گنجور

 
خالد نقشبندی

الهی تا به کی مرغ دل اندر دام کاکل‌ها

بود درمانده و پا بسته، ای حلال مشکل‌ها

اگر نه خامه مانی ز فیضت رشحه‌ریز آمد

کجا یک قطره شبنم ریختی بر چهره گل‌ها

وگرنه بر گلستان پرتو حسنت زدی عکسی

که در وی می‌شنیدی بانگ واویلای بلبل‌ها

به تقدیر ار نبودی دست تقدیر جهان‌آرا

که را در خود بدی مشاطگی زلف سنبل‌ها

به یک جلوه ز روی ماه کنعنانی درافکندی

ز شهرستان مغرب تا به مصر آواز غلغل‌ها

جمالی را که نه آرایش از عکس رخت گیرد

چه سود از خط و خال و غازه و زیب و تجمل‌ها

به داد خالد بیچاره درمانده رس یا رب

که دارد قلزم جودت بسی چون او به ساحل‌ها

به یک جنبش ز برق لامع نور قدیم جود

به لطفش وارهان از گردش دور تسلسل‌ها

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode