه تا عهد تیمور به هیچ وجه نام ونشانی از طوایف و امرای ایشان مریی و مشهود نگشته همین قدر مسموع ومشهور است که طایفه از این قوم برحسب حکم تیمور بغز و شامات مأمور گشته چندی در آنجا بودند و چون باز معاودت نمودند در حدود دشت و گرگان نشسته بایل جلیل قاجار پیوستند که اکنون بشام بیاتی موسومند و در جمع طوایف قاجار محسوب ولکن از عهد دولت صفویه تا زمان این دولت علیه سران سپاه و یلان اگاه ازین قوم در رکاب پادشاهان بوده و در سفر و حضر خدمت های نیکو نموده اند

این زمان چندین امیر بزرگ از بیات مطلق و بیات شام در معسکر شاهنشاه اسلام موجود است یکی از آن جمله امیرکبیر محمدعلی خان که در حد عراق عرب سالار سپاه است و برادرش اسمعیل خان عاکف حریم درگاه ...

قائم مقام فراهانی
 
۹۹۹

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

... با تو خواهم گفت یغما لطمه غرقاب عشق

گر محیط اشک ماند رخت بر ساحل مرا

یغمای جندقی
 
۱۰۰۰

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

... مرگ از آسیب تو کرد ایمنم ای موج سر شک

تا چه موجی تو که غرقاب عدم ساحل تست

مایل مدعیت چون نگرم منکه ز رشک ...

یغمای جندقی
 
 
۱
۴۸
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۶۰