گنجور

 
۹۷۰۱

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - درجواب جناح حاج «شوریده شیرازی» فصیح الملک

 

... خر شاهان نبود لیک بودشاه خران

می سزدگر بنهی بر به سرش افسرکا

نیست بحرانی از اولیک نسب گردانی ...

... هان نصیحت کنمت محترمش دار وعزیز

نه که سرگین کنیش بالین یا بسترکا

چندروزی که در اصطبل توماندنه عجب ...

بلند اقبال
 
۹۷۰۲

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸

 

... زآنکه دایم حجاب آن رویی

هرکه در بند بیندت گوید

که چودزدان بسته بارویی

کرده ای جا به دوش یار مگر ...

بلند اقبال
 
۹۷۰۳

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۱ - تجدید مطلع

 

الا نطقم نطاق شعر بست اکنون چو جوزایی

که طالع شد زشرق طبع هر شعری چو شعرایی ...

... برای انبیا و اولیا مأوا و ملجایی

چنان کت بنده می دانم نگویم زانکه می ترسم

حسین اللهی ام خوانند یا مجنون و سودایی ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۰۴

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۷ - در منقبت حضرت رضا (ع) و اظهار اشتیاق زیارت آن بزرگوار

 

... کز غم هر یک دلی چون لاله دارم داغدار

کشف ضر بنمودی از ایوب و یعقوب از وفا

چون شود کز من نمایی کشف ضر بی انتظار ...

... بس دلم تنگ است تنگ از چشم سوزن تنگتر

رشته ی امید را بر بسته ام بر زلف یار

صرف عمر خویش بنمودم به عشق و دوستی

وز پی مدح تو کردم شاعری را من شعار ...

... دارم امید آنکه نپسندی به من این عار و ننگ

چشم دارم آنکه بگشایی گره زین بسته کار

گر خطایی رفته باشد یا خلافی در سخن ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۰۵

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع

 

... به نی دمند برآید از آن صدای اذان

به چوب خشگ ببندد چو اول و ثانی

شود ز معجز او چوب خشگ سبز چنان ...

... ز قسط و عدل بکن این جهان پیر جوان

بپیچ دست قضا و ببند پای قدر

گرت نه بنده ی حکمند و تابع فرمان

برآر دست خدایی ز آستین ای شاه ...

... چنان نماید شعرم که ابلهانه برند

شکر به خطه ی بنگاله زیره در کرمان

ولیک بلبل باید که در محبت گل ...

... زبان حال مقامش به این سخن گویا

که کاش بودم و بستم به خدمت تو میان

هزار حیف نبودم به کربلا آن روز ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۰۶

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۴ - در مدح حضرت ابوالفضل (ع)

 

... به راستان بود از کین به کجرویش مدار

به کینه بسته کمر از مجره تنگ همی

پی شکستن دلها جریست این جرار ...

... به هر چه می کنی اما مشو زمن بیزار

اگر برند به شمشیر بند از بندم

به تیغم ار بنمایند تارتار اوتار

به جان دوست که از دوست نگسلم پیوند ...

... ز سعد و نحس وی ام هیچ قبض و بسطی نیست

که قبض و بسط مرا بسته شد به زلف نگار

اگر که میل کند طبعم از پی نخجیر ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۰۷

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۱ - در شهادت حضرت علی اکبر (ع)

 

... معجز ز لعلش آورم وز چشم مستش ساحرم

بنگر که سحر و معجزه با هم برابر آمده

اعجاز شعرم را ببین او را مبین سحر مبین ...

... سر شهادت مرمرا اندر تو مضمر آمده

روزی که با جانان به جان عقد شهادت بسته ام

قربانی ات ای جان جان منظور داور آمده ...

... زد صیحه کز آواز آن گوش جهان کر آمده

گفتا علی الدنیا عفی ای سرو بستان وفا

اینک پدر بر سر ترا با دیده ی تر آمده ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۰۸

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع

 

... حرام اندر جهان گردید عیش و عشرت و شادی

چو او ساز سفر بنمود آغاز محرم شد

به وصف قدر و جاه او همین بس کز همه یاران ...

... سزد بر ممکناتش افتخار اندر نسب کاو را

حسین بن علی بن ابیطالب پسر عم شد

به جز با ابن عمش شاه دین تمثیل قدر او

مثال ذره و خورشید یا دریا و شبنم شد

مقام تخت بخت او به رفعت برتر از کرسی ...

... چو سوی کوفه شد بگرفت عهد و بیعت از کوفی

ولیکن بستن و بشکستن آن عهد با هم شد

در اول از وفا بستند عهد آن ناکسان اما

در آخر از جفا آن عهد عهد قتل و ماتم شد ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۰۹

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۴ - در شهادت حضرت قاسم (ع)

 

... ولی نیامده هرگز جوان نا شادی

چو شاهزاده ی آزاده قاسم بن حسن

به دشت ماریه کرد او عروسیی که هنوز ...

