ز تاب مشگل اگر نگسلد رگ جانم
که کار تنگ شد از پیچ و تاب دورانم
نمیرود به جنان پای کس به این تعجیل
که دست من ز جنون جانب گریبانم
بجاست پردهٔ گوش فلک که بسته هنوز
درون سینه به زنجیر صبر افغانم
جهان ز فتنه چه دارد خبر که در بند است
هنوز سیل جهانگیر چشم گریانم
ستون کوه سکون بنای صبر مرا
خلل مباد که صد هزار طوفانم
عجب اگر نزند روح خیمه جای دگر
که سخت رفته ز جا جسم سست بنیانم
اگر بهم زنم از کین هزار سلسله را
عجب مدان که چو زلف بتان پریشانم
ازین بدتر گلهای نیست از زمانه مرا
که برده ریشه فرو در زمین کاشانم
ز بس نفاست ذاتی که خلق کاشان راست
من از صفات زبون ننگ شهر ایشانم
به من تراوش نزلی که لطف ایشان راست
نزول آیت بیزاریست در شانم
ازین ملک صفتان نفیس فطرت نیست
یکی که آورد اندر شمار انسانم
در این میانه من پست فطرتم خزفی
که منتظم شده در سلک درو مرجانم
شود نصیب که دامان سلک گوهرشان
ز گرد صحبت جانگاه خود بیفشانم
بزرگ این همه گر خلق مشفق خلقیست
به حاجتی من اگر در زمانه درمانم
برآورد به طریقی که عقل ماند مات
ولی غبار ز جسم و دمار از جانم
درین بلا که منم با وجود ضعف قوا
به جز جلای وطن نیست هیچ درمانم
مرا که دل کشد آزار رنج ویرانی
ازین چه سود که خوانند گنج ایرانم
مراست در ملکوت آشیان و همت پست
به خاک تیره در این ملک کرده یکسانم
ز حمل جور من این جا ذلیل در همهجا
عزیز پادشهان حاملان دیوانم
اگر به هند روم طوطیان ذخیره کنند
جهان شکر از ریزه چینی خوانم
و گر به چین کنم آهنگ نقش مانی را
کشد به خاک سیه کلک عنبرافشانم
ور انتخاب کنم از جهان خراسان را
کسی نبیند از اعدا دگر هراسانم
و گر به خاک سیاهم کشد زمانه هنوز
ز سرمه بیش بود قدر در صفاهانم
ز شاک شوق کشندم به پا خزاین لعل
اگر به خواب ببیند در بدخشانم
کشند رنج ستورانم از کشیدن گنج
اگر نصیب ز ایران برد به تورانم
به هم نمیرسد از شغل طرفةالعینی
چو چشم فکرت من چشم عیب جویانم
به سحر طبع مهندس اگر کنم هنری
که چشم دهر شود تا به حشر حیرانم
ز لفظشان نرسد شهد بارکالهی
به کام طوطی خوش لهجه زبان دانم
ور از زبان سخنی سر زند که باید شد
به حکم عقل از آن اندکی پشیمانم
کنند نسبت چندان خطا به من که مگر
به کفر کرده تکلم زبان ایمانم
اگر شوند ز تعلیم عندلیب زبان
هزار مرغ زبان بسته در گلستانم
همین که در سخن آیند از کمال غرور
کنند نام زبون لهجه و بد الحانم
حجاب یک دوکسم گشته بس که دامنگیر
ز داغ کاری خامان کشیده دامانم
رسد چو کار به این کان حجاب هم برود
چه شعلهها که برآید ز سوز پنهانم
من از ستایش اشراف ملک این دیدم
که رفته رفته سیه گشت روی دیوانم
هنوز با دل پرداغ و سینهٔ پردرد
زبان پر خطر خویش را نگهبانم
ز تاب رنگ بگرداند آفتاب آن روز
که من ز دفتر عزت ورق بگردانم
غرور غفلتشان بین که ایمنند به این
که در نیام شکیب است تیغ برانم
اگر چه نرم کمان آفریدهاند مرا
گذار میکند از سنگ خاره پیکانم
به بیگزندی من نیست هیچ انسانی
ولی دمی که دمم گرم گشت ثعبانم
مرا به تیغ زبان رنجه کردن آسان نیست
که قتل عام جهانیست کار آسانم
گرفتهام دو جهان در هنر ولیک هنوز
برون نیامده الماس ریزه از کانم
اگرچه کرده خدا شیر بیشه سخنم
از آن ستمکش خلقم که کند دندانم
به دامن کسی از من نمینشیند گرد
اگر کند ز مذلت به خاک یکسانم
بدین که سنگ گران نیست در ترازوی هجو
چه ارزن از سبکی کردهاند ارزانم
اگر به فرض زنم لاف کز جمیع جهات
منم که زینت و زیبت جهات و ارکانم
ور از یکانگی فطرت آورم به زبان
که کرده واحد یکتا وحید دورانم
و گر بلند بگویم که از بلندی نظم
رسیده نوبت زدن بر ایوانم
و گر ملوک سخن را به گردن از دعوی
کنم کمند که مالک رقاب ایشانم
که میزند در انکار این ز دشمن و دوست
به غیر من که ز خود کمتری نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر آن جواهر کز روزگار بستانم
چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم
به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال
بهای صد گهر از دست راست بستانم
چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم
[...]
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
مرا نداند از آن گونه کس که من دانم
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من ز آشکار و پنهانم
تن من است چو سلطان معصیتفرمای
[...]
بعهدهای گذشته امین من آن بود
که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم
بقحطسالی افتادم از هنرمندان
که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم
اگر بیابم آنرا که شعر دریابد
[...]
خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم
به خواب دوش که را دیدهام نمیدانم
ز خوشدلی و طرب در جهان نمیگنجم
ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم
درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی
[...]
یکی یهود و مسلمان نزاع میکردند
چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من
درست نیست خدایا یهود میرانم
یهود گفت: به تورات میخورم سوگند!
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.