میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
گر چرخ دهد بال و پرت هیچ مبال
ور بشکند او بال و پرت هیچ منال ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
... در زاویه دل ها از باغچه جان ها
از چرخ چرا جویی کز تست پریشان تر
سری که بود پنهان در سینه انسان ها ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
... از خوف توان رستن در مردن حیوانی
دارد پسر انسان بر چرخ چه ماءمنها
هرگز بنمیرد کس گر بار دوم زاید ...
... زین پرده برافکندن اندازی و افروزی
در شهر چه شورش ها بر چرخ چه شیون ها
ماه آوری از طوبی ای آدم کروبی ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
... لب ار نهند بتوحید خلق بر لب ما
هنوز کوکب و دور و مدار چرخ نبود
که سر زد از افق چرخ عشق کوکب ما
سلوک مذهب ما را ز پای تن نتوان ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
... کز اشک روان سرخ بود رهگذر ما
دنبال صفا گیر که گر بگذری از چرخ
تا نگذری از خویش نبینی اثر ما
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
... بر فقیر به از کنج خانقاهی نیست
چه باک چرخ مرا ز استراق دیو نفاق
شهاب ثاقب درویش غیر آهی نیست
قوام چرخ بود بر ستون خیمه فقر
باستقامت این خیمه بارگاهی نیست ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
... سرود ماست که بر آسمان فکنده بساط
نشاط چرخ ز بانگ دف و چغانه ماست
تمام کون و مکان هست جام صبح ازل ...
... که هر چه هست بکون و مکان فسانه ماست
تراب میکده و آفتاب چرخ دلیم
ز آسمان برین برتر آستانه ماست
نشاط و وجد دل ماست در برابر دوست
که زهره در طلب و چرخ در ترانه ماست
اگر چه هست برون از زمان سرمد و دهر ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
... بر ارغوان نشست چو بر ارغوان گذشت
مگذر مرا بسمت سر ای آفتاب چرخ
کاین سر ز آستانه پیر مغان گذشت ...
... بگذشت راستی ز کمان فنا قدی
کز پشت چرخ پیر چو تیر از کمان گذشت
نازم بر هر وی که ازین تیره خاکدان ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
... آفتاب آینه اختر تابنده ماست
چرخ را کوکبه کوکب و هنگامه هور
جمع در دایره از نور پراکنده ماست ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
... بگذشتند و بکونین امارت کردند
چرخ واماند و مدار فلک مهر بپاست
طرح این طاق بصد گونه مهارت کردند ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
... مقیم خلوت خورشید ماه را چه کند
نشسته بر سر خاکست و چرخ زیر قدم
گدای میکده اورنگ شاه را چه کند ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
... که بوی زلف تو باد گره گشا آورد
چه طعنه ها که بادراک و هوش چرخ زدیم
ز مستی می عشقت که رو بما آورد ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
... هزار نقش زدودیم تا نگار بماند
دل مرا بکنار اختیار کرد و بچرخ
نماند و آرزوی چرخ در کنار بماند
گذشت هر چه ز هر خار زخم دید گلم ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
... پرده از بالای چون تیر تو بر خواهیم داشت
پشت تیر چرخ زین بالا کمان خواهیم کرد
بی زمین و آسمان آب بقا خواهیم خورد ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
... چو دید کس عدد بی شمار کی داند
دلی که رسته ز دور و مدار و اختر چرخ
ز چرخ و اختر و دور و مدار کی داند
نداده اند دو دل بر یکی چه جای هزار ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
... مر از دامن دل ریخت سنگ فسق و فجور
فتور منطقه چرخ ممکنست و محال
بعقد عهد امانات عشق تست فتور ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
... ماهی و مرغ در ترانه بیار
سر نه چرخ را بچنبر حال
ای بلند اختر یگانه بیار ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
چرخ دو تا گشته و یکتاست عشق
یک اثرست و همه اشیاست عشق ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
... داده ببحر جوش را هوش و خرد سروش را
چرخ گشاده گوش را تا شنود کلام دل
دی ز سمای دل مهی دید مرا بمهمهی ...
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
... چه غم ز پست و بلند زمین حادثه بار
مرا که اطلس چرخ بلند یاره کنم
شوم بعرصه شطرنج کاینات دلیر ...