گنجور

 
۹۸۸۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - وصف بهار و ستایش شاه حیدر نسب ایران، حارس کشور دین شاه سلیمان صفوی

 

... خیز ای آینه دل که دگر وقت جلاست

گشته از ابر عجب بارگهی بر سر پا

که به هر سوی طنابش ز رگ موج هواست ...

... جمله بی برگ و نوایان چمن را هر دم

از گهرباری ابر کرمش برگ و نواست

گفتم این بارگه از چیست به این فر و شکوه

این همه کوکبه و دبدبه ای دل ز کجاست ...

... برق تیغ ابر عطا بحر کرم کوه وقار

آسمان بارگه انجم سپه و صبح لواست

پیش بحر کرم او که جهان راست محیط ...

... خصم سرکش نه چنان گشته از او خاک نشین

که غبارش دگر از خاک تواند برخاست

لشکرش بار به صحرا چو کشد کهسار است

موکبش پا چو به کهسار گذارد صحراست ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۲

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وصف بهار و ستایش ذات پاک حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی «ص »

 

... از کلام او قلم ها جوی شیر معرفت

از حدیث او ورق ها ابر باران گوهر است

گر نخواند از مصحف رخسار او حرفی کتاب ...

... بحر جوش از علم و خاک آرام از حلمش گرفت

زیر بار منت احسان او بحر و براست

کرده گویی بر محیط فیض او روزی گذار

زین سبب بر کشت عالم باد باران آور است

شعله را زین غصه بر اندام افتاده است لرز ...

... معذرت خواه و دعا کن کاستجابت بر در است

باد نخل عمرها پر بار از اخلاص او

نخل امکان از وجود خلق تا بار آوراست

باد زینت طاق دلها را ز نور مهر او ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۳

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - توصیف زمستان و سردمهریهای دوران و ستایش سرور عالمیان محمد مصطفی «ص » و مولای متقیان امیرالمؤمنین علی «ع »

 

... بسکه نتواند بر آوردن سر از جیب دهان

حرف در لب همچو معنی در عبارت مضمر است

بسکه از موج هوا باید حذر کردن چو تیغ ...

... گرچه دیر آمد به عالم نور عالم بود ازو

جویبار صبح را سرچشمه مهر انور است

صیت او در هفت گردون چون صدا در کوهسار ...

... فکر مشکل میرساند حرف او را تا بلب

زآنکه سنگین است بار و بارکش بس لاغر است

خامه با مداحی آن مهر تابان چون کند ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۴

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در بث الشکوی و مرثیت و مدحت حضرت سیدالشهداء امام حسین «ع »

 

... نگه برون نتواند مرا ز دیده کشید

بلند گشته ز هر سو غبار حادثه یی

خوش آنکه چشم از این تیره خاکدان پوشید ...

... در این زمانه ز بس راستی بر افتاده است

عجب مدار قدم گر ز بار درد خمید

امید هست گشاید بروی ما در مرگ ...

... که در عزاش دل و دیده ها بخون غلتید

ستم کشی که ندانم بزیر بار غمش

زمین چگونه نشست آسمان چسان گردید ...

... سپهر خواهد تا از غمش بخود پیچید

بخاکش ابر کرم لحظه لحظه بارد فیض

عذاب قاتل او رفته رفته باد شدید

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۵

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - تجدید مطلع

 

... سرکش سمند باد صبا نرم میرود

بروی ز بس که نکهت گل کرده اند بار

از فیض آب و خاک گل فتح بشکفد ...

... فیض هوا رسیده بجایی که دور نیست

گر نخل خامه ریشه کند در خط غبار

از سبزه کوه و دشت سراسر زبان شده است ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در عشق و سلوک و مذمت دنیا و مدحت پیشوای بحق ناطق حضرت امام جعفر صادق «ع »

 

... دود آه است از دل عارف

یا که ابری بروی دریا بار

تار اشک است یا ز دیده دل ...

... تاکی از شانه جسم سازی چو موی

چند از سرمه چشم کن خونبار

هست پهنای سینه کو دل تنگ ...

