گنجور

 
۹۷۸۱

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - وله

 

گرچه عید آمده نیکوی و بنازم سر او

رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او ...

... بس بهر صومعه ای عشوه زهاد خرید

منزوی شد بنگه غمزه غارتگر او

هی مکید او لب وهی تشنگیش گشت فزون ...

... که بسی از پسران به بود آن دختر او

در پی بنت عنب سر ببر از مادر خم

تا بدانی چه بود زیر سر مادر او ...

... راست گویی که چمد شاه و به پی لشکر او

چون هلال آنکه نشد خم بستایش برتو

باد خنجر زهلال آخته بر حنجر او

جیحون یزدی
 
۹۷۸۲

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - مطلع ثانی

 

خسروی کافلاک را منقوش از اختر ساخته

حکم او اعراض را پابست جوهر ساخته

سرخ پوش عالمین آیات عشق حق حسین ...

... گرچه از فرط شرف زافلاک بالین داشته

لیک در راه خدا ازخاک بستر ساخته

داده سر بعد از هزار و نهصد و پنجاه زخم ...

... هر محدب را مماسش بر مقعر ساخته

ای شه گلگون قبا بنگر بجیحون کز ثنات

خویشتن را مالک دینهم و افسر ساخته ...

جیحون یزدی
 
۹۷۸۳

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - وله

 

... چو اندر آینه عکس شراره

صبا فراش و بستان بزم مستان

شقایق جان و نرگس باده خواره ...

... که شد در مغزها می هیچ کاره

حضور سرو بن بین سبزه بید

چو نزد شه پیاده با سواره ...

... بهر خاکی که اندازد نظاره

چو بر بندد کمر زنجیر هیجا

شود بند حیات چرخ پاره

الا ای آفتاب جود کآمد ...

... ولی من با چنین طبعی فسون ساز

مدامم بسته بر محنت قواره

توام کرد از کرم آنسان عنان گیر ...

جیحون یزدی
 
۹۷۸۴

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - وله

 

... بر رخت زلف چو شامی که بصد بیم و امید

برده ز آن صبح بناگوش بخورشید پناه

نی همانا برخت زلف بلال حبشی است ...

... که برآن موی دلاویز دریع است کلاه

برگشا بند قبا بازکن آن طوق کمر

که اگر حسن تو پنچ است رسد بر پنجاه

آن میان چند بود خسته از بار کمر

وان بدن چند بود بسته در بند قباه

شاه خوبان تویی اکنون بحقیقت که بود ...

... زیب دیهیم و طراز کمر و رونق گاه

لفظ در کلک تو بنهفته چو یونس درحوت

معنی از محبره آورده چو یوسف از چاه ...

جیحون یزدی
 
۹۷۸۵

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - در جشن عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع)

 

... اکنون بمردی ران طرب بریاد این جشن عجب

وزشیشه بنت العنب بردار مهر دختری

بخشا عصاره تاک را بفزا بجان ادراک را ...

... آن کیست تا کزوی بود پر از ثریا تاثری

ای لجه نایاب بن حق را ید و عین و اذن

حکم تو کرد از بدو کن فلک فلک را لنگری

شط شریعت را پلی جام طریقت را ملی

بستان وحدت را گلی نخل مشیت را بری

پنهان بهر هنگامه در جلوه از هر جامه ...

... وز ذو الفقار مهدوی این کار گردد اسپری

یار تو الله معک بنیوشد ازخیل ملک

خصم تو از دور فلک اندر شکنج مدبری

جیحون یزدی
 
۹۷۸۶

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در تهنیت عید قربان

 

... خلیل من بزلف آراسته آیین شیطانی

گز از ابن السبیل انباشتی کوی خلیل الله

بود کوی خلیل من مطاف عرش رحمانی ...

... تو در بطحا بدین خوبی فرازی گر زقد طوبی

برد خارمغیلان اعتدال از سرو بستانی

تو در مشعر بدین مشرب گشایی گر بخنده لب ...

... مگو کاین شوخ کنعانست یا آن شیخ صنعانی

نه دل بربند در انسان نه رخ برتاب ازحیوان

که کس نز عاقبت آگاه و نز توفیق ربانی ...

... دو تن یک پیشه و یک دل بتدبیر جهانبانی

امیرا بنده ات جیحون که طبعش از محیط افزون

نگر کاندر مدیحت ریخت گوهرهای عمانی ...

