گنجور

 
۶۴۱

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۶۷ - به مرحوم میرزا عبدالوهاب نگاشته

 

... خود از کمند جستی و کمترین بنده خویش را که به دولت غلامیت از خواجگی آزاد بود به قید هزار سلسله غم و اندوه بستیاگر خواهم از شدت آلام حرمانت حرفی بر زبان آرم از آتش دل و سوز درون مصرع زنی تا چشم برهم خامه خواهد سوخت دفتر هم نه چنانم به نایره حرمان سوختی که جز کف خاکستری از هستیم اثری ماند و از وجود نابودم الا خبری

باری سرکار با اختیار یا اضطرار خودی از غرقاب عمو ضیایی به ساحل نجات کشیدی و مصلحت من بیچاره را در غرق این بحر طوفان خیز دیدی ما هم خدایی داریم و استخلاص را به قدر وسع دست و پایی اگر توانم به طوریکه موجب نقص و کسر عزت سرکار نباشد به صوب حضور حرکت کرد روانه خدمت سرکار خواهم شد و چنانچه به این استیصال و استهلاک باقی باشم تن و تارک را به کسوت و تاج فقر طراز داده مجرد روانه سمت شیراز خواهم شد باری حال پیغامی که در تعلیقه آخر که کاش کور بودم و نمی دیدم داده بودند به ضمیمه چیزهای دیگر به سرکار خان گفتم ثمر و اثرش ظاهر خواهد شد

یغمای جندقی
 
۶۴۲

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۱۰ - به میرزا ابراهیم دستان و محمدعلی خطر نوشته

 

ابراهیم محمدعلی اگر از من توقع پدری و تربیت دارید این تکلیفات را حتما متحمل شوید و تخلف مکنید و بهوای نفس خود راه مروید با سید و عامه طایفه مطاع مکرم سلطان به صفا و راستی راه بروید از کوچکی و پند و دستوری اسمعیل سر مویی تجاوز مکنید زبان از یاوه دربندید محمدعلی حتما درس بخواند تا پیش خان دام اقباله نوکر شود و به عقل حرکت کند هر دو یابوهای خود را بعد از علف یا پیش از علف حتما حکما بفروشید بی صلاح و رضای اسمعیل قدمی برمدارید تا من احضار نکنم حتما در سمنان بمانید

در پاس ادب و حرمت و مکاتیه سرکار نایب زید مجده ساعی باشید در خدمت سرکار نایب الحکومه در همه حال جاهد باشید بد از احدی مگویید حتما اسب ها را بفروشید به صوابدید میرزا اسمعیل در خرج مراقب باشید چنانچه جز این باشد میان من و شما جاودانه تفریق خواهد شد

و در حاشیه نامه

هر دو را وصیت می کنم که اگر از جانب سید در سمنان یا طهران یا ولایت یا هر جا حرف خلاف و حرکت دشمنی نسبت به شما احیانا سر بزند باید حتما متحمل شوید و در صدد تلافی نباشید رجوع کنید به میرزا اسمعیل آنچه او صلاح بیند اطاعت کنید مختار اوست حرره یغما

در پشت همان نامه آمده است ...

یغمای جندقی
 
۶۴۳

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۱۱

 

امیدگاها این سال ها که اسمعیل در سمنان بود نامه به هر کس نگاشتم کفالت بدو گذاشتم تا زودتر برساند و پاسخ نغزتر بستاند این هنگام که به ری فرمود معلوم شد ده دوازده نامه که به سرکار آقا نگارش رفته در پای برد و عمدا ارسال نداشت ایراد کردم تا سر مخالفت دانسته گردد از قرار تقریرات سرد و خامش هویدا گردید که از شمار رنجشی دارد و این حرکت بدان بوده تا من نیز برنجم و بدگمان گردم و با وی در مخالفت همداستان شوم زبانی آزارش نمودم که پیمان من هزار خصومت با ایشان شکسته نگردد از کج پلاسی باز آی و تجدید صفا کن و سرگرانی های ماسلف را معذرت جوی ولی نشنید و خشونت کرد روی از او برتافتم

احمد و میرزا جعفر و حاجی میرشاهمدد و اسد بیک نیز با من موافقت کردند از همه دلتنگ شد و احمد را به صراحت دشنام زن و مادر داد و بر سر میدان کاه فروشان جار کشید که بومی و گذری بدانند که من با دوستان یغما و لوطی های پایتخت او دشمنم و با دشمن های دوست احمد او را ملامت کرد سقط و دشنام از سرگرفت و خواست او را بکوبد حاجی شاهمدد و اسد بیک به رسم شفاعت برخاستند ایشان را نیز بی محابا دشنام داد گفتند تکلیف ما چیست سکوت از باب احترام تست گفتم این بار اگر بی حیایی کرد و پاس عزت خود نداشت و به دستور گذشته آقا را بی دین خواند و مرا زندیق گفت و با احمد و شما هرزگی کرد برابری و مکافات به مثل رواست ...

