سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - مدح و ثنای راستین
... ذات ملک لقای او اصل بقای مملکت
آنکه به دور حکم او دید مهندس فلک
زان روی ملک آسمان حد سرای مملکت ...
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - ایضا در مدح شیخ ابواسحاق و ایوانی که او در شیراز میساخت میگوید
... وین چه نقشیست آسمان کردار
عقل کل یا مهندس فلکست
بر زمین گشته بر چنین پرگار ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴
... به نقش ابروی تو نیست در سراچه حسن
که دست صنع در آن طاقها مهندس شد
ز می به درد تو پرهیز ما نه از ما بود ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷
... زلفی چو شست داری باری بگیر عقدش
تا دل بری به انگشت از دست صد مهندس
چون گوش خود دهانت کردی کمال پر در ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱
... گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷
... طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹
... به مذهب همه کفر طریقت است امساک
مهندس فلکی راه دیر شش جهتی
چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک ...
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷
... ز کنه وصف تو ابن حسام دور افتاد
کجا رسد به تو اندیشه مهندس ما
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۶۳ - حکایت سؤال و جواب حکیم که حلال زاده کیست و نشانه آن چیست
از حکیمی کرد شاگردی سؤال
کای مهندس کیست فرزند حلال
گفت آن کو عاقبت گردد شبیه ...
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۹ - غلبه کردن محبت زلیخا بر یوسف علیه السلام و بنا کردن عبادتخانه از برای وی
... پر از نقش و نگار از فرش تا سقف
مهندس را بر او فکر و نظر وقف
ز روزنهاش نوربخت تابان ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
... که بست طاق خم ابرویت تعالی الله
که سجده گاه دل و جان صد مهندس شد
خراب بود به وحشت سرای هجر دلم ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶
تا کی ای خواجه مهندس سخن نقطه و خط
در خط و کون و مکان نقطه عشق است فقط ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
... مگو که بتکده از چیست خانه دل تو
که طرح کار چنین شد مهندس مارا
بزرگوار خدایا مراد ما این است ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵
... که هر یکی بدر شبچراغ می ماند
چمن شکفت عجب دارم از مهندس شهر
که صوفیانه بکنج فراغ می ماند ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در شکایت اهل روزگار و حسب حال خود گفته
... چو چشم فکرت من چشم عیب جویانم
به سحر طبع مهندس اگر کنم هنری
که چشم دهر شود تا به حشر حیرانم ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۹ - قطعه
... هوای معتدلش چون هوای عالم جان
فکنده طرح شگرفی مهندس تردست
که می چکد به مثل آب از طراوت آن ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین » ۱۶- شیبک خان
شیبک بن براق خان بن ابوالخیرخان نسب او منتهی میشود به اوزبک خان بن طغرلجه بن نقوقا آن بن ماقری بن جوجی خان بن چنگیز خان و اینکه بچند واسطه به چنگیز خان میرسدازکتب متقدمین و متأخرین معلوم میشود القصه در اوایل حال در کمال بیسامانی در ترکستان می گشت آخر در خدمت سطان احمد میرزا بن سلطان ابو سعید میرزا حاکم ماوراءالنهر رسیده و بعد از اندک مدتی از وی روی گردان شده بنیاد مکر و فریب نمود و باز بترکستان رفت آری چنانکه مشهور است مصرع این ره که تو میروی بترکستان است باز در شهور سنه ست و تسعمایه که هرج و مرج در آن ملک راه یافته بود با فوجی از عساکر بلامآثر بدان ولایت معاودت کرده باندک مدت روزگاری بحیز تسخیر در آورد و در سنه ثلاث و عشر و تسعمایه بعد از وفات سلطان حسین میرزا چون در میان اولادش اتفاقی و دولتی نمانده بود بخراسان آمده اکثر ایشان را از میانه برداشت و لوای انا و لاغیری برافراشت تا آنکه بدست غازیان ظفر شعار بنیان عمرش منهدم گردید چنانکه مذکور شد و با وجود ترکیت و جلفیت خود را در اکثر فنون استعداد و ذات مهندس داشته در تصویر استاد بهزاد نقاش که تا مصور قدرت انسانی بر تخته هستی چهره گشایی نموده چون آن مصوری چابکدست نکشیده و در خط مولانا سلطانعلی که کلک کرام الکاتبین مثل او خوش نویسی برصفحه وجود نه نگاشته دخل بحدی کردی که در صورت او را بقلم کلک اصلاح نمودی و خط او را بنوک قلم مور رقم نسخ کشیدی و گفتی که چنین می باید کشید و چنین می باید نوشت و در زمان خود حکم کرده بود که شعرا شاهنامه فردوسی را ترکی کنند و در محلی که هرات مسخر او شد این مطلع گفت و نزد ارباب ادب هرات فرستاد و چهل تومان کپکی که دویست تومان تبریزی باشد خواهی نخواهی صله گرفت بقیه اشعار او از این معلوم می توان کرد
قاضی و قیز و قاز و قوزی و قمیز گرک ...
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱
... نتواند لب عیسی به صد اعجاز گرفت
دل که آن چشم مهندس به مهارت برده
خواجه در گوچه رندان نظرباز ملاف ...
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۵ - در مدح حکیم ابوالفتح
... ورنه حسن آفتاب عالم آرا و حجاب
آن مهندس کش نظر دایم محیط عالم است
داند اینمعنی که شب هم در طلوع است آفتاب ...
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۹ - رفتن داماد به خانهٔ عروس و در راه فرود آمدن دیوار بر سر او
... به حکم غیرتش رغبت فزون شد
مهندس مطربان آتش آموز
زاحکام نصیحت حسرت اندوز ...