گنجور

 
سحاب اصفهانی

آنکه بی غم نه یک زمان دل ماست

آنچه با غم سرشته شد گل ماست

ما که ایم و کجاست کوی حبیب

غرقه ی بحر عشق ساحل ماست

چشم بینانه ورنه در همه جا

صورت دوست در مقابل ماست

ما بفکر وفای یارو فلک

متحیر ز فکر باطل ماست

آنچه مشکلتر است از همه چیز

در بر عقل حل مشکل ماست

چهره ی او چراغ بزم رقیب

شعله ی آه شمع محفل ماست

شد به ظاهر ز قتل ما غمگین

تا نداند کسی که قاتل ماست

چه غم از خصمی سپهر (سحاب)

اگر الطاف دوست شامل ماست