... الا تا صبح عید ازکه نماید رخ برد انده

ترا برکعبه ماند بیت از ستوار بنیانی

جیحون یزدی
 
۹۷۸۷

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در توصیف بهار و منقبت حیدر کرار علیه سلام الله الملک الجبار

 

... بلبل رطب اللسان تهنیت از باغ گفت

عشرت بنشسته خاست فتنه بیدار خفت

پرده نشین غنچه را باد چو از هم شکفت ...

... پیرهنی در براز سیم و زر آورده است

جلوه زطاوس برد بنغز رفتارها

هین دم طاوس را پر مه و خورشید بین ...

... سناجق سرو را جایی دلجو زنند

کوبند اطراف وی زسبزه مسمارها

هدهد شیاد را گرم تکاپو نگر ...

... بزم سلیمان سرو زو به هیاهو نگر

پر از نقط نامه ایش بسته ببازو نگر

شکسته طرف کله بسان عیارها ...

... عربده ناید اگر هیچ ز بیمارها

بنفشه آمد بباغ دو رفته از بهمنا

چون یک عالم پری از پس اهریمنا

بجشن پیشی گرفت برسمن و سوسنا

زحله های بنفش بریده پیراهنا

ز پرنیانهای سبز دوخته شلوارها ...

... در کف امرش زمام فانی و پاینده را

زنده کند مرده را شهی دهد بنده را

گشاید آسان زهم عقده دشوارها ...

... هم از گذارنده قهر نار موبد تویی

بنوبت رزم و بزم صاحب سودد تویی

روی خدایی ولیک پشت محمد تویی ...

... برزم گندآوران چو او همارود جوست

صد فوج ار بنگری هر یک پیچان ازوست

نه پشت گرم از صدیق نه سرد دل از عدوست ...

... لعل بخرمن دهی سیم بخروارها

دادگرا تا مرا رست لبان از لبن

گیتی ازگفته ام ساخت پر از در دهن ...

... کیست که در افتخار زدل برد جوش من

که حلقه بندگیت شد حلل گوش من

خصم نگیرد گرو زپهنه هوش من ...

جیحون یزدی
 
۹۷۸۸

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر (ع)

 

ترکا بجوش خم غدیر از نیاز بین

وز این نیاز مست شوو جان بناز بین

دستی به خم زساقی کوثر دراز بین ...

... گفت ای زقهر و لطف تو نازان زیان و سود

بستای مرعلی را انسان که حق ستود

ورنه رسالت تو بناییست بی ثبات

یعنی که حج گذاشتنت سیرخانه بود ...

... آنسان که اوج عرش بپا یش نماز برد

لوح از قلم بسوی بنانش نیاز برد

چرخ از قدر بساعد او شاهباز برد ...

... او ذات و ماسواست از او جلوه صفات

باری حق از علی بنبی چون جهاند پیک

وافشرد پی که بلغ ما انزل الیک ...

... آری چو از سقایت فرمان ذوالمنن

بنشست جوش خم غدیر ازمی کهن

فاروق و آشناش چو شیخان خم شکن ...

... کز کردگار مغتفرند این زمان عصات

ای گلبنی که حور بود باغبان تو

غلمان غلام رانده از دودمان تو ...

... گر بگذری بخلد جز او دلنواز نیست

ور در شوی بنار جز او جانگداز نیست

گر بنگری بعرش جز او چاره ساز نیست

ور در زمین چمی بجز اویکه تازنیست ...

... زنار و سبحه خسته دل ازگفتگوی تست

هرجا که بنگرم بهمه سوی کوی تست

از دیر تا حرم زحرم تا بسومنات ...

... اندر شرف بخاتم دولت نگین تویی

از محمدت مجیر بنات و بنین تویی

کز عدل هم بنین بتو شادند و هم بنات

روی سپه نگار سمن بو عذار تو ...

... بر جای دست گشته نهان دجله و فرات

میرا بنظم کس زمن افزون نمی شود

کافزون ازین صتاعت و مضمون نمی شود ...

... کی در چمن جماد برد سبقت از نبات

اینها که بنگری همه ریشند وسبلتند

اندر حضور درخور صد گونه غیبتند

افسردگان معنی و سرگرم صورتند

نه زاهل دولتند و نه زابناء ملتند

زود اکشان عظام شود زآسمان رفات

من در دو کونم ازکرم دوست زندگیست

آنجا بخواجگیست گر اینجا به بندگیست

مهر علی مرا بعلا درکشندگی است ...

