گنجور

 
۶۶۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در بیان کفش و مسحی ملا به لایی صابون غوطه خوردن و به خلیفه عرض کردن

 

... لعل می شد ز عکس او گوهر

بود صابون پزی در این کوچه

خانمانش خدا کند ابتر ...

سیدای نسفی
 
۶۶۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - در تعریف قصاب پسر گوید

 

... کنم بهر تفاؤل شانه سوزی

روم بر کوچه او خانه سازم

به هر کس جنگ قصابانه سازم ...

سیدای نسفی
 
۶۶۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - در بیان حضرت عبیدالله خان شهربخارا را آئین بستن

 

... برابر شد به عهد او شب و روز

ز حکمش کوچه ها گردید روشن

ز شب تا روز نتوان فرق کردن ...

... زمین را آسمان برداشت از خاک

اگر در کوچها ریزند روغن

توان بر ظرف ها آسان گرفتن ...

سیدای نسفی
 
۶۶۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - عریضه فرستادن عبدالکریم بی از ولایت سمرقند به شاه جم نشان یعنی حضرت عبدالعزیز خان و عزیمت کردن خان از بخارا به کرمینه و آمدن اورگنجی و به شهر بخارا درآمده و غارت کردن و شرح آن

 

... شکسته در کوی ها بی ابا

دوان صاحب خانه در کوچه ها

چو آیینه عریان همه منعمان ...

... مقید به تنبان کشی دیگری

یکی بر سر کوچه ملتق به دست

به خون ریختن مستعد همچو مست ...

سیدای نسفی
 
۶۶۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸

 

... ساقیا مرنج از من عالم جوانیهاست

سوی کوچه معشوق سیدا دویدن چیست

داغ تازه گل کردست ناله بر کشیدن چیست ...

سیدای نسفی
 
۶۶۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸

 

... تا ز غم چاک زدم جیب شکیبایی را

عشق بنمود به من کوچه رسوایی را

بس که چون سرو چمن در همه جا معتبری ...

سیدای نسفی
 
۶۶۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۸

 

... آنها که خویش را به تو غمخوار کرده اند

رسوا تو را به کوچه و بازار کرده اند

از آشناییت دل و جان عار کرده اند ...

سیدای نسفی
 
۶۶۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۰

 

... آخر از دست تو پا بر دین و ایمان می نهم

دل به طاق کوچه آتش پرستان می نهم

از غم زلف تو سر در کوی گبران می نهم ...

سیدای نسفی
 
۶۶۹

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۹ - کیمخت گر

 

دلبر کیمخت گر ماه فسونگر می شود

هر که پا در کوچه او می نهد خر می شود

سیدای نسفی
 
۶۷۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

... کنم غربال اگر در جستن دل کوه و صحرا را

همان در کوچه بند زلف مشکین می شود پیدا

مجو کیفیت صاف غم از هر ساغری جویا ...

جویای تبریزی
 
۶۷۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

... به شاهراه طریقت رسیده ام جویا

به کوچه باغ دو زلفش دویده ام امشب

جویای تبریزی
 
۶۷۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

شکرین لعل او مکیده ماست

کوچه زلف او دویده ماست

یار ما آمد و صفا آورد ...

جویای تبریزی
 
۶۷۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

... هر که او جویا ز خود وحشت نکرد

راه صحرا کوچه بن بست اوست

جویای تبریزی
 
۶۷۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵

 

... شد عزیز مصر خوبی آنکه خواری پیشه کرد

تا در دل ها از او جویا بود یک کوچه راه

دم به دم آن کس که همچون نای زاری پیشه کرد

جویای تبریزی
 
۶۷۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

... هر بلند و پست از جان سختیم هموار شد

موج گل در کوچه باغ از هر سو دیوار ریخت

در حنا امروز از گل پای هر دیوار شد ...

جویای تبریزی
 
۶۷۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود

کوچه گرد شهره و بدمست و دشمن خانه بود

کرد پیدا این زمان نام خدا تمکینکی ...

جویای تبریزی
 
۶۷۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴

 

... در رم گم شد دل از همراهی سیل سرشک

عاقبت در کوچه بند آستین پیدا شود

شبنمی را کی بود تاب فروغ آفتاب ...

جویای تبریزی
 
۶۷۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۸

 

... تا به کی زنجیر خودداری به پای دل نهم

عاقبت بر کوچه زلف بلندی می زنم

می خورم خون جگر بی قهقه مینا مدام ...

جویای تبریزی
 
۶۷۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۵

 

... بوی بهار بیش کند سوز عشق را

در کوچه باغ زلف دویدن نسازدم

سرپنجه مرا به گریان خصومت است ...

جویای تبریزی
 
۶۸۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۱

 

... به جای اشک جویا ریخت مشک تر به دامانم

دل در کوچه زلف دو تا گم کرده ای دارم

جویای تبریزی
 
 
۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۴۹