... از برای شکستگان جهان

خواری از عزت است به صد بار

هیچ پشتی چو خاکساری نیست ...

... چکند یک تن و هزار تعب

چکند یک خر و هزاران بار

چکند یک دل و دوصد تشویش ...

... خصم در کین او دو دل گردد

گر کند یاد تیغ او یکبار

گر دهندش بتیغ او نسبت ...

... بر درم رخ نهد فلک صدره

گر نهم روی بر درت یکبار

پیش حق جای خویش بگشایم

دهیم جا اگر در آن دربار

عارم از پادشاهی است اگر ...

... تا نیفتد به پیش آب رخت

بر در حق دعا نیابد بار

بارالها بآبروی شهی

کوست آب رخ صغار و کبار

که بخواب اجل نرفته ز لطف ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در فضیلت ماه صیام و مدحت چراغ دیده عباد حضرت سجاد«ع »

 

... برای مقدم این ماه آفتاب غلام

مه مبارک رخسار میمنت مقدم

مه سعادت آغاز مغفرت انجام ...

... ز کار دست و دل خلق روزگار تمام

بزیر زیور خوبی ز بس گرانبار است

همیشه زین سبب او را بلنگر است خرام ...

... کنند خنده چو گل بی صدا در این ایام

زهی مبارک ماهی که بسته است کمر

پی نجات گنه پیشگان ز خاص و ز عام ...

... بعذر خواهیش آید شکفته رویی شام

ز حق چه مژده رساند این مه مبارک رو

که شد بخلق از آن شوق اکل و شرب حرام ...

... زبس که همت او داشت در عطا ابرام

فگنده بار علایق ز خویش تاکه کشد

بخانه فقرا آب و نان بدوش مدام ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۸

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مذمت ابنای روزگار و مدحت امام همام حضرت موسی کاظم «ع »

 

... همه تن سرو صفت ناز و خرامند ولی

هیچ در بار ندارند بغیر از اندام

خضر و الیاس از آن زنده جاوید شدند ...

... نه چنان تلخ ازین بیمزه مردم شده است

که دگر بار تواند شدنم شیرین کام

مگر از شهد شکر خایی مدح شه دین ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۸۹

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در توصیف خزان و ستایش سرور دنیا و دین و فخر آسمان و زمین حضرت امام محمد باقر «ع »

 

... راه مقصد سخت دورو پای همت سخت سست

لاشه تن بس ضعیف و بار خدمت خوش گران

چشم بینش پر ضعیف و خط مطلب بس خفی ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۰

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در بیان کیفیت احوال پیری و آفرین سلطان رضا بحکم قضا حضرت امام علی بن موسی الرضا«ع »

 

... که بس قلندریت خیمه در ره جانان

بسالکان طریقت قبای تن بار است

پی برهنگی از خویشتن ببند میان ...

... ز دفتر کرم او سحاب یک ورق است

که سطرش از رگ ابر است و نقطه اش باران

بود کف گهر افشان او محیط کرم ...

... ز دور هفت فلک بگذرند سجده کنان

نکرده است در آن بارگاه قندیلی

فتاده آتش از آن آفتاب در جان ...

... غم زمانه امانم بریده است امان

بچهره آب رخی کز غبار درگه تست

روا مدار که ریزد بخاک راه خسان ...

... بکار نخل دعا تا ز چشمه سار دلت

بجویبار زبان آب مدح اوست روان

شود ز خاک چمن تا چراغ گل روشن ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - از نشاط گسستن و به غم پیوستن و ستایش امام هر دو جهان حضرت علی نقی «ع»

 

... بود اگر بنظر فیض گریه چشم ترا

تمام گریه شادی است اشک باریدن

ز چشمه در اشک آب گر خورد چشمت ...

... شود غمی سبب راحت از غمی دیگر

رهد ز بارکشی اسب وقت لنگیدن

بکش ازین دو سه دینار دامن و واشو ...

... که دیده ها بهم افتند بر سر چیدن

پی نزول غبار درش نباشد دور

روان کنند گر از خانه چشمها دیدن ...