جیحون یزدی
 
۹۷۸۹

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در تهنیت مولود مسعود مرکز دایره اصطفا خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله

 

... ای پیش نکو چهره تو حور بهشتی

پوشد بستبرق رخش از خجلت زشتی

حسنت ارم مکی و فردوس کنشتی ...

... کمتر بود اندر نظر از دانه جوزق

آن خواجه کونین که از بندگی حق

شد بندگیش مایه اجلال موبد

از آب بقا خضر زد آن رطل گرامی ...

... بشمارم اگر واجبت این گفته بود سست

ورگویم ممکن لقب سعد نهم بست

تو درهمه عالم و عالم همه در تست ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۰

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابیطالب (ع)

 

ای بعذایرت بسی عاشق را دل است گم

عذر بنه بزیر پا وزسر انبساط قم

وجدآور بهفت آب رقص افکن بچارام ...

... بهر وصایت علی آراست منبر از قتب

باوی برشد و ورا بستود از پس خطب

گردید آستین فشان ناقه صالح از طرب ...

... دست بدست بانبی چون بزبر ز پست شد

دست خدایرا خرد بندة پای بست شد

هوش ز خم رفعتش می پخشیده مست شد ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۱

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در تهنیت عید صیام و تبریک مقرب الخاقان حسینقلی خان سعدالملک

 

... چشم تو بیدار را راهزن آمد به نوم

روی بشو مو بتاب ز سر بنه خواب یوم

که آخر از کم دلی سپر بینداخت صوم ...

... ز بیست چون رفت چار جمعش بگسسته شد

به چار چون سه فزود دکان او بسته شد

سلخ چو رفت چار جمعش بگسسته شد ...

... نگارکان دزد هوش به نرگس مستشان

ز جعد عنبرفروش سرها پابستشان

تیر ستم بر قلوب جهنده از شستشان ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۲

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان

 

عید قربان بود ای لعبت شوخ سپهی

راست خیز از پی احرام و بنه کج کلهی

وز صفا هر وله آموز بدان سرو سهی ...

... کآفت اهل منی زآن حرکات عجبی

مست اندر عرفات ازبط بنت العنبی

ازعجم دست کشیده پی قتل عربی ...

... که نسازند طواف حرم حق بکتک

بنه ای ترک پسر خرقه تدلیس بجا

زاهدانرا بدل از شاهدی انداز فجا ...

... تا زمین بوسیت از مهرکند ماه فلک

آن وزیریکه بشه بست دل و از خود رست

کمرش را ملک اندر سعد الملکی بست

ظلم برخاست زکیهان چو وی ازعدل نشست ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۳

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵ - در ولادت باسعادت در درج اصطفا حضرت خاتم انبیا علیه آلاف التحیه و الثنا

 

... فرودین داشت چو کاوس زخویشش او را

شد بطوس چمن وکاوه بستان مولا

هم از آن شد زهم اشکافته طاق کسری ...

... زاسم اعظم بسر دیو زلل زو خاره

فرودین بست چو آصف بسر از گل شاره

شاد مرغان پری عشوه اش از نظاره ...

... هم از این نامیه در باغ برافروخت علم

عید بجهاند زلاهوت بناسوت سمند

و اندر انداخت بذرات زتهدید کمند ...

... هوش او گرزن تاثیر زاجرام ربود

بست جهدش طرق ننگ و در نام گشود

ملک را دوره اش از هرجهتی نام فزود ...

... هم مولف زتو برسفره نعمت بسرور

هم مخالف زتو در حفره نقمت بنقم

جیحون یزدی
 
۹۷۹۴

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۱ - وله

 

... گاه شراب است و بس ای قمر می پرست

ما حصل عمر ما گردون بر تاک بست

تو دانی احوال من که بایدم بود مست ...

... وزیر انجم حشم مصدر انصاف و داد

که رسم لغزش ربود بنای دانش نهاد

هم به اکابر مجیر هم به اصاغر ملاذ ...

... به اسخطش کوه را در کمر افتد شکست

هرکه بوی بسته شد ز قید آفات رست

فلک به کاخش بود شادروانی که هست ...

... زین دو تن متحد حاجت مردم روا

چنانکه یابند خلق از حسنین اهتدا

بر تو نماید سپهر به مشکلات اقتدا ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۵

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۲ - درتوصیف بهار و منقبت حیدر کرار علیه سلام الله

 

... می بده که گلشن یافت مرغکان تقدیسی

سرو بن چو آصف زد زعلم ادریسی

نسترن بباغ آمد با جمال بلقیسی ...