... نبود چاره ی کارش به غیر کشته شدن

ز خون سر به کف دست خویش بست حنا

به نوعروس شهادت نهاد در گردن ...

... پی تلافی خون من و علی اکبر

ز روزگار تو بنیاد خصم را بر کن

شد از شهادت جانسوز حضرت قاسم ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۱۰

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)

 

... که عشق هم حجاب شد میان ما و دلبرا

دلم ز شهر بند تن به چین زلف یار شد

غزالی از خطا روان به خطه ی تتار شد

ز طالع بلند خود به مهر پرده دار شد

ز قید و بند جان و تن برست و رستگار شد

مسیح وار همنشین شد او به مهر انورا ...

... که شد دو زلف آن صنم ز چارسو کمند دل

مده ز عقل پند من که بس قویست بند دل

الا اگر تو عاقلی بده ز عشق پند دل ...

... به چین زلف پرشکن شکست مشک تاتری

به سحر چشم پرفتن ببست چشم سامری

به رخ بهار شوشتر به جلوه سرو کشمری ...

... زمام ملک خویش را سپرده حق به دست او

چه انبیا چه اولیا تمام پای بست او

یکی هماره محو او یکی مدام مست او ...

... هماره می نوازدم بسان نی نوای تو

چنانکه بندبند من پر است از صدای تو

مرا به ذکر یا علی مگر بزاد مادرا ...

... به کربلا نظاره کن ببین به نوبهار او

ز سبزه ی خط بتان نگر بنفشه زار او

به سروهای ابطحی بطرف جویبار او ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۱۱

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)

 

... دارم به خدا من به خداوندی ات اقرار

بستم صنما از سر زلفین تو زنار

خواندم صنمت لیک بر مردم هشیار ...

... تا رفع کنی شک و گمان از همه اوهام

ای آنکه قضا بنده ی حکمت ز ازل شد

وی آنکه قدر امر ترا ضرب مثل شد ...

... برده است مگر خضر به سرچشمه ی آن پی

کت می رود او بنده صفت بر اثر کام

ای آنکه حدوث تو قران با قدم آمد ...

... زن طعن به طاعون که از اینجا بگریزد

در کشور اعدا رود آنجا بستیزد

با ما نستیزد که ز ما مهر تو خیزد ...

... ای جان جهان جان جهان باد فدایت

جان و دل ما بسته ی زنجیر ولایت

شد پیر وفایی به ره مهر و وفایت ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۱۲

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند پنجم

 

... پیش مصیبت تو مصیبات روزگار

بر ممکنات جمله چو دریا و شبنم است

از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است

نام تو و شکسته دلی هر دو با هم است

بر فرق و حلق اکبر و اصغر چو بنگرم

هر یک مصیبتش به دل از هریک اعظم است ...

... زین غم به چرخ چارم و در هشت باغ خلد

گریان و زار مریم و عیسی بن مریم است

هر دل که در غم تو بود خرم است و شاد ...

... جایی که نیست ماتمت آنجا جنهم است

عهدی که با تو بسته وفایی به عهد خویش

صد شکر کز وفای تو آن عهد محکم است ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۱۳

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند بیست و دوم

 

... پس قرعه اش به نام علی اکبر اوفتاد

دیدار را که نرخ به جان بسته بود عشق

دیگر از آن گذشت و ز جان برتر اوفتاد ...

... شور شهادتش به سر افتاد و پس به کف

بنهاد سر به پای پدر با سر اوفتاد

گفت ای پدر ترا نتوانم غریب دید ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۱۴

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

... سپهی کافر و جرار نداری داری

چشم و ابرو ننمایی بنمایی همه را

از دو سو ترک کماندار نداری داری

سرکشان را تو به فتراک نبندی بندی

بیدلان را تو چو من خوار نداری داری ...

... با غزالان سپه شیر نگیری گیری

بسته با طره ی طرار نداری داری

عود در مجمره ی حسن نسوزی سوزی ...

وفایی شوشتری
 
۹۷۱۵

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

... در نفوس افکند صیت الرحیل

گفت کی مرغان بستان الست

هین فرود آیید از بالا به پست ...

... شد دفین آن شمع های مشتعل

در شبستان مزاج آب و گل

چون هیولا شد مصور با صور ...

... بر نیامد این ندا را کس مجیب

جز قتیل حق حبیب ابن الحبیب

آن خلیل حلم و ایوب بلا ...

... رکن روح از نور پاک مرتضی

حکمت آموز دبستان قضا

رکن نفسی قایم از نور حسن ...

... نقش جرم عاصیان میزن بر آب

پای بیمارت به غل چون بنده کن

ای مسیحا مردگان را زنده کن ...

... من خود از خود نیستم زان تو ام

هر چه گویی بنده فرمان توام

باده ام خونست و ساقی دست عشق ...

نیر تبریزی
 
۹۷۱۶

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲ - ورود حضرت ابی عبدالله علیه السلام به زمین کربلا و خطبهٔ آن حضرت در شب عاشورا و تفرّق لشگر

 

... خواهران شاه نظاره ز پی

چون بنات النعش بر گرد جدی

رو به یاران کرد و در گفتار شد ...

... تا کنم زان سوی دریا سر برون

بسته ایم عهدی من و شاه وجود

واهلیدم تا روم آن جا که بود ...

... این سگان پیر را از آستان

در به روی ما مبند ای شهریار

خلوت از اغیار باید نی ز یار ...

... پرده از دیدار یک یک باز هشت

جایشان بنمود در باغ بهشت

حوریان دیدند در وی صف به صف ...

نیر تبریزی
 
۹۷۱۷

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۴ - ذکر شهادت حرّ بن یزید ریاحی علیه الرّحمه و الرضوان

 

از حدیث شاه حر ابن یزید

از ندامت دست بر دندان گزید ...

... جان به کف بر گیر و با صد عجز و ذل

سر بنه بر پای آن سلطان کل

چون به هوش آمد ز خواب آن میر راد

رعشه بر تن لرزه بر جانش فتاد

لرز لرزان سوی ره بنهاد روی

دم به دم با نفس خود در گفتگوی ...

... ای سلیمان هین به بخشا خاتمم

بر بساط بندگی کن محرمم

تا بدین روی سیه کشته شوم ...

... شاه چون دید آن تضرع کردنش

کرد طوق بندگی بر گردنش

گفت باز آ که در توبه است باز ...

... آب را که دام و دد نوشد از او

از شقاوت باز بستیدش برو

غنچه های نونهال گلشن اش ...

نیر تبریزی
 
۹۷۱۸

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۶ - ذکر شهادت زبدهٔ ناس، حضرت ابی الفضل العباس

 

چون که نوبت بر بنی هاشم رسید

ساخت ساز جنگ عباس رشید ...

... در بلا باشم بلا گردان تو

هین مبین شاها روا در بندگی

که برم از روی او شرمندگی ...

... دست دادم تا شوم همدست او

پر برافشانیم در بستان هو

از ازل من طایر آن گلشنم

دست گو بردار دست از دامنم

چند باید بود بند پای من

تیر باید شهپر عنقای من ...

... تا مجرد کس نشد زین بال پست

سوی منزلگاه عنقا پر نبست

خصم اگر زین دست بر من دست یافت ...

نیر تبریزی
 
۹۷۱۹

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۷ - ذکر شهادت عون فرزند عقیلة العرب، حضرت زینب

 

... دید سالار شهیدان را فرید

بسته بر قتلش کمر قوم عنید

گفت با فرزند کای ماه حجیز ...

... کز هم آوازان نمانی بازپس

غبن باشد تو در این محبس خموش

بلبلان در بوستان گرم خروش ...

... هم نشین جعفر طیار شو

هین بنه رخ پای اسب شاه را

کن شفیعش شیب عبدالله را ...

... خود همین کار است عین کام من

بند فرمان توام با رأس و عین

این سر من وین کف پای حسین ...

نیر تبریزی
 
۹۷۲۰

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۸ - ذکر شهادت حضرت شاهزاده علی اکبر

 

... تو همی مان که دل عالم تویی

مایۀ عیش بنی آدم تویی

دارم اندر سر هوای وصل دوست ...

... رو به خلوتخانه جانان کنم

شاه دستار نبی بستش به سر

ساز و برگ جنگ پوشاندش ببر ...

... که منم فرزند سالار حجاز

من علی ابن الحسین اکبرم

نور چشم زادۀ پیغمبرم ...

... گفت با خیل سپهسالار جنگ

چند باید بست بر خود طوق ننگ

عارتان باد ای یلان کارزار ...

... آهوی دشت حرم زان دار و گیر

چون هما پر بست از پیکان تیر

ارغوان زاری شد آن جسم فکار ...

... راغ پر نسرین و سرو و سنبل است

هین بران تا جا در آن بستان کنی

سیر سرو و سنبل و ریحان کنی ...

... شبه احمد معجز شق القمر

چهر عالمتاب بنهادش به چهر

شد جهان تار از قران ماه و مهر ...

... چون شد آن بالیدنت در باغ حسن

ای به دل بنهاده مه را داغ حسن

ای درخشان اختر برج شرف ...

نیر تبریزی
 
 
۱
۴۸۴
۴۸۵
۴۸۶
۴۸۷
۴۸۸
۵۵۱