گنجور

 
۸۶۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۴ - نامه کردن بهک به طیهور و آتبین

 

... سپاهی پراگنده بی برگ و بار

فرستاده نزدیک دریا کنار

شما گر برایشان شبیخون کنید

همه آب دریا پر از خون کنید

که من لشکر خویش را گفته ام

ز هرکس من این راز بنهفته ام

که چون لشکر آید ز دریا برون

ممانید دیر و مرانید خون ...

... یکی زورق آراست دستور شاه

به دریا درافگند و آمد به راه

کس از لشکر چین برآن راه نه

وز این راز ایشان کس آگاه نه

ز دریا چو بر خشک شد تیزتاب

چنین گفت با باژبان از شتاب ...

ایرانشان
 
۸۶۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۶ - گذشتن آتبین از دریا در شب و شکست دادن چینیان

 

وز آن روی بر آتبین با سپاه

درافگند کشتی به دریا و چاه

ز دریا شب تیره آمد برون

ببستند کشتی به آب اندرون ...

... بنالید نای و بغرید کوس

ز دریا برآمد شب تیره میغ

کشید آتبین با سوارانش تیغ ...

... سر نیزه و تیغ الماسگون

به دریا رسانید هنجار خون

بپوشید دیهیم خفتان رزم ...

ایرانشان
 
۸۶۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۷ - نامه ی آتبین به شاه طیهور

 

... فگنده همه دشت پر دشمن است

لب ژرف دریا سر بی تن است

یکی حمله آورد سالار کوش ...

... فرستادم اینک بدان بارگاه

ز دریا من آهنگ کردم به چین

ببینم که چون است چندان زمین ...

ایرانشان
 
۸۶۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۸ - لشکرکشی آتبین به چین و گرفتن شهر خمدان

 

... بغرید کوس و بنالید نای

چو دریا سپاه اندر آمد ز جای

برون آمد از شهر چندان سپاه ...

ایرانشان
 
۸۶۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۹ - نامه ی نوشان به کوش

 

... که از شیر شد بیشه ی چین تهی

شب آمد ز دریا برون آتبین

ببارید ناگاه شمشیر کین ...

... بجای چنان شادکامی غم است

اگر شاه دریابد این کار زود

وگر نه برآرند از این شهر دود ...

ایرانشان
 
۸۶۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲۳ - پیروزی آتبین بر شهرهای چین

 

... همه خواسته برهیون کردبار

فرستاد یکسر به دریا کنار

صد و بیست کشتی پر از بار کرد ...

... بماندند از آن خیره خیره همه

که گر زر به دریا درون ریختی

یکی کوه زرین برانگیختی ...

ایرانشان
 
۸۶۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲۵ - بازگشتن کوش به چین و نبرد با آتبین

 

... چنین یافتند آگهی ز آتبین

که رفته ست بر راه دریای چین

چو تنگ اندر آورد سالار کوش

سپاهش چو دریا برآمد بجوش

به رفتن ندیدند چاره دگر ...

ایرانشان
 
۸۶۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲۶ - پیروزی آتبین و بردن غنیمتها به دریا

 

... همان به که پیروز و آراسته

به دریا برانیم با خواسته

همانا فزون است کشتی دویست ...

... همان شب به کشتی کشیدند بار

به دریا کشیدند با شهریار

روان گشت کشتی به یک ره دویست

تو گفتی به دریا کنون راه نیست

چو خورشید بر دشت لشکر کشید ...

... برآن سرکشان رنج کوتاه کرد

سپه تا به نزدیک دریا بتاخت

همی نعره از چرخ برتر فراخت ...

ایرانشان
 
۸۶۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲۸ - نامه نوشتن کوش به سوی بهک و پاسخ وی

 

... وگرنه زیان باز دارد خدای

چو من پیش دریا کنار آمدم

همی آرزو کارزار آمدم ...

... همی تا نیایی تو نتوان گذشت

چو ایدر رسی چین و دریا کنار

سپارم به تو تا شوی کامگار ...

... که در رای و در رزم سستی نمود

سپه را ز دریا پراگنده کرد

ز تاراج گنج خود آگنده کرد ...

ایرانشان
 
۸۷۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲۹ - بد گمان شدن و گریختن بهک و کشته شدنش

 

... به زیر اندرش باد شد بادپای

به دریا گذر کرد سیصد هزار

سواران مرد از در کارزار ...

ایرانشان
 
۸۷۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۳۰ - نامه کردن کوش به سوی ضحّاک و دادن خبر مرگ بهک

 

... نهان سر یکی کرد با دشمنان

به دریا گذر دادشان چون زنان

چو این را به نزدیک ما شد درست ...

... بخواندمش پیشم نیامد ز راه

ز دریا بدان سر کشیدم سپاه

یله کرد جای و سپه برگرفت ...

... به فر وی آباد روی زمین

سپاهی نشاندم به دریا کنار

که مرغ اندر آن ره نیابد گذار ...

... دلیری هشیوار با رای و کام

به دریا فرستاد و اندرز کرد

مر او را سپهدار آن مرز کرد

ایرانشان
 
۸۷۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۳۲ - بازگشت آتبین به بسیلا به نزد طیهور شاه

 

... بدو آتبین گفت کای شهریار

همی خواستم تا به دریا کنار

مگر ماهیانی درنگ آورم ...