... گه ز ناله بیخود گشت گه ز جذبه در غش شد

عاقبت از او بستان جانفزا و دلکش شد

بس به نای جسمانی زد نوایی روحانی ...

... آسمان مگر آید بر زمین بمهمانی

تاج مریم گلبن از مطر مکلل دان

وز زمردین سبزه ساق او مخلخل دان ...

... آینه صفت هریک مبتلا بصد رنگیم

گر جهیم از این صد زنگ بنگری که یک رنگیم

ما بکشور توحید همسریم و همسنگیم ...

... در دفاتر کونین فرد انتخابی تو

بل تویی دو گیتی را هم بنا و هم بانی

هم برون از این افلاک ای بسا فلک از تست ...

... ازحکیم زردشتی یا طبیب نصرانی

زین بلا که بر نامم خامه ولابنگاشت

هرکسم که دید از طعن بر دلم ستم بگماشت ...

... هرکه در جهان امروز منتخب بداناییست

در حضور تو گردد منتسب بنادانی

ایکه شش جهه گشته پر مواهب از آلات ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۶

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۳ - در تهنیت عیدنوروز و منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید

 

... گه از باد مستوی گه از بار منحنی

همی از بنفشه ام پرست از شگفت دل

کز اردی بهشت مه چو شد سوی دی گسل ...

... که طوبی برتو نیز نماید فروتنی

به بستان چرا روم که بستان من تویی

بدان چهر لاله گون گلستان من تویی ...

... از او تافته وجود بهر قاصی و دنی

بهر جا که بنگری هم او هست و غیر نیست

بجز ذکر وصل او بمقیات و دیر نیست ...

... نه این سازد ایسری نه آن دارد ایمنی

بر پاک جان او ملایک قوالبند

گه تند خشم او ضیاغم ارانبند

بکاخش طباق سبع چو نسج عناکبند

بسکان درگهش که قدسی مراتبند

بجان بال جبرییل کند باد بیزنی ...

... خدیوا تویی که عرش چو گویی بدست تست

سر جمله انبیا بجان پای بست تست

فراتر زلامکان بساط نشست تست ...

... بخوان عمیم وی مه و مهر کاسه لیس

بدیگ نعیم وی فلک را نهنبنی

بظل حمایتش بود نازش جهان ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۷

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۴ - در تهنیت عید صیام

 

... صف زده اندر اسلام خواجه اعاظم

خواجه اعظم محمد بن القاسم

آنکه ملقب بود زشاه بوالی ...

... خاصه چو من شاعری ادیب سخن سنج

کامده ضرب المثل بنغزه مقالی

پار در این بزم و این بساط و همین تخت ...

... به که بما لطف و بذل طور تو باشد

کت بستاییم درخجسته خصالی

تا بفلک باشد از هلال علامت ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۸

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

... مسعود خطه ای که پذیرد ورود او

معبود بنده که نماید سجود او

اسرار غیب جلوه گر است از شهود او ...

... تا برفشاندی از سر این مرز و بوم ذیل

گفتی که برد بیخ و بن مکرمات سیل

خسروان وزن یافت تغلب بقسط کیل ...

... خرداد مانده زآذر مرداد هجر مات

مهر ازسپهر قوه فرا بستد از نبات

بر عندلیب راغ زندتیر ترهات ...

جیحون یزدی
 
۹۷۹۹

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۶ - وله

 

... گلشن بی تو بتر ز تافته محبس

گلخن با تو به از بنای مقرنس

گویا گردد ز گفت و گوی تو اخرس ...

... آزر اگر کرد نقش روی ترا وام

بست حرم بهر طوف بتکده احرام

بت شکن آمد وزیر ورنه در اسلام ...

جیحون یزدی
 
۹۸۰۰

جیحون یزدی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - وله

 

... چرخ شیب قصر او خجلت ز بالایی کشد

بس که محکم بسته سد عدل را نشگفت اگر

از سکندر انتقام خون دارایی کشد ...

... گشتم آخر زاهتمام چون تو خوارزمی لسان

بنده نجم الدین کبری یزدهم ارگنج من

چون کنم شکر تو کاندر قحط سال مردمی

شد بدل برنشیه می سکر بزر البنج من

تادمد یاقوت شمس از زمردین کان افق ...

جیحون یزدی
 
 
۱
۴۸۸
۴۸۹
۴۹۰
۴۹۱
۴۹۲
۵۵۱