چو رفت آتبین از بسیلا برون
ز دیده زن و مرد راندند خون
جوانان به دل زار و بریان شدند
زنان از فرارنگ گریان شدند
خروش آمد از کوی و برزن به دشت
همی دود دل زآسمان بر گذشت
همه خواهران فرارنگ، دست
زنان بر گُل و نرگس نیم مست
سرافراز طیهور و پیوند او
همان هرچه بودند فرزند او
نوان سوی دریا کنار آمدند
به دیده چو ابر بهار آمدند
همی هرکس از دردشان خون گریست
که داند که طیهور خود چون گریست
گرفت آن گهی هر دو را در کنار
فراوان ببوسید و بگریست زار
شما را به یزدان سپاریم گفت
که همراهتان ایمنی باد جفت
جهانجوی بر شاه کرد آفرین
فرارنگ بوسید روی زمین
به کشتی نشستند و شه بازگشت
یکی باد نوشین دمساز گشت
همان گه جهاندیده ملّاح پیر
روان کرد کشتی بکردار تیر
همه بادبانها برافراشتند
جزیره به یک هفته بگذاشتند
همی راند، یزدان نگه داشتش
که بی باد یک روز نگذاشتش
نه بی باد و نه نیز بادی درشت
چنین باشد آن کس که یزدانش پشت
همی راند ملّاح تا پنج ماه
نه آسود و نه نیز برتافت راه
پدید آمد از سوی چپ کوه قاف
کشیده ست با چرخ گفتی مصاف
گذشتند ابر کوه ماهی چهار
چنین تا به ده ماه شد روزگار
رسیدند نزدیک یأجوج باز
گروهی فراوان و کوهی دراز
گرفته سر کوه مانند مور
بدیدند کشتی و برخاست شور
خروش اندر آن کوه و دریا فتاد
چو در باغ گاه بهاران ز باد
ز ملّاح پرسید کاین شور چیست
گروهی از این گونه چون مور چیست
چنین پاسخش داد ملّاح پیر
کزاین مرزِ یأجوج بگذر چو تیر
که این جانور دارد این کوه و دشت
بکوشیم تا زود بتوان گذشت
از این جانور بتّر اندر زمین
نکرده ست پیدا جهان آفرین
اگر آب دریا نبودی ز پیش
وگر آب، ماهی ندادی ز خویش
جهان را از ایشان گزند آمدی
گزندش که داند که چند آمدی
به یک روز ویران شدی این جهان
از این پرگزندان و این بیرهان
فزونند صدبار از آدمی
نه نیکی شناسند و نه مردمی
مهین کشور از هفت کشور زمین
بدین جانور داد جان آفرین
ز دریاش روزی و از کوه قاف
نهادِ جهان نیست، شاها، گزاف
بگفت این و کشتی براندند تفت
دگرباره راه دو ماهه برفت
ندیدند از ایشان تهی کوه و دشت
همی زآسمان بانگشان برگذشت
گذشتند از ایشان و دیگر سه ماه
از آن ژرف دریا براندند راه
جهان را ندانم که چند است خَود
که چندین ابر بخش دریا رسد
اگر بازجویی هنوز اندکی ست
که از هفت دریا هنوز این یکی ست
فراوان شگفتی بدید اندر آب
که ترسان شدی گر بدیدی به خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهٔ وداع طیهور و فرارنگ و غم و اندوهی است که بر اثر جدایی آنها بر خانواده و جامعه حاکم میشود. جوانان و زنان در غم و گریهاند و همه به دنبال راهی برای نجات هستند. پس از وداع، طیهور و فرارنگ به سفر در دریا میپردازند و در طی این مسیر با خطرات و موانع مختلفی روبهرو میشوند. آنها از یأجوج و شرایط سختی که برای عبور از مرز آنها وجود دارد، مطلع میشوند. ناو متحمل چالشهای بسیاری میشود و ملاح پیر دربارهٔ خطرات یأجوج و جمعیت عظیمی که آنجا وجود دارد، هشدار میدهد. در نهایت، سفر به دریا و جستجو برای نجات ادامه مییابد و در این مسیر، شگفتیهای طبیعی و مرموزی که از دریا مشاهده میشود، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: وقتی آتش از شهر بسیلا خارج شد، از چشم مردم زن و مرد، خون ریخت.
هوش مصنوعی: جوانان به خاطر غم و ناراحتی شدید، دلشان زار و شکسته شده است، و زنان به دلیل ترس و نگرانی، در حال گریه و زاری هستند.
هوش مصنوعی: صدای بلندی از خیابانها و مناطق به گوش میرسد، به گونهای که غم و اندوه دل از آسمان عبور میکند و در دشت پخش میشود.
هوش مصنوعی: تمام خواهران رنگارنگ، در حال رقص و شادی هستند و بر گلها و نرگسها با حالی نیمه مست دست میزنند.