ایرانشان
 
۸۷۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۳۸ - خواستگاری آتبین دختر طیهور را

 

... سخن چون بپایان رسانید مرد

ز دریای دانش برانگیخت گرد

اگر کام خواهی تو از کام بار ...

... که بیگانه را گرچه شاهی بود

ز دریا بیفتاده ماهی بود

دل مرد بیگانه یکسر دژم ...

ایرانشان
 
۸۷۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۶ - دیدن شاه آتبین جمشید را در خواب

 

... چه چاره سگالم بدو گفت شاه

که جایی به دریا ندانیم راه

به دریا همی راه دانیم و بس

کجا پیل دندان نشانده ست کس ...

ایرانشان
 
۸۷۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۷ - آگاه کردن آتبین طیهور را از آهنگ بازگشت به ایران

 

... کز ایدر ندانم پس و پیش راه

به دریا مرا رهنمایی دهد

یکی پیشرو آشنایی دهد ...

... به گنجور خسرو سپارم همه

جز از توشه ی راه دریا بنیز

نخواهم کشیدن همی هیچ چیز

ز دریا چو رفتم به آباد جای

دهد خواسته هرچه باید خدای ...

ایرانشان
 
۸۷۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۸ - راهنمایی طیهور

 

... هم از بهر پرمایه ایرانیان

کز این سبز دریای چون پرنیان

چگونه توانید بیرون برید

که سیمرغش از بر نشاید پرید

فراوان مرا هست دریا شناس

که از من به رفتن پذیرد سپاس ...

ایرانشان
 
۸۷۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۹ - گفتگوی آتبین و طیهور و پیر ملّاح

 

... بدو گفت کای پیر گشته دو تاه

ز دریا شناسان تویی اوستاد

یکی بر تنت رنج باید نهاد ...

... بیفزایدت پیش هر کس شکوه

به دریا دهم مر تو را مهتری

همت گنج باشد همت برتری ...

... مر آن دختران را بسازد جهیز

ز دریا نترسم نه از رستخیز

از این آب بی بن برآرم دمار

شوم تازه بر راه دریا گذار

غم دختر و رنج و بی مایگی ...

... مر ایرانیان را به خشکی برم

به دریای زنگارگون بگذرم

بخندید طیهور گفت اینت مرد ...

... بنه برنهادند و بربست بار

فرستاد یکسر به دریا کنار

ایرانشان
 
۸۷۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۰ - بازگشت آتبین از راه دریا

 

... همان هرچه بودند فرزند او

نوان سوی دریا کنار آمدند

به دیده چو ابر بهار آمدند ...

... بدیدند کشتی و برخاست شور

خروش اندر آن کوه و دریا فتاد

چو در باغ گاه بهاران ز باد ...

... نکرده ست پیدا جهان آفرین

اگر آب دریا نبودی ز پیش

وگر آب ماهی ندادی ز خویش ...

... بدین جانور داد جان آفرین

ز دریاش روزی و از کوه قاف

نهاد جهان نیست شاها گزاف ...

... گذشتند از ایشان و دیگر سه ماه

از آن ژرف دریا براندند راه

جهان را ندانم که چند است خود

که چندین ابر بخش دریا رسد

اگر بازجویی هنوز اندکی ست

که از هفت دریا هنوز این یکی ست

فراوان شگفتی بدید اندر آب ...

ایرانشان
 
۸۷۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۱ - رسیدن آتبین به خشکی

 

... تویی آفریننده ی خاک و آب

به فرمان توست آب دریا و باد

چنین آفرینش تو دانی نهاد

سپاس از تو دارم که ما بی گزند

ز دریا گذشتیم و کوه بلند

فراوان به درویش بخشید چیز ...

... که بگذاشتیم ایمن این ژرف راه

ز دریا به خشکی رسیدیم شاد

ز ملاح خشنود و بی غم ز باد ...

... چو آن مردمان را گسی کرد شاه

به دریا کنار اندر آمد ز راه

برآورد خیمه در آن مرغزار ...

... بدیدند شهر و نشیب و فراز

به دریا رسیدند مردان شاه

ندیدند از آن پیشتر نیز راه ...

ایرانشان
 
۸۸۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۲ - گذشتن آتبین از دریا و رسیدن به ایران

 

... همه مرز سقلاب بگذاشتند

رسیدند نزدیک دریای ژرف

خزان آمد و کوه بگرفت برف ...

... ز سقلاب و بلغار گشتند باز

همه پیش دریا کشیدند رخت

به نزدیک آن شاه پیروز بخت

جهانجوی از ایشان سه کشتی خرید

به دریا درافگند و ره درکشید

همی راند پیوسته با آن گروه

زمانی ز رفتن نیامد ستوه

ز دریا برون شد به مرز خزر

نیارست بودن در آن دشت و در

دگر باره اسمه ز آن جا بجست

به دریای گیلان شد و در نشست

همی راند کشتی سه هفته فزون ...

ایرانشان
 
 
۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۳۷۳