یغمای جندقی
 
۶۴۴

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۱۷ - به اسمعیل هنر نگاشته

 

نورچشم کرام اسمعیل بیستم ربیع الثانی است و در خدمت خدام امیدگاهی حاجی زید مجده با عزتی لایق زندگی می سپرم بسیار مایل است که تاریخ آیات این دولت روز افزون را من انشا کنم خدمتی نام انگیز مداخل خیز عزت آویز است امتثال امر خدام حاجی زید فضله نیز بر من واجب خاصه این خدمت که صلاح دنیا و آخرت ماست ولی چون دماغم سوخته و آن حوصله ها که سابق بود نمانده هنوز هوشی بذل کار نکرده ام و دوشی زیر بار نداده تا تقدیر خدایی چیست باری بشود یا نشود دخلی به کار تو ندارد

در کار نظم امور باش و با جمع اهالی ولایت طورهای خوش حرکت کن امیدوارم که از همت سرکار قبله گاهی میرزا زین العابدین گوشه ملکی فراهم شده باشد بدست باش که کاری بجای خویشتن است چنانچه آنجا تنخواهی بهم نتوانی بست حواله سمنان کن ان شاء الله اگر باید خود را گرو گذاشت معطل نخواهم کرد زیاده حرفی ندارم قبله گاهی میرزا اسدالله می فرماید که میرزا ابومحمد صد تومان را بی شبهه فرستاده کاغذ رسیدگی نیز نوشته شد نگذشتن حساب راهی ندارد بناست مسجل دارد دانسته باشید فردا به چادرش خواهم رفت و به عنایت خدا حجت قوی خواهم گرفت زیاده زیاده است حرره ابوالحسن یغما سنه ۱۲۵۲ هجری

یغمای جندقی
 
۶۴۵

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲۱

 

فدایت شوم ارمان رنج ابراهیم و رحمن مایه تاخیر حرکت شد غالبا این دو سه روزه قاید تقدیر عنانگیر باشد و بعون خدایی و فرخ سروش استیفای خدمت حاصل گردد من هرگز از در صورت قرب اندیشی صحبت نگشته ام و خدام عالی نیز از در دید و درایت بر این خاکسار نگذشته اجمالا قبل از ملاقات اگر حرفی دو از گوهر و خوی خود عرضه دارم شنعت عقلی تعلق نگیرد معایب من بر محاسن رجحان دارد ولی نه آن عیب که ضرر و زیان آن مایه خلل و زلل کار دیگران باشد تیمارش با خداست اگر عزت دهد آسوده خواهم زیست و اگر خوار دارد چشم حسرتی باز خواهم کرد دلم میخواست اولاد من نیز اگر عیبی دارند عاید روزگار خود ایشان باشد

ابراهیم و محمد علی را خام و بی تجربه میدانم تا تربیت و استعداد مربی وایشان چه کند آنهم موقوف به فضل خداستاحمد آنست که من میخواهم مهما امکن به خلاف و گزاف خلق خدا آلوده نیست خدا از وی راضی باد میرزا اسمعیل را مردی درست و با دیانت و انصاف و خیر اندیش میدانستم وتا اوایل اختیار خانخانان باین اعتقاد بودم به تدریج و تفاریق بعضی اوصاف از وی بروز کرد که منافی دیانت و انصاف بود موعظه و نصیحت نیز روی او را از آن حالت باز نگردانید و حرص و حسد که دو وصف نامحمودند فطرت اینجوانرا ضایع کرد و بجایی رسانید که با خانواده و برادرها نیز سازگاری نکرد و اغلب غلبات دشمن و خرابی اوضاع و پریشانی امور ما و غیره از هوس و هوای او شد بنابر مصالح امور مردم و خود و او او را بسمنان کشیدم مگر معاشرت اشراف و علما و حکام خاصه بندگان خان و سرکار عالی که خیر محض و رحمت صرف اند و تجربت روزگاران تبدیلش کند و زیان از سود و صلاح از فساد باز شناسد ...