هوش مصنوعی: سرافراز و بلندمرتبه، طایفه و خانوادهاش نیز از همان اصالت و بزرگی برخوردارند و هر کسی که از او به دنیا آمده باشد، همانی است که او بوده است.
هوش مصنوعی: نوچالان به سمت دریا آمدند، مثل ابرهای بهاری که با چشمهایی پر از اشک و شوق به دیدار منظرهای زیبا میآیند.
هوش مصنوعی: هر کسی از درد دیگران اشک میریزد، اما فقط خود آن کس میداند که چگونه از درونش میگرید.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او هر دو را در آغوش گرفت و با عشق و احساس از آنها بسیار بوسید و به شدت گریه کرد.
هوش مصنوعی: شما را به خداوند میسپارم و میگویم همراه شما همیشه امنیت و ایمنی باشد.
هوش مصنوعی: جهانگردی به پادشاه، ستایش و تقدیر کرد و سپس زیبایی و شکوه زمین را نوازش کرد.
هوش مصنوعی: آنها سوار کشتی شدند و شاه به خانه برگشت. در این مسیر، بادی خوش و دلنشین وزیدن گرفت.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، ناخدای باتجربه و دانا کشتی را با عمل و کردار صحیح به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: همه بادبانها را بالا زدند و جزیره را در عرض یک هفته ترک کردند.
هوش مصنوعی: خداوند او را محفوظ نگهداشت و اجازه نداد که بدون نیرویی (باد) به سرانجامی برسد.
هوش مصنوعی: کسی که از حمایت خداوند بهرهمند است، نه در آرامش مطلق به سر میبرد و نه در ناملایمات شدید، بلکه در هر حالت استقامت و آرامش دارد.
هوش مصنوعی: شخصی که کشتیران است، به مدت پنج ماه در راه بود و نه استراحت کرد و نه مشکلات راه را تحمل کرد.
هوش مصنوعی: از سمت چپ کوه قاف، چیزی پدیدار شده که مانند یک نبرد با آسمان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ابرهای بزرگی که مانند کوه هستند، به آرامی حرکت کردند و چهار ماه به همین گونه گذشت. تا این که ده ماه از روزگار گذشت.
هوش مصنوعی: گروهی انبوه و بزرگ به نزدیکی یأجوج رسیدند و مانند کوهی بلند بودند.
هوش مصنوعی: کسانی که در بالای کوه ایستاده بودند، مانند مورچگان کشتی را دیدند و شور و هیجان به پا کردند.
هوش مصنوعی: در آن کوه و دریا صدای بلندی به گوش میرسد، همانطور که در بهار، باد در باغها وزیدن میگیرد.
هوش مصنوعی: پرسید از ملّاح که این چه غوغایی است، چرا این همه آدم مانند مور در حال رفت و آمد هستند؟
هوش مصنوعی: ملّاح پیر پاسخ داد که او از این مرزِ یأجوج به راحتی عبور میکند، مانند تیر که به سرعت پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: این موجود (حیوان) توانسته این کوه و دشت را بپیماید، بیایید تلاش کنیم تا زودتر از این مکان عبور کنیم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ موجودی در دنیا نیست که از این موجود خاص برتر باشد و برتر بودن آن در زمین برای همه مشهود است. جهان آفرین (خداوند) هیچ مخلوقی را از او بالاتر قرار نداده است.
هوش مصنوعی: اگر دریا آب نداشت، ماهی هم نمیتوانست از خود چیزی بدهد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر این افراد آسیب دیده است، ولی کسی نمیداند که این آسیبها چقدر بوده و چه مدت طول کشیده است.
هوش مصنوعی: به ناگاه این دنیا با وجود این مردمان بد و بیرحم و از خود گذشته ویران شد.
هوش مصنوعی: بیش از صد بار، از آدمی وجود دارد که نه خوبی را میشناسند و نه رفتار انسانی را درک میکنند.
هوش مصنوعی: این کشور بزرگتر از هفت کشور دیگر زمین است و به این موجود، زندگی و روحی از جانب خالق بخشیده شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که منبعی که از آن روزی و نعمت به دست میآید، از دریا و کوه قاف نیست و بنابراین، بر اساس تصادف و بیمبنا بودن است، ای شاه.
هوش مصنوعی: او این را گفت و کشتی را به حرکت درآوردند. دوباره مسیر دو ماهه را در پیش گرفتند.
هوش مصنوعی: آنها که از خود هیچ ندارند، همواره صدایشان از آسمان میگذرد و کوهها و دشتها را پر میکند.
هوش مصنوعی: آنها از کنار ایشان گذشتند و سه ماه دیگر در عمق آن دریا راه رفتند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم جهان چقدر بزرگ است، ولی میدانم که ابرها چگونه باران را به دریا میسپارند.
هوش مصنوعی: اگر هنوز اندکی زمان گذشته باشد، این یکی از هفت دریا باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در آب چیزهای شگفتانگیزی را دید و از ترس ممکن است اگر در خواب میدید، بیشتر میترسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.