گنجور

 
۶۹۴۱

صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷

 

چون موج زن شد در ازل دریای ذات ذوالکرم

شد چارده گوهر عیان زان بحر هر یک عین یم ...

... در ملک جان سلطان جان بحر سخاکان کرم

سلطان دریا دل تقی میزان مسعود وشقی

حبش دلیل متقی فخر عرب میر عجم ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۲

صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸

 

... دارم امید که شرمنده نسازی و دژم

تویی آن حیدر غیرت کش دریا دل راد

که بود کون و مکانت چو یکی قطره زیم

پیش دریاچه بود قطره که گیرد بروی

یا ثواب و گنهش چیست اقل یا اعظم ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۳

صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

... ای نصیحت گو مرا بگذار با این اشک خونین

حال طوفان دیده را داندمگر دریا گذاری

هرگزم ناید به خاطر کاید اندر دور گیتی ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۴

صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

... باز بنگر که عین ماست همه

آنچه دریا و جوش می گویی

یار باتست زین عجب که تو خود ...

... منشق ایجان حجاب امکان کن

از تکاپوی رخش دریایی

لامکان ار غبار میدان کن ...

... بار دیگر نهنگ عشق برون

شد ز دریا و دل بدریا زد

پرده زان راز بر فکند عیان ...

... شاه رحمت سریر می بینم

پیر دریا ضمیر می بینم

چشم دل راز نور رحمت او ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۵

صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

... عقلها جمله اندران حیران

او چو دریا و عقلها چون خس

خس چه یابد ز قعر بحرنشان ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۶

صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

... یاقوتی از خزانه قدرت برون فتد

رهن بهای آن همه دریا و کان شود

بر وجه خویش آینه روبرو نهد ...

... بر در گه کردیم خطا بهتر از ثواب

گر ما مقصریم تو دریای رحمتی

هر کس امیدوار بفعلی و من بر آنک ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۷

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

... بس گهر های معانی به بیان سفتم

نیک دریاب که راهت بصفا رفتم

با تو گویم سخنی دیگر اندر سر ...

... همچو فوق هر دستی دست شیر یزدانی

یکه تاز دریا دل قلعه کوب خیبر کن

بت برافکن از کعبه ریشه بر کن از دشمن ...

... خصم اگر بود کوهی میر بایمش از جا

خار و خس فتد یکسو وقت جنبش دریا

کاه و کوه یکسانست پیش یم بطوفانی ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۸

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

... مستان جام باده لبریزش ای عجب

دریا بلب کشند و به بر لب زنند لب

مردان حق دمند و امیران حق طلب ...

صفی علیشاه
 
۶۹۴۹

صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷

 

... گردون خمیده پیش زمین است

دریا کفیده پیش غدیر است

عالم پر از نشاط و سرور است ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۰

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۰۸ - الرحمه و هو الامتنانیه و الوجودیه

 

... محیطی غرقه شبنم نگردد

کند بل منجذب دریا نمی را

به بخشد حق بآهی عالمی را ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۱

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۹۶ - و من المتعرفین

 

... ز حال خود که در گل مانده غافل

شنیده وصف دریا را ملولی

که آنرا هست عرض و عمق و طولی

ثنای بحر داند رهنوردی

که از دریا ز نعلش خاست گردی

به بحر ار متصل شد قطره مرد است

فضیلت خوان کجا دریانورد است

فضیلیت این بود گر هست منظور ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۲

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱۲ - عبدالسلام

 

... شدی آن کشته ها از بیخ وبنیاد

هزاران کشتی از دریا بساحل

رسد با آنکه بر غرق است قابل ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۳

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۶۵ - عبدالمعید

 

... که معدوم است اصلش هم ضلالی

ز دریا آب در جویی روان شد

بجو با تیرگیها تو امان شد

بدریا گر کنی برگشت از جو

نه بینی آب خود جز صاف و نیکو

صفی علیشاه
 
۶۹۵۴

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۳۸ - الموت

 

... از آنغافل که با اهل فنا جنگ

بود چون آنکه بر دریا زدن سنگ

نه دریا پر شود از سنگ اطفال

نه بر خشم آید از غوغای جهال ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۵

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

... طلسم دلبری خود به گفت و گو بستی

هوای عشق به دریا دلی توان بستن

سزد ز گریه مرا گر به دیده جو بستی ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۶

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۲ - درغلبه‌ عشق‌ و صعود روح به‌ مقام جمع‌ در سیر الی‌ ﷲ

 

... هین برو کافلاک را مندک کنم

رو که دیگر آمد این دریا به جوش

غرق شد در وی حواس و عقل و هوش

هل نصیحت را که دریا موج کرد

مرغ جان پرواز سوی اوج کرد ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۷

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۳ - در تنزل روح از مقام تجرد به‌ عالم‌ صورت‌ و مجملی‌ از معنی‌ حدیث‌ نورانیت

 

... کی توان انداخت گردون را ز کار

گرچه گردد زیر کف دریا نهان

کی رسد بر بحر زآن کف ها زیان ...

... سوخت کف ها خواهد از موج و تفت

نقص دریا نیست گو رو زیر کف

چون به جوش آیی کف افتد برطرف ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۸

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۶ - در رسیدن جذبه‌ عشق‌ و اجتذاب‌ روح سالک‌ عارف‌ از مقام سلوک به‌ عالم‌ جذب‌ فرماید

 

... باخود آ هی بی خدا هی بی خودم

آمد از که سیل و دریا دشت شد

بند و بست و پشته و پل پست شد ...

صفی علیشاه
 
۶۹۵۹

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۷ - خطاب‌ به‌ پیر طریقت‌ و تمجید ذات‌ آن حضرت

 

... بد حجابی کآن شکست و گشت لا

موج و قطره عین دریا آمده

که هم از دریا هویدا آمده

بنگر از چشم من ای صاحب نظر

تا شوی از سر این دریا خبر

باطن این بحر جز ﷲ نیست ...

... واله و مبهوت و سرگردان همه

موج این دریا بود انسان کل

شخص انسان را هویت جان کل ...

... تاچه گفتی نکته زین دور زمان

تا که آن دریای رحمت جوش کرد

سنگ ها هم آب حیوان نوش کرد ...

صفی علیشاه
 
۶۹۶۰

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۸ - درخطاب‌ به‌ ولی‌ حضرت‌ معبود و سلطان وجود و مالک‌ غیب‌ و شهود، حضرت‌ مهدی موعود علیه‌ صلوات‌ والسلام من‌ ﷲ الودود و طلب‌ استعانت‌ از آن شاه ذوالجود نمودن و (من‌ ﷲ التوفیق‌)

 

... از زبان قطره ها گویا تویی

نی غلط هم قطره هم دریا تویی

قطره چبود تا دم از دریا زند

دم به گفتار از من و از ما زند ...

... قطره را در بحر خود راجع نما

قطره چون مستغرق دریا شود

آنچه گوید گفته دریا بود

تاچه دیگر باز جو شد یم عشق

دم زند از کیف عشق و کم عشق

عشق آن دریای بی قعر است و حد

که ندارد کیف و کم و جزر و مد ...

صفی علیشاه
 
 
۱
۳۴۶
۳۴۷
۳۴۸
۳۴۹
۳۵۰
۳۷۳