یغمای جندقی
 
۶۴۶

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۳۵ - به میرزا احمد صفائی نوشته

 

احمد اگر یک روز در دعا کوتاهی کنی به مرتضی علی و همان خدای که می پرستی قلبا از تو خواهم رنجید وقت کوتاهی نیست و همچنین ملاباشی و می دانم اهمال نمی کند اهمال معنی ندارد غیر از خدا به که پناه جوییم و چاره کار دنیا و آخرت خواهیم و دیدی خسته هم خاموش نخواهد بود در فکر رفتن من باش اگر یک شتر خوب انشاء الله بخری بهتر است که کسی اخلال نکند صلاح صلاح تست من باید بعد از سیزده عید بروم هر طور مرا روانه می کنی خوب است حتما باید رفت کاغذها را فرستادم قایم کن تا من بیایم هر کس بپرسد بگو خیر و سلامت و صفاست با نایب و حضرات خیلی گرم تر از پیشتر بگیر و مراوده کن من هم انشاء الله بعد از تخفیف درد گوش می آیم

نمی خواهم نوروز در خور باشم خیالت شب و روز در تدارک مال و رفتن من باشد و دعای فرج نوعی که گفتم در این کار به خیال من حرکت نمای اگر کسی روانه سمنان باشد معقولانه به برادرت بنویس یغما اول ماقال جز آمدن خیالی نداشت مکرر شتر کرایه کرد اخلال روی داد ناچار به تعویق افتاد الان هم در تدارک است و می خواهد مال بخرد شاید ان شاء الله این سفر به مقصد برسد و بنویس نایب بسیار خوب راه می رود و رفتار می کند تفصیل را یغما باز خواهد گفت و همچنین حضرات خویشان کمال صفا دارند شما و برادرها هم در پاس صفا بکوشید حرره یغما

یغمای جندقی
 
۶۴۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... علی عالی اعلی ولی و مظهر حق

کاورد پنجه او در حرکت گردون را

آشفتهٔ شیرازی
 
۶۴۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

... قوت نامیه از شاخ شکوفه آرد

که بود کاین حرکت را به حطب می بندد

زدیش نقش عجب مانی نقش به ناز ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۶۴۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹

 

... رفتی تو و آسمان همیخواست

کز این حرکت برد سکونم

تا چشم رقیب شد سرایت ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۶۵۰

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

... حلقه بندگیش در گوش است

قطب را کز حرکت افتاده

داده جامی ز ازل بی هوش است ...

حکیم سبزواری
 
۶۵۱

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

... خورده بینها است در این حلقه و رندانی چند

نه در اختر حرکت بود نه در قطب سکون

گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند ...

حکیم سبزواری
 
۶۵۲

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۷۵ - فکری خراسانی

 

اسمش سید محمد ملقب به جامه باف اصلش از تربت حیدریه چون اغلب اشعارش رباعی است به میر رباعی مشهور شده به هندوستان رفته فوت گردید و کان ذلک فی سنه ۹۷۳ غرض از فضلای عهد خود بوده و حکیمانه حرکت می نموده این چند رباعی از اوست

منرباعیاته علیه الرحمة ...

رضاقلی خان هدایت
 
۶۵۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵ - آزاد کشمیری

 

مردی است معقول و نامش میرغلام رسول و به محمد علی شهرت کرده در علوم متداوله ماهر و اظهار حکمت طبیعی و عقلی و رمل و شعر از احوال و اطوارش ظاهر در بسیاری از ولایات ایران سیاحت کرده و با اعالی و ادانی روزگاری به سر آورده با مشایخ معاصرین صحبت ها داشته و در فن عرفان مثنوی ها نگاشته طالب معاشرت طایفه درویشان و خود نیز از طبقه ایشان بوده مسافرت عراقین و فارس و زیارت عتبات عالیات دریافته به صحبت شیخ خالد کرد رسیده و معاشرت شیخ احمد لحساوی گزیده فقیر را در شیراز صحبتش دست داد و ابواب آشنایی گشاد اشعار بسیار از هر سیاقی داشت و مثنویات متعدده منظوم کرده از جمله هفت دفتر در بحر رمل مشتمل بر تحقیقات و حکایات مثنوی دیگر موسوم به خمخانه و میخانه مثنوی دیگر در حکایت عشقبازی دیوان غزلیات نیز تمام کرده بودند پس از حرکت از شیراز دیگر اشعار آن جناب دست نداد این چند بیت در خاطر بود ان شاءالله بعد اشعار ایشان را تحصیل و قلمی خواهد نمود

همه جا جلوه یار است چه دیر و چه حرم ...

رضاقلی خان هدایت
 
۶۵۴

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۱ - فخری ایروانی قُدِّسَ سِرُّه

 

... مژده وصل می دهد گردش آسمان مرا

هیچ نبود از فلک این حرکت گمان مرا

بهر علاج می کشم منت هر طبیب را ...

رضاقلی خان هدایت
 
۶۵۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

... عشق مجرد به بساطت رسید

در حرکت رفت و عبادت گزید

عبد شد و روی به معبود کرد ...

رضاقلی خان هدایت
 
۶۵۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در تهنیت خطان و تطهیر شاهزاده آزاده عباس میرزا ثمره الفواد شهریار ماضی محمدشاه غا‌زی طاب ثراه فرماید

 

... متحرک شده خاک از طرب و وجد و سماع

جذبه خواