گنجور

 
۶۸۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۴

 

... کز آواز شکست رنگ گل ناسور شد گوشم

کف افسوس بود از بحر چون ساحل نصیب من

از آن لبها ز گوهر چون صدف معمور شد گوشم ...

صائب تبریزی
 
۶۸۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۰

 

... ناخنی تیز کن ای آه و به خارا بخرام

قیمتی گوهر ساحل صدف دست تهی است

گر گهر می طلبی در دل دریا بخرام ...

صائب تبریزی
 
۶۸۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۷

 

... سفر بیخودیی بود که تنها کردم

کمر ساحل مقصود به دستم آمد

تا درین قلزم خونخوار کمر وا کردم ...

صائب تبریزی
 
۶۸۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳۷

 

... من که از آب رخ خود چو گهر سیرابم

در دل بحرم اگر بر لب ساحل باشم

عالم از جلوه یارست خیابان بهشت ...

صائب تبریزی
 
۶۸۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶۵

 

... تا به این خانه پر گرد و غبار آمده ایم

پرده سنگ خطر دامن ساحل بوده است

دل ما خوش که ز دریا به کنار آمده ایم ...

صائب تبریزی
 
۶۸۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶۶

 

... بهر تحصیل غم و درد و الم آمده ایم

دامن از ما مکش ای ساحل امید که ما

به زمین بوس تو از بحر عدم آمده ایم ...

صائب تبریزی
 
۶۸۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷۱

 

... ای معلم سر خود گیر که ما چون گرداب

قطع امید ز سر رشته ساحل کردیم

آه اگر در جگر تیغ گوارا نشود ...

صائب تبریزی
 
۶۸۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷۷

 

... به فرو رفتن ازین بحر توان شد به کنار

ما ز کوته نظری چشم به ساحل داریم

می زند موج پریزاد ز حق عالم و ما ...

صائب تبریزی
 
۶۸۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰۰

 

... چو موج اگر چه شکسته است بال من صایب

به ساحل از دل دریا مکرر آمده ام

صائب تبریزی
 
۶۹۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱۵

 

... کجاست فرصت آنم که توشه بردارم

ز بحر اگر چه ساحل رسیده ایم صایب

همان ملاحظه از موجه خطر دارم

صائب تبریزی
 
۶۹۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۹

 

زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام

چون بحر بیکنار ز ساحل گذشته ام

مجنون به گرد من نرسد در گذشتگی ...

... چون موج قدردانی دریاست مطلبم

گاهی اگر به دامن ساحل گذشته ام

سایل به بی نیازی من نیست در جهان ...

صائب تبریزی
 
۶۹۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲۶

 

... آیم به خویش من چو ز خود دور می شوم

از ساحل است لنگر من گرچه بیشتر

از یک پیاله قلزم پرشور می شوم ...

صائب تبریزی
 
۶۹۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۵

 

... موج وحباب تاج و کمر از محیط یافت

ما همچنان به دامن ساحل نشسته ایم

مشکل روان شود به دوصد نیش خون ما ...

صائب تبریزی
 
۶۹۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۱

 

... تا خویش را به ملک قناعت کشیده ایم

گام نهنگ ساحل مقصود ما شده است

از بس که چار موجه کثرت کشیده ایم ...

صائب تبریزی
 
۶۹۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۸

 

... سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم

آمد چو موج دامن ساحل به دست ما

تا اختیار خویش به دریا گذاشتیم ...

صائب تبریزی
 
۶۹۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷۸

 

... در دست و پا زدن گرو از موج می بریم

دانسته ایم اگرچه به ساحل نمی رسیم

کار شتابکار به پایان نمی رسد ...

... زین سان که موج حادثه دنبال ما گرفت

چون کشتی حباب به ساحل نمی رسیم

صایب درین محیط که هر قطره واصل است ...

صائب تبریزی
 
۶۹۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۸

 

... دامن گره به دامن موج خطر کنیم

یا همچو موج بر لب ساحل شویم محو

یا چون حباب سر ز دل بحر بر کنیم ...

صائب تبریزی
 
۶۹۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱۰

 

جان را به دم خنجر قاتل برسانم

طوفان زده خویش به ساحل برسانم

چندان مرو ای جان که من از گریه شادی ...

... موجم که به هر آمدن و رفتن ازین بحر

فیضی به لب تشنه ساحل برسانم

صد بار جرس گشتم و پاس ادب عشق ...

صائب تبریزی
 
۶۹۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۳

 

... چشم بر لاله عذاری داریم

دل گرداب بود ساحل ما

ما نه چون موج کناری داریم ...

صائب تبریزی
 
۷۰۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷۸

 

... قدر درویشی کسی داند که شاهی کرده است

راحت ساحل شود ظاهر به طوفان دیدگان

از خموشی های اهل فهم در تحسین شعر ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۶۰