گنجور

 
۷۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۲

 

... منزلی کز خود فرو نارد ترا منزل مخوان

ساحل آن باشد که امنیت در او لنگر کند

جای دست انداز موج بحر را ساحل مخوان

فیض عام حق به ذرات جهان تابیده است ...

صائب تبریزی
 
۷۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲۴

 

... کارپردازی که دور از کار می گوید سخن

نیست ساحل را ز راز سینه دریا خبر

وای بر مستی که با هشیار می گوید سخن ...

صائب تبریزی
 
۷۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳۶

 

... نیست جز تسلیم لنگر عالم پر شور را

دست و پا پوچ است در دریای بی ساحل زدن

از تن خاکی به مردی گرد چون مجنون برآر ...

... بحر را صایب نگردد مانع جوش و خروش

از خس و خاشاک سوزن بر لب ساحل زدن

صائب تبریزی
 
۷۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۷

 

... تا به دریا می توان دست و بغل رفتن چو موج

خشک بر یک جای چون ساحل نمی باید شدن

کشتی نوح است صاحبدل درین دریای خون ...

صائب تبریزی
 
۷۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶۵

 

... بینوایان قفس را هم به برگی یاد کن

می رساند موج کشتی را به ساحل بی خطر

صبر بر جور ادیب و سیلی استاد کن ...

صائب تبریزی
 
۷۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۶

 

... تکیه ای بی مغز بر عمر سبک جولان مکن

دل به دریا کرده را هر موج صایب ساحل است

دست چون شستی ز جان اندیشه از طوفان مکن

صائب تبریزی
 
۷۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۰

 

... از مزار کشتگان خویش پا کوته مکن

کشتی بی بادبان کمتر به ساحل می رسد

دست از دامان مردان خدا کوته مکن ...

صائب تبریزی
 
۷۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۹

 

... از تحمل خصم بالادست گردد زیر دست

موج تیغ از کف گذارد پیش ساحل بر زمین

نیست دست بی نیازان پست فطرت چون غبار ...

صائب تبریزی
 
۷۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۶

 

عنان مصلحت در عشق می باید رها کردن

ندارد حاصلی در بحر بی ساحل شنا کردن

ندارد حلقه ای جز نعل وارون محمل لیلی ...

صائب تبریزی
 
۷۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۲

 

... سر مکش از خط تسلیم درین بحر که موج

بوسه زد بر لب ساحل ز کمر وا کردن

هر که دولت پی دنیا طلبد چون طفلی است ...

صائب تبریزی
 
۷۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۶

 

... خاکساری و تحمل زره داودی است

شورش بحر به ساحل چه تواند کردن

راه خوابیده به فریاد نگردد بیدار ...

صائب تبریزی
 
۷۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۹

 

... که نمکسود ز مهتاب توانی کردن

نکند ساحل اگر موج ترا هرزه مرس

سیر در خویش چو گرداب توانی کردن ...

صائب تبریزی
 
۷۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۳

 

... محیط عشق ندارد کناره ای صایب

تلاش ساحل ازین بحر بی کنار مکن

صائب تبریزی
 
۷۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۵

 

... کاین صید رام می شود از وا گذاشتن

بی انتظار دامن ساحل گرفتن است

چون موج دست بر دل دریا گذاشتن ...

صائب تبریزی
 
۷۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۴

 

... با تیغ آفتاب ز شبنم سپر مکن

بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد

زنهار ترک ناله و آه سحر مکن ...

صائب تبریزی
 
۷۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۴

 

... مردانه سر از روزن خورشید به در کن

در دامن ساحل چه بود غیر خس و خار

یک چند سفر در دل دریای خطر کن ...

صائب تبریزی
 
۷۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۹

 

... خنده سوفار گردد غنچه پیکان در او

بحر خونخواری است بی ساحل جهان آب و گل

کز تریهای فلک دایم بود طوفان در او ...

صائب تبریزی
 
۷۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۴

 

... می شود صایب بساط جوهری روی زمین

گر چنین گوهر به ساحل افکند دریای تو

صائب تبریزی
 
۷۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸۷

 

... در گلستان جهان چون غنچه گل وا مشو

موج دریا را حجاب دیدن ساحل مکن

در میان کار دنیا غافل از عقبی مشو ...

صائب تبریزی
 
۷۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸۹

 

... تا توانی چون موج دریا را کشیدن در کنار

چون خس و خاشاک محو جلوه ساحل مشو

تا ز دوش رهروان باری توان برداشتن ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۶۰