عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۰ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید
... بیفکند آن دشنه کین ز چنگ
معصفر شدش عارض لاله رنگ
دلیری که آمد در آن کارزار ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲۲ - رسیدن شهریار به دربند چین و رزم او با منقاش چین گوید
... بهرسوی کآن شیر برکاشتی
ز خون لاله در دشت چین کاشتی
سرو ترک می کرد با ترک نرم ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵
... سرخ شد منقار کبک و سبز شد سم گوزن
تا توانگر گشت کوه از لاله و دشت از گیا
شنبلید و لاله نعمان به روی سبزه بر
هست پنداری به مینا در عقیق و کهربا ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴
... شد به زمین برگشاده ازهر دیبا
کوه ز لاله گرفت سرخی بسد
دشت ز سبزه گرفت سبزی مینا ...
... شاخ سمن هست پر سهیل و ثریا
در شده با شنبلید لاله به عشرت
درشده با خیری ارغوان به تماشا ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵
... از سبزه و بنفشه نگر دشت را سلب
وز شنبلیده و لاله نگر کوه را ردا
مینا مرصع است تو گویی به لاجورد ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶
... چون مردم بی خواسته عالم ز زینت بینوا
بر جانب مشرق شفق چون لاله بر سیمین طبق
کوکب به گردش چون عرق بر عارض معشوق ما ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸
... برکف سیمین نهد برکف همی ساغر مرا
گفت لاله من دل خصمان او سوزم همی
زانکه خشمش بهره داد از دود و از اخگر مرا ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵
بر ماه لاله داری و بر لاله مشک ناب
در مشک حلقه داری و در حلقه بند و تاب ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶
... پر از خروش خروس و پر از نفیر کلاب
ز لاله گفتی شنگرف گون شده است جبل
ز سبزه گفتی زنگارگون شدست تراب ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷
... زمردین پیکان کرد و بسدین نشاب
میان سبزه نگر برگ لاله نعمان
میان لاله نعمان نگر سرشک سحاب
یکی چنانکه به زنگار برزنی شنگرف ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲
... زاغ چون بگشاد دیده بلبل اندر شد به خواب
گشت پنهان لاله شنگرف گون در زیر برف
گشت پنهان سوسن کافورگون اندر رضاب ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵
... زان است که در دیده او خواب و خمارست
بر سبزه و لاله به لب جوی و سر کوه
از مرغ جغانه است و ز نخجیر قطار است ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶
... چون ببالاید به خون بدسگالان تیغ او
ارغوان و لاله گویی رسته از نیلوفرست
ابر نیسان را سر اندر چنبر فرمان اوست ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۷
... بر زبان خلق شیر و شرح آن تا محشر است
ازطرب روی نکوخواهانت چون لاله است وگل
وز شکنجه روی بدخواها نت چون نیلوفر ست ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۳
... از دست خد و قد تو در باغ و بوستان
تشویش لاله وگل و تشویر عر عرست
روشن مه است روی تو بر سرو و جانور ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۶
... به گرد چهره او در دو زلف او گفتی
که گرد لاله دو چنبر ز عنبرساراست
همی فشاند سر زلف بر دو عارض خویش ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۸
چه گوهرست که کانش خم دهاقین است
به رنگ لاله نعمان و بوی نسرین است
به مجلس ملکان همنشین زیر و بم است ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۲
... گفتم ای شکر لبا نزدیک من باز آی زود
چشم برهم زد به لؤلؤ لاله در شکرگرفت
شد جهان برچشم من همچون دلم تاریک و تنگ ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۸
... شکفته ملک تو باغی است و اندرو سپه است
چو لاله و گل و نسرین و نرگس و شمبثباد
گهی نسیم طربشان دهی ز طبع کریم ...