گنجور

 
جویای تبریزی

می‌رود ظلمت چو خورشید از کمین پیدا شود

غم نهان گردد چو آن نازآفرین پیدا شود

در رم گم شد دل از همراهی سیل سرشک

عاقبت در کوچه بند آستین پیدا شود

شبنمی را کی بود تاب فروغ آفتاب

محو گردم هر کجا آن مه جبین پیدا شود

ظلمت کلفت برد جویا زدل از یک نگاه

شمع من چون با عذار آتشین پیدا شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode