سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳ - اندر شکار رفتن فرامرز با بانو گشسب
... برفتند با کوس و چتر و علم
ابا باز و شاهین و با چرخ و یوز
برفتند آن هر دو یل کینه توز
شکار افکنان تا به توران زمین
که از چرخشان دل نبودی غمین
گزیدند سرچشمه ای دلپذیر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶ - عاشق شدن شیده پسر افراسیاب بر بانو گشسب در میدان شکار
... که نی زر به کار آید ایدر نه زور
همانا که تا چرخ گردنده است
نداده کسی را چنین کار دست ...
... به چنگال شیر و به تن پیلتن
سرش برکشیده به چرخ بلند
همانا که بودی بسی زورمند ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۲۰ - گفتار اندر خواستگاری کردن پادشاهان هندوستان برای بانو گشسب ونامه نوشتن ایشان برای زال زر
... فلک را بلندی ز بالای او
سر چرخ را افسر از رای او
سنانت چو با چرخ تاب آورد
خلل در رخ آفتاب آورد ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۷ - رفتن فرامرز به هندوستان در شهر نوشاد و پذیره شدن نوشاد وآمدن در شهر به عقب او
... بدان را دو چشم از رخت دور باد
جهان بنده و چرخ مزدور باد
بپرسید از آن کار و از روزگار ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۱ - باز آمدن بیژن از گرگ گویا و شرح گفتن از برای فرامرز نامدار
... به هند اندرون شد به یک ره بلند
سزد گر برآید به چرخ برین
به شمشیر هندی بشوید زمین
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۳ - رسیدن فرامرز به شهر نیک نور و جنگ کردن فرامرز با نوشدار و گرفتار شدن نوشدار به دست فرامرز
... بدانی که با لشکر شاه کی
ندارد همی چرخ گردنده پی
نه این ده هزار است گر صد هزار ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۵ - سؤال کردن فرامرز از پیر برهمن
... به گیتی نخواهد شد از چیز سیر
وگر چرخ پیر اندرآید به زیر
فریبش همه رنگ و اورنگ نیز ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶۸ - سخن گفتن دستور کید، فرامرز را
... ستایش کنان گفت کای نیک پی
ز چرخش غمی نیست کاوس کی
که چون تو کمر بسته ای تخت او ...
... دلیر و جهانگیر و پر مغز سر
به چرخ کیانی و گرز بزرگ
نماند همی جز به سام سترگ ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۴ - پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان،دین یزدان را از گفته فرامرز پور رستم
... مرا و تو را روز هم بگذرد
دمت چرخ گردان همی بشمرد
دلت شادمان باید و تندرست ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۵ - نامه نوشتن فرامرز به طورگ
... کزویست کین و کزویست مهر
جهاندار دارای چرخ و فلک
پرستش ورا از سما تا سمک ...
... زحل در برش دیده بانی نمود
چنان بود بر چرخ بر رفته تنگ
که رخسار مه را شخودی به سنگ ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۸ - نامه نوشتن طورگ به افراسیاب
... سپاه فرامرز با آن سپاه
چو سیاره بودند بر چرخ و ماه
شبیخون سگالش گرفتم نخست ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۱ - رفتن فرامرز به هندوستان و نشاندن دستور در مرز خرگاه و نامه نوشتن به رای هند
... جهانگیر و شاه بلند اختر است
ز دانش ز چرخ برین برتر است
به تنها تن خود ز توران زمین ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۵ - گرفتن فرامرز،تجانو را به خم کمند
... چو پشت کمان بر زه خم گرفت
خم چرخ گوشه فراهم گرفت
برآمد به کردار بارنده ابر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۶ - لشکرکشیدن رای هندی به جنگ فرامرز و رفتن فرامرز به رسم فرستاده،نزدیک رای
... دل کوه خارا همی بر درید
صدایش چو بر چرخ گردان رسید
تو گفتی که نه طاس زنگارگون ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۷ - سخن گفتن فرامرز با رای هندی و پاسخ یافتن
... به نیروی دادار یزدان پاک
برآرنده چرخ گردنده خاک
ببرم پیت را به هندوستان ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۸ - پاسخ دادن رای هندی، فرامرز را
... چنان گشت گردون ز گرد سپاه
که خورشید بر چرخ گم کرد راه
به پیش فرامرز تازان شدند ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۰ - طلب کردن فرامرز،همایون را
... همه شب ز پیکار بسته میان
چو خورشید بر چرخ زنگارگون
ز خرگاه تیره شب آمد برون
نشست از بر چرخ زنگارگون
ز خرگاه تیره شب آمد برون
نشست از بر چرخ فیروزه رنگ
به پیروزی آمد سوی برج رنگ ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۵ - گرفتن فرامرز،رای هندی را به کمند
... ببستش دو بازو به خم کمند
چنین است آیین چرخ بلند
کسی را اگر سال ها پرورد ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۷ - بخشیدن کیخسرو،رای هندی را به فرامرز
سپیده چو از باختر زد درفش
چو کافور شد روی چرخ بنفش
زمین تازه شد کوه چون سندروس ...
... یکی شب ببودند تا بامداد
چو خورشید بر چرخ بگذارد پای
خروش جرس خاست با بانگ نای ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۹ - گذشتن فرامرز از آب و رزم کردن با مهارک
چو خورشید بر چرخ گشت آشکار
جهان کرد روشن به رنگ بهار ...
... ز گرد سپه تیره شد روی روز
گریزان شد از چرخ گیتی فروز
همانگاه تیره شب اندر رسید ...