گنجور

 
۸۵۸۱

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

به خون خلق دادی دست تیغ سرگرانت را

بنازم زور بازوی نگاه ناتوانت را

نمی آید صبا از خاک دامنگیر کوی تو ...

... به چشم من چه منتهاست خاک آستانت را

حزین خسته دل از شکوه لب را بسته می دارد

محبت مهربان سازد دل نامهربانت را

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

... ورق گرداندن باد خزان سازد پریشانش

عبث شیرازه می بندی کتاب زندگانی را

عیان گردد به روز مرگ چون بیدار خواهی شد ...

... سبوی تشنه می را می کند با خاک ره یکسان

سفال تن به خشکی بست آب زندگانی را

خبر کی باز گوید آنکه از خود بی خبر باشد ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۳

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

ساقی قدحی در ده از خود بستان ما را

مستانه بگو رمزی بگشای معما را ...

... پنهان ز نظر گیری از شیخ و برهمن دل

در پرده چو بنمایی آن حسن دلارا را

گفتی غم ما خواهی دل بند و ز جان بگسل

اینک دل و جان بستان بیعانه سودا را

در ساغر هشیاران این نشیه نمی گنجد ...

... مستان لقا دانند بیهوشی موسا را

از خود چو نظر بندی دلدار نماید رو

بیدار دلان دانند فیض شب اسرا را ...

... اغفرلی و ارحمنی نادیتک غفا را

با مغبچگان بستی پیوند حزین آخر

تا در سر می کردی سجاده تقوا را

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۴

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

... به نامردان بیفتد کار اگر مرد آزمایان را

کلید از چاره سازی بستگی هرگز نمی بیند

نمی افتد گره در کار خود مشکل گشایان را ...

... که رفتن دور می سازد ره رو بر قفایان را

حسودان را سکوت ما دهان یاوه گو بندد

ز خاموشی توان زد بخیه این زخم نمایان را ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۵

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

... سبک تر نه که بر آیینه سیما نهی پا را

ز طوق عرشیان خلخال بندد ناقه شوقت

اگر مردانه چون ما بر سر دنیا نهی پا را

نسازد گر به ساحل تخته بندت خشکی مشرب

چو موج خوش عنان سرمست بر دریا نهی پا را ...

... به فرش بوریا گر چیده ای گل از شکر خوابی

خلد خارت اگر بر بستر دیبا نهی پا را

توانی تکیه زد پاینده بر تخت سلیمانی ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۶

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... مگر شیرازه خاطر کنم تار ربابش را

خیالی دیده ام می بست با خاک کف پایی

ز بخت خفته آنهم سرمه شد چشم رکابش را ...

... اگر گردآوری می کرد دامان نقابش را

دلی در مجمر غم دارم و روزن فرو بندم

دماغ آسوده ای تا نشنود بوی کبابش را ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

... شکستن درگلو زین بیش نتوان آه سوزان را

ز شادی بسته می گردد زبان شکوه آلودم

تبسم گر به زخمم بشکند مهر نمکدان را ...

... کنی گر جاده نظاره ام صبح گریبان را

حزین از خود شدم در حیرت سنبل بناگوشی

ز بوی گل بود افسانه خواب نوبهاران را

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶

 

... رندی و عشق و میکشی در گل ما سرشته است

دیر مغان دل بنا کرد که کرد یار کرد

جلوه ناز قامتی کرد چنین قیامتی ...

... جان ز طلسم تن رها کرد که کرد یار کرد

دل به کمند صد بلا بست که بست یار بست

ناخن غم گره گشا کرد که کرد یار کرد ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۸۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

من کشته زخمی که اجل را خجل آرد

جان بنده آن تیغ که چاکی به دل آرد

زلف تو شبیخون به بتان چگل آرد

سیلی که رسد از سر کوی تو دل آرد

بستیم ز خجلت ره قاصد که مبادا

پیغام وفایی ز تو پیمان گسل آرد ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰

 

... این شهد گلوسوز به کامی نفرستاد

چون سرمه به چشم من از آن طرف بناگوش

مشکین رقم غالیه فامی نفرستاد

فریاد که از بندگیم یاد نیاورد

تشریف قبولی به غلامی نفرستاد

مرغ دل وحشی صفتم را به اسیری

بال از رگ جان بست و به دامی نفرستاد

بویی که کند خاطر از آن نافه گشایی ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۱

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳

 

با خاطر افسرده دلان چند توان بود

با مرده به یک گور چه سان بند توان بود

نه گریه ابری نه شکر خند صبوحی ست ...

... شیرین کن این می به شکرخند توان بود

دل بسته به پور دگران باش حزین چند

یعقوب صفت در غم فرزند توان بود

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

سحر ز بستر نسرین سبک عنان برخیز

به پای گل بنشین مست و می کشان برخیز

کرشمه می برد از حد نهال و جلوه سمن ...

... به چین جبهه نیرزد چو گل دو روز حیات

شکفته با همه بنشین و مهربان برخیز

بیا به میکده بنشین به کام دل زاهد

شراب کهنه ما نوش کن جوان برخیز ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۳

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

... سر زلفی به کف آرم به مددکاری دل

چه کنم آه که بر بستر گل خوابش نیست

عاجزم سخت حریفان ز پرستاری دل ...

... تیغ خون ریز جفا از کمر ای عشق برآر

تا به خوبان بنماییم وفاداری دل

نشنوی ناله زار دل صدچاک حزین ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۴

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

... در دامن مطرب سر و دستار فشاندم

بنیاد هوس ریخت ز پا کوفتن دل

بر هر دو جهان دست به یکبار فشاندم ...

... کردم به چمن یاد بهار خط سبزت

در بستر نسرین و سمن خار فشاندم

از شکوه غرض مرحمت یار حزین نیست ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۵

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۰

 

... به هر فنیکه خواهی عشق استاد است می دانم

دو روزی شد که با دل بسته ای عهد وفا اما

بنای عشق و حسنت دیر بنیاد است می دانم

حزین آسان گرفتم می شود ربط سخن حاصل ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۶

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۸

 

... که مجنونم ولی دامان صحرای دگر دارم

تو درآغوش سرو ای قمری کوته نظر بنشین

که طوق بندگی از سرو بالای دگر دارم

نیم پروانه تا از شمع گردد دیدهام روشن

نهان در پرده دل محفل آرای دگر دارم

حرامم باد احرام ره فقر و فنا بستن

بجز ترک تمنا گر تمنای دگر دارم ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲

 

خرابی برنتابد محنت آبادی که من دارم

گران سنگ است صبر کوه بنیادی که من دارم

خروش من صفیر بلبل تصویر را ماند

نواپرداز خاموشی ست فریادی که من دارم

مبادا هیچ صیدی بسته دام فراموشی

به حسرت می کشد بی رحم صیادی که من دارم ...

... خوشا قمری که آزاد است از قید گرفتاری

هزاران بنده دارد سرو آزادی که من دارم

به جای رشته دارد تار زنار برهمن را ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷

 

... درین غربت به افسونهای مهر آشنارویان

اگر بندم دلی از بی وفایان جهان باشم

نیندازم به فرش سنبل و گل طرح آسایش

درین بستان سرا هم مشرب آب روان باشم

نمی باشم زیان خواه کسی چون شمع در محفل ...

حزین لاهیجی
 
۸۵۹۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۹

 

ز بستر تا به کی پهلو پی تسکین بگردانم

خوشا روزی کزین محنت سرا بالین بگردانم ...

... ز مستوری پریشان خاطرم کو شور رسوایی

که دل در شهر بند طره مشکین بگردانم

حزین در خرقه سالوس آتش می زنم تاکی ...

حزین لاهیجی
 
۸۶۰۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱

 

پر و بال تذروان محبت بسته دیوانم

که سروستان بود از مصرع برجسته دیوانم ...

... چه غم دارد دماغ بو شناسان از پریشانی

چو از شیرازه بندد رشتهء گلدسته دیوانم

حزین از دفترم حکمت پژوهان را شگفت آید

طلسم اتحاد ربط و معنی بسته دیوانم

حزین لاهیجی
 
 
۱
۴۲۸
۴۲۹
۴۳۰
۴۳۱
۴۳۲
۵۵۱