گنجور

 
ابن حسام خوسفی

مهوَّسان ز پی خاطر مهوِّس ما

به ذکر دوست مزیّن کنید مجلس ما

خیال آن رخ رشک پری و غیرت حور

برون نمی‌رود از سینهٔ مسَوِّس ما

نهال قامت و چشم تو باغبان چون دید

برفت -گفت- طراوت ز سرو و نرگس ما

به مجلسی که تو باشی چراغ گو بنشین

بس است شمع خیال تو در مجالس ما

به جای بادهٔ گرم زهر می‌دهی نوش است

به شرط آن که تو باشی امیر مجلس ما

ز کنه وصف تو ابن حسام دور افتاد

کجا رسد به تو اندیشهٔ مهندس ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۷ به خوانش محمد ملکشاهی نقل از (کانال تلگرام ابن حسام خوسفی)
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم