گنجور

 
۶۴۱

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۰ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید

 

... بیفکند آن دشنه کین ز چنگ

معصفر شدش عارض لاله رنگ

دلیری که آمد در آن کارزار ...

عثمان مختاری
 
۶۴۲

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲۲ - رسیدن شهریار به دربند چین و رزم او با منقاش چین گوید

 

... بهرسوی کآن شیر برکاشتی

ز خون لاله در دشت چین کاشتی

سرو ترک می کرد با ترک نرم ...

عثمان مختاری
 
۶۴۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵

 

... سرخ شد منقار کبک و سبز شد سم گوزن

تا توانگر گشت کوه از لاله و دشت از گیا

شنبلید و لاله نعمان به روی سبزه بر

هست پنداری به مینا در عقیق و کهربا ...

امیر معزی
 
۶۴۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

... شد به زمین برگشاده ازهر دیبا

کوه ز لاله گرفت سرخی بسد

دشت ز سبزه گرفت سبزی مینا ...

... شاخ سمن هست پر سهیل و ثریا

در شده با شنبلید لاله به عشرت

درشده با خیری ارغوان به تماشا ...

امیر معزی
 
۶۴۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

... از سبزه و بنفشه نگر دشت را سلب

وز شنبلیده و لاله نگر کوه را ردا

مینا مرصع است تو گویی به لاجورد ...

امیر معزی
 
۶۴۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

... چون مردم بی خواسته عالم ز زینت بینوا

بر جانب مشرق شفق چون لاله بر سیمین طبق

کوکب به گردش چون عرق بر عارض معشوق ما ...

امیر معزی
 
۶۴۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

... برکف سیمین نهد برکف همی ساغر مرا

گفت لاله من دل خصمان او سوزم همی

زانکه خشمش بهره داد از دود و از اخگر مرا ...

امیر معزی
 
۶۴۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

بر ماه لاله داری و بر لاله مشک ناب

در مشک حلقه داری و در حلقه بند و تاب ...

امیر معزی
 
۶۴۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

... پر از خروش خروس و پر از نفیر کلاب

ز لاله گفتی شنگرف گون شده است جبل

ز سبزه گفتی زنگارگون شدست تراب ...

امیر معزی
 
۶۵۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

... زمردین پیکان کرد و بسدین نشاب

میان سبزه نگر برگ لاله نعمان

میان لاله نعمان نگر سرشک سحاب

یکی چنانکه به زنگار برزنی شنگرف ...

امیر معزی
 
۶۵۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲

 

... زاغ چون بگشاد دیده بلبل اندر شد به خواب

گشت پنهان لاله شنگرف گون در زیر برف

گشت پنهان سوسن کافورگون اندر رضاب ...

امیر معزی
 
۶۵۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

... زان است که در دیده او خواب و خمارست

بر سبزه و لاله به لب جوی و سر کوه

از مرغ جغانه است و ز نخجیر قطار است ...

امیر معزی
 
۶۵۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶

 

... چون ببالاید به خون بدسگالان تیغ او

ارغوان و لاله گویی رسته از نیلوفرست

ابر نیسان را سر اندر چنبر فرمان اوست ...

امیر معزی
 
۶۵۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۷

 

... بر زبان خلق شیر و شرح آن تا محشر است

ازطرب روی نکوخواهانت چون لاله است وگل

وز شکنجه روی بدخواها نت چون نیلوفر ست ...

امیر معزی
 
۶۵۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۳

 

... از دست خد و قد تو در باغ و بوستان

تشویش لاله وگل و تشویر عر عرست

روشن مه است روی تو بر سرو و جانور ...

امیر معزی
 
۶۵۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۶

 

... به گرد چهره او در دو زلف او گفتی

که گرد لاله دو چنبر ز عنبرساراست

همی فشاند سر زلف بر دو عارض خویش ...

امیر معزی
 
۶۵۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۸

 

چه گوهرست که کانش خم دهاقین است

به رنگ لاله نعمان و بوی نسرین است

به مجلس ملکان همنشین زیر و بم است ...

امیر معزی
 
۶۵۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۱

 

صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست

سخت زیبا صنم و سخت به آیین پسرست ...

امیر معزی
 
۶۵۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۲

 

... گفتم ای شکر لبا نزدیک من باز آی زود

چشم برهم زد به لؤلؤ لاله در شکرگرفت

شد جهان برچشم من همچون دلم تاریک و تنگ ...

امیر معزی
 
۶۶۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۸

 

... شکفته ملک تو باغی است و اندرو سپه است

چو لاله و گل و نسرین و نرگس و شمبثباد

گهی نسیم طربشان دهی ز طبع کریم ...

امیر معزی
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶۶