گنجور

 
جیحون یزدی

ای برخت خط چو شب بدوره خورشید

خال بتابان مهت چو بیم برامید

حسن تو رخشان سهیل نعمت جاوید

رفته قمر گرد راهت از پی تعویذ

سنبلت افشان چو سنبله که به ناهید

شعر تو پیچان چو ذو ذنب که بشعری

غیر پرندی تنت بجامه اطلس

روح روان را کسی ندید ملبس

گلشن بی تو بتر زتافته محبس

گلخن با تو به از بنای مقرنس

گویا گردد زگفتگوی تو اخرس

بینا گردد ز رنگ و بوی تو اعمی

ای ارم خانه سوز و طوبی غازی

شور حقیقی و فتنه ساز مجازی

نی چو تو رضوان رخ از صبایح رازی

نی چو تو غلمان بر از بتان طرازی

آن بچه حوری که رفته چون پی بازی

کرده ره خلد گم چمیده به دنیی

خط تو ترسا پسر به نسخ تماثیل

کرده ز عنبر رقم بر آینه انجیل

زلف چلیپات گوئی از پی تقبیل

دست و گریبان مریم است و عزازیل

روی تو در جعد یا بجوشن جبریل

لعل تو در خط و یا بخفتان عیسی

ای زده ز افسونگری هلال بوسمه

کف تو اندر خضاب چون بشفق مه

موی ترا از شمیم غالیه لطمه

جسم ترا از نسیم لخلخه صدمه

بخت منت در نظرگذشته نه سرمه

خون منت دستگیر گشته نه حنی

پیکر مجنون ز پوست داشت گر اکنون

ساخته ما را ز پوست عشق تو بیرون

ای خرد از خال تست خیمه بهامون

وز خم مویت به دام اگر چه فلاطون

خال تو لیلی ولی بکسوت مجنون

موی تو مجنون ولی بحلیت لیلی

دید خلیل ار به بت رخ تو دلارام

عزت عزی نمود و حرمت اصنام

آزر اگر کرد نقش روی ترا وام

بست حرم بهر طوف بتکده احرام

بت شکن آمد وزیر ورنه در اسلام

رسم شد ازعشق تو پرستش عزی

میری کاقبال او چو رانده یزک را

گرفته (کذا) روی سماک و پشت سمک را

گرچه شمارد بهوش ز انجم تک را

لیک نداند زجود از صد یک را

آصف جم فرحسینقلی که فلک را

حبل خیام وی است عروه وثقی

آنکه زکیهان بروبد از نیت نیک

وز قلمش شد بدل ببزم معاریک

یافته از مسندش نظام ممالیک

ملجا ترک است و صدر و صاحب تاجیک

واقف بر هر چه در مرابع نزدیک

ملهم از آنچه در مکامن اقصی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode