... علی آنکه گر قدرت او نبودی

کس این خیمه بر چرخ اخضر نمی زد

خدا را خدایی نمی گشت ظاهر ...

... گر از بیم صمصام آن شه نبودی

بسر چرخ از مهر مغفر نمی زد

بدی جای سلمان و بوذر در آذر ...

... مهر خود تا با مه رویت قران کرد آسمان

یوسف حسن ترا تا پیر زال چرخ دید

حلقه ی مه را کلاف ریسمان کرد آسمان ...

... که کوه ها نتوان گشت زیر او حمال

ز دست ظلم و ستم چرخ دون نهاد و ربود

به پای او غل و از پای دختران خلخال ...

... امام ثامن و ضامن حرم از حرمتش آمن

به امر او زمین ساکن به حکمش چرخ پویا شد

ندانم کیست او یا چیست لیکن اینقدر دانم ...

... حق ذات اقدست کز شاعری افتاده ام

بسکه بر من تنگ بگرفته است چرخ کجمدار

مطلبم را گر براری و مرا یاری کنی ...

امید راستی از چرخ کجمدار مدار

به راستان بود از کین به کجرویش مدار ...

... به دست خویش اگر بر سرم زنی خنجر

بزن ولی مگذارم به چرخ ناهنجار

که چرخ را به من از کین عداوتیست قدیم

حدیث کجروی اش بسکه کرده ام تکرار ...

... به تار زلف تو سوگند اگر تو یار شوی

برآورم من از این چرخ کجمدار دمار

به انتقام برآیم ز یمن همت دوست ...

سمند کین چو بتازی به رزم حیدروار

زمین به چرخ برین برشود بسان غبار

تو مظهری اسدالله را به عرصه ی جنگ ...

... وه چه علی اکبری آنکه چو مهر خاوری

برگذرد ز چرخ اگر هی به تکاور آورد

برگذرد زچرخ و از سم سمند تیز تک

شکل هلال و اختر و ماه مصور آورد

درگه رزم رمحش از رامح چرخ بگذرد

نیزه ی او شکست بر گنبد اخضر آورد ...

... آن در سپهر دلبری یکتا چو مهر خاوری

از بهر تعظیمش دوتا این چرخ چنبر آمده

آن کاو حسین مفتون او لیلا به جان مجنون او ...

... امیری شیرگیری آنکه در رزم پلنگانش

به گاه صید شیر چرخ چون کلب معلم شد

قدر پیوسته هم پرواز شد با طایر تیرش ...

... که از عنایت او چشم دل شود روشن

اگرچه خامه ی من بر شکست چرخ از کین

ولیک چاره نباشد مرا ز در سفتن ...

... مرا دلیست پر از غم ز گردش گردون

مرا دلیست پر از خون ز دست چرخ کهن

چه کارها که نکرد او به دستیاری مکر ...

... چنان بکشت شجاعان و اوفکند به خاک

که زال چرخ ورا گفت صد هزار احسن

ولی چو خواست شود جان نثار کوی حسین ...

... ملقب است تا فلک به کینه و ستمگری

به کجروی است تا همی مدار چرخ چنبری

کنند تا که اختران به روزگار اختری ...

... هر یک مصیبتش به دل از هریک اعظم است

از جور چرخ قامت زهرا نگشته خم

چون چرخ اگر خمیده ز بار غمت خم است

زین غم به چرخ چارم و در هشت باغ خلد

گریان و زار مریم و عیسی بن مریم است ...

... از عرش چون فتاده به فرش تو گوشوار

زیبد اگر به چرخ زنی چتر افتخار

دگر چو نوبت آن کودک صغیر آمد

ز چرخ پیر خروش ملک به زیر آمد

به جان نثاری بابا ز گاهواره ی ناز ...

... حسین سبط رسول است و نور چشم بتول

ببین چه بر سرش از دست چرخ پیر آمد

دلی که در غم فرزند بوتراب بود ...

... از دین گذشته خسرو دنیا و دین کشند

پروردگان دامنت ای چرخ دون نواز

پرورده ی کنار رسول امین کشند ...

... گاهی به زرد چهره و گیسوی زینبی

گاهی به سبز شیشه و بر چرخ اخضری

بر روی دین و چهره ی ایمان تو غازه ای ...

... یک کاروان تمام زن و طفل خورد سال

از جور چرخ بی کس و در بند ناکسان

یک تن نبود محرمشان غیر عابدین ...

... آسان شود دمیکه دل از عشق خون شود

حاصل ز دور چرخ مرادم شود اگر

این گردشش چو طالع من واژگون شود ...

... مژگان به جای سوزنم اندر جفون شود

یکباره سرنگون شود این چرخ بیستون

در زیر بار محنت من گر ستون شود ...