... همیشه در پی گردن ز شرم خاریدن

ز بار نسبت قدرش عجب نمیدانم

که آورد فرس چرخ را بلنگیدن ...

... مرا تدارک ایام ژاژ خاییدن

چو نیست طالع گرد تو گشتنم باری

من و بگرد خیالت همیشه گردیدن ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۲

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - توصیف شکوفه بهاری و ستایش آفتاب سپهر امامت حسن مجتبی «ع »

 

... کشیده است بر شاخ یکسر شکوفه

ثمر تا بساحل کشد بار خود را

شده کشتی بحر اخضر شکوفه ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۳

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲ - در آفرین یکی از بزرگان

 

... از پی تعظیم پیک این بشارت دور نیست

خلق عالم را اگر خیزد ز خاطرها غبار

شد علمها از دعای خسروان دوران بلند ...

... چشم این دارم ک انصافت پذیرد عذر من

ز آنکه هست این شیوه جد تو ای والا تبار

عذرم این کز من عزیزی چون جوانی رفته است ...

... وقتم از بهر سرانجام سر گردیده تنگ

نیست آن فرصت که پردازم بشغل کار و بار

کنج عزلت خوشترم از شهر بند شهرتست ...

... جز دعای دولتت از من نیاید هیچ کار

گرچه لطفت قابل این اعتبارم دیده است

من بخود اما ندارم یک سر مو اعتبار

واقف اسرار دلها بر ضمیرم شاهد است

اینکه نبود خود فروشی مطلبم زین اعتذار

بودی ار منظور کسب اعتبارم زین سخن

ریخته است این جنس در خاک درت بی اعتبار

مرحمت اینست در حقم که گردد لطف تو ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۴

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - در ستایش صدر اعظم و بث الشکوی و آفرین شاه عباس ثانی

 

... آب یاقوت سراپا عرق خجلت شد

تا ترا گشت گهر بار رگ ابر بنان

شحنه راستیت میزندش بس که به تیر ...

... رنگ تا میپرد از روی عدو در میدان

لعل بارد چو رگ ابر سخایش گویی

خون خصمش زدم تیغ مگر گشته روان

در عطا بسکه محیط کرمش بیتابست

نیست فرصت کند انگاره گوهر باران

سیر از و چشم طمع گرسنه زو چشم سخا ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۵

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

ای روی تو در نمودن خود بیتاب

حسنت نکشد ز نازکی بار حجاب

در پرده رخت ظهور دیگر دارد ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۱ - در تولد کودکی سرود

 

... ز پیوند اقبال و دولت مدام

نهال جوانیش پر بار باد

ز فیض هوای عنایات حق ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳۳ - در نوشدن گلدسته و گنبذ روضه یی

 

... در کشتی اگر یاد کند کس ز وقارش

کشتی نشود بارکش منت لنگر

تا بیند از آن صورت احوال جهان را ...

... آباد شد این کاخ فلک مرتبه دیگر

گردید دگر بار بلند این خور تابان

آفاق شد از پرتو آن باز منور ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۸

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳۴ - در سوگ و تاریخ مرگ میرباقر

 

... ز سیماش نور سیادت ظهور

به عشرت سرای بقا بار بست

از این محنت آباد دار غرور ...

واعظ قزوینی
 
۹۸۹۹

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۲ - در تهنیت و تاریخ بنائی سرود

 

... از آن طاق آن را خمیده است قد

که روبد غبار از دل ساکنان

گر این نیست هر طاق او صیقلی است ...

... ز بس رفعت از کمترین شاخ او

نماید چو بار چنار آسمان

قفا میخورد از بهار دگر ...

واعظ قزوینی
 
۹۹۰۰

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶۹ - در سوگ و تاریخ مرگ میر فضل الله

 

... بست بهر خرید جنس بقا

بار جان سوی بندر عقبی

نخلی افگنده شد به خاک هلاک ...

واعظ قزوینی
 
 
۱
۴۹۳
۴۹۴
۴۹۵
۴۹۶
۴۹۷
۶۵۵