چو کشتی روان شد، سپه برکشید
سوی مرز چین لشکر اندر کشید
بفرمود تا پیشرو با سپاه
همی رفت یک منزل از پیش شاه
کسی کاو نیاورد فرمان بجای
سر بخت او اندر آمد ز پای
از آن شهر و کشور برآورد خاک
به تاراج داد آن بر و بوم پاک
بترسید از او مردم چین همه
کجا بی شبان بود یکسر رمه
کس از مرزداران نیامدش پیش
بترسید از او مردم از جان خویش
ز هر سو روان گشت یک ساله باز
ز هر جای گنجی نو آمد فراز
چنان شد سپاه از فزونی و گنج
که شد چارپای از کشیدن به رنج
کسی کاو ز ضحاک برگشته بود
نهان گشته از بیم و سرگشته بود
از این آگهی چاره جوی آمدند
از ایران همه سوی او آمدند
سپاهش فزون شد ز پنجه هزار
نبرده سواران نیزه گزار
همی رفت تا شهر خمدان رسید
کز آن مرز جایی سواری ندید
ز خمدان بزاری برآمد خروش
چو نوشان چنان دید، دستورِ کوش
بزرگان شهر و سپه را بخواند
وز این داستان چند گونه براند
کز این کار دلها مدارید تنگ
که این بی بنان را نباشد درنگ
زمان تا زمان مژده آید ز کوش
شود زهر این شهر یکباره نوش
همانا که باشد فزون از سه ماه
کجا بازگشت او ز درگاه شاه
به دشمن چو آگاهی آید از اوی
بدین مرز بودن نباشدش روی
گریزان شود دشمن از پیش شاه
وگرنه شود با سپاه او تباه
شما ماهیانی درنگ آورید
به دروازه ی شهر جنگ آورید
که در شهرمان خوردنی نیست تنگ
بکوشید باید به نام و به ننگ
که پیروزی از مردمان دور نیست
همان آتبین است، فغفور نیست
که ده باره از بیشه ی چین گریخت
سپاهش همه ترگ و جوشن بریخت
سپه را چو دل داد و رخ رخش کرد
همان روز دروازه ها بخش کرد
فرستاد بر هر دری سه هزار
گزیده سوار از درِ کارزار
به دیوار بر گونه گونه درفش
برافراخت سرخ و سیاه و بنفش
چو آمد به نزدیک شهر آتبین
بپوشید خرگاه روی زمین
همه خیمه ها دیبه و پرنیان
سراپرده ی آتبین در میان
همان گاه برخاست از شهر غو
به دروازه ی شهر شد پیشرو
بغرید کوس و بنالید نای
چو دریا سپاه اندر آمد ز جای
برون آمد از شهر چندان سپاه
که بر باد گفتی ببستند راه
چو دید آن سپاه آتبین خیره ماند
پر اندیشه شد، سروران را بخواند
نه شهر است گفتا یکی کشور است
که چندین بدو اندرون لشکر است
بفرمود پس تا سپه برنشست
سوی نیزه و تیغ بردند دست
برآمد خروش ده و دار و گیر
بنالید نیزه، ببارید تیر
چنان شد چکاچاک شمشیر تیز
که کیوان همی جست راه گریز
چنان میغ پیوست و گرد سپاه
که پیدا نبُد چرخ و از گردماه
ز خون یلان بر زمین جوی شد
به هامون سر سرکشان گوی شد
شد از تیرگی دشت یکسان و کوه
رسید آن سپه را ز خمدان ستوه
بدان سان سپاهش بهم درفتاد
کجا شاخ بر هم زند تند باد
چو دید آتبین آن ستوهی، بجَست
به شمشیر زد دست پس بر نشست
یکی با دلیرن خود حمله کرد
ز گردان خمدان برآورد گرد
چنان برگرفت آن سپه را ز جای
که گفتی ببستندشان دست و پای
چو تیغ وی از تارک آلوده شد
سپه بر در شهر بر دوده شد
بدان حمله افزونتر از دو هزار
تبه شد گریزنده اسب و سوار
فگندند پس خویشتن را به شهر
غم و درد دیدند از آن رزم بهر
نیامد کس از شهر بیرون دگر
سپاهی نگهداشت دیوار و در
گرفت آتبین شهر خمدان حصار
سر راه و بیراه کرد استوار
شب و روز با شهریان جنگ بود
ز بالا همه ناوک و سنگ بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان از لشکرکشی یک سپاه به مرز چین آغاز میشود. سپه به دستور فرماندهاش پیشروی کرده و با تاراج و نابودی شهرها مواجه میشود، به طوری که مردم چین به شدت ترسیده و در پی نجات جان خود برمیآیند. سپاه سرشار از غنایم میشود و فرماندهان از آن خبر میگیرند.
در ادامه، از شهر خمدان صدای خروش برمیخیزد و بزرگان شهر به هم جمع میشوند تا برای مقابله با سپاه بیرحم تدبیر کنند. آنها به یکدیگر امید میدهند که پیروزی در دسترس است و اگر سپاه پیشرو فرصتی برای استراحت پیدا کند، ممکن است شکست بخورند.
وقت بحران فرا میرسد و سپاه عظیم آتبین به خمدان نزدیک میشود. مدیران خمدان تصمیم میگیرند که در دفاع از شهر تمام توان را به کار برند. جنگ در میگیرد و هر دو طرف با شدت به نبرد ادامه میدهند، اما در نهایت سپاه آتبین بر خمدان چیره میشود و شهر را محاصره میکند.
نبردی خونین میان سپاه آتبین و مردم شهر شکل میگیرد که پیامدهای سختی به دنبال دارد. آتبین و رزمندگانش با دلیرانه جنگیده و سرانجام بر شهر تسلط پیدا میکنند و مردم خمدان به ناامیدی و غم فرو میروند. داستان به تصویر کشیدن حماسهها و مصائب جنگ و تسلط بر سرزمینهای دیگر میپردازد.
هوش مصنوعی: زمانی که کشتی به راه افتاد، فرمانده ارتش را به حرکت درآورد و سپاه به سمت مرز چین پیشروی کرد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا رهبر سپاه با جمعیتش به سمت جلو حرکت کند و یک منزل از پادشاه فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که نتواند از خود فرماندهی کند و از خود اراده نداشته باشد، سرنوشت او به زودی به سمت ناپسندی خواهد رفت و از پا درخواهد آمد.
هوش مصنوعی: از آن شهر و دیار خاک را به غارت بردند و آن سرزمین پاک را ویران کردند.
هوش مصنوعی: مردم چین، از او بترسید؛ زیرا اگر شبانی نباشد، همه گوسفندها در خطر خواهند بود.
هوش مصنوعی: هیچکس از نگهبانان به نزد او نیامد، بنابراین باید از او ترسید؛ زیرا مردم از جان خود میترسند.
هوش مصنوعی: در هر سو جستجو کردم و یک سال گذشت، اما از هر سمت که نگاه کردم، گنجینهای جدید و ارزشمند پیدا شد.
هوش مصنوعی: سپاه به حدی زیاد و سرشار از امکانات شده بود که چهارپایان از حمل و نقل بارها به زحمت افتادند.
هوش مصنوعی: کسی که از دست ضحاک فرار کرده بود، به خاطر ترس و نگرانی خود پنهان شده و گیج و سرگشته به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: نفرات از ایران به این طرف مراجعه کردند و برای یافتن راه حل به این آگهی آمدهاند.
هوش مصنوعی: ارتش او بیشتر از پنجاه هزار نفر شده است که سواران نیزهدار نیز در آن حضور دارند.
هوش مصنوعی: او به راه خود ادامه داد و به شهر خمدان رسید، اما در آن ناحیه هیچ سواری را ندید.
هوش مصنوعی: از دل خمودگی صدا و شور برخواست، چون نوشان، چنین دید، که به نظم و تدبیر ادامه دهد.
هوش مصنوعی: او بزرگان شهر و فرماندهان سپاه را جمع میکند و درباره این داستان به روشهای مختلف صحبت میکند.
هوش مصنوعی: از این کار دلها را تنگ نکنید، زیرا این بیخانمانها را نباید در مضیغه قرار دهید.
هوش مصنوعی: زمانی خواهد آمد که از تلاش و کوشش مژدهای به دست خواهد آمد و این مشکل و ناگواری که در این شهر وجود دارد، به یکباره تبدیل به خوشی و شادی خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بیشتر از سه ماه در درگاه شاه بماند، مطمئناً نمیتواند به راحتی به خانه برگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن از وجود تو در این سرزمین مطلع شود، دیگر جایی برای او نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دشمن باید از حضور پادشاه دوری کند، وگرنه با سپاه او نابود خواهد شد.
هوش مصنوعی: شما مانند ماهیانی هستید که باید به آرامی و با احتیاط به دروازهی شهر نزدیک شوید و آمادهی جنگ باشید.
هوش مصنوعی: در شهر ما چیزی برای خوردن نیست، پس باید به تلاش خود ادامه دهیم، چه به خاطر اعتبار و چه به خاطر شرمندگی.
هوش مصنوعی: پیروزی از انسانها دور نیست، زیرا همانطور که در دل آتش است، قدرت نهفتهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک صحنه نبرد است که در آن سپاه یک نفر بار دیگر از جنگل چین فرار کرده است و در نتیجه، تمام زره و سلاحهای آنها از روی زمین افتاده و پراکنده شده است. این توصیف نشاندهنده شکست و ناامیدی سپاه در مواجهه با دشمن است.
هوش مصنوعی: وقتی که او جانش را به سپاه داد و چهرهاش را نشان داد، همان روز دروازهها را تقسیم کرد.
هوش مصنوعی: برای هر در به تعداد سه هزار سوار برگزیده فرستاد تا به میدان نبرد بروند.
هوش مصنوعی: پرچمی با رنگهای سرخ، سیاه و بنفش بر دیوار نصب شده است.
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی شهر آتبین رسید، چادرش را بر روی زمین برپا کرد.
هوش مصنوعی: تمام خیمهها با پارچههای زیبا و با ارزش پوشیده شدهاند و در وسط آنها، چادر آتشین و درخشان قرار دارد.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، از شهر صدا و هیاهو بلند شد و او به سوی دروازه شهر رفت و پیشاپیش دیگران قرار گرفت.
هوش مصنوعی: سروصدا و فریاد بلندی به راه افتاد وقتی که سپاه مانند دریا از مکانی که بودند، به حرکت درآمدند.
هوش مصنوعی: چندین سپاه از شهر خارج شد که به نظر میرسید تمام راهها را مسدود کردهاند.
هوش مصنوعی: وقتی آن سپاه آتشین را دید، آنها بهتندی متوقف شدند و به فکر فرو رفتند. سپس فرماندهان را به نزد خود فراخواند.
هوش مصنوعی: این مکان که به عنوان شهر شناخته میشود، در واقع یک کشور است که در آن گروههای زیادی از سربازان وجود دارند.
هوش مصنوعی: سپس فرمان داد تا سپاه حرکت کند و به سمت نیزه و شمشیرها رفتند.
هوش مصنوعی: قضیه به گونهای است که صدای بلندی به گوش میرسد و در چنین وضعیتی، نیزهها به صدا درآمده و تیرها رها میشوند. به عبارتی، اینجا حالت جنگ و درگیری به تصویر کشیده شده است که در آن از هر سو صدای جنگ و نبرد به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: چنان صدای تیز شمشیر بلند شد که حتی کیوان (ستاره درخشان) هم به فکر فرار افتاد.
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از یک نبرد عظیم و دلخراش ترسیم شده است. به گونهای که به علت شدت و وسعت جنگ، نه آسمان قابل مشاهده است و نه نشانی از ماه، زیر آن گرد و غبار و هیاهوی جنگ پنهان شدهاند.
هوش مصنوعی: خون شیران بر زمین جاری شد و در دشت هامون صدای سرکشان echoed گردید.
هوش مصنوعی: از تاریکی دشت و کوه، همگی به یکسان درآمد و سپاه از خمی که در آن بودند، به سختی رهایی یافت.
هوش مصنوعی: سپاه آنچنان متزلزل شد که مانند شاخهای درختان که در باد تند به هم میزنند، درهم ریخت.
هوش مصنوعی: پس از آنکه آتشنشان، فرد خستهای را دید، با نیت کمک به او، شمشیرش را برداشت و بر جای خود قرار گرفت.
هوش مصنوعی: یک فرد شجاع و دلیر به گروه دشمن حمله کرد و از جمع آنها گرد و خاکی بهوجود آورد.
هوش مصنوعی: چنان که سپاه را از جا بلند کرد که گویی دست و پایشان را بستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ او از آلودگی پاک شد و به دروازه شهر رسید، سپاه بر آن دوده شد.
هوش مصنوعی: در آن حمله، شمار مردمی که از میدان جنگ فرار کردند، به بیش از دو هزار نفر رسید. این افراد شامل سواران و سوارکاران بودند که به شدت به سوی گریز رفتند.
هوش مصنوعی: پس از آن، خود را در شهری پر از غم و درد یافتند و از آن نبرد و جنگ به وحشت افتادند.
هوش مصنوعی: هیچکس از شهر بیرون نرفته است، بلکه سپاهی دست به کار شده و دیوار و در را نگهداری میکند.
هوش مصنوعی: شهر خمدان با دیواری محکم و استوار در مسیر اصلی و همچنین در راههای فرعی محافظت میشود.
هوش مصنوعی: در شب و روز، مردم شهری در حال جنگ بودند و از بالا به سمت یکدیگر تیر و سنگ پرتاب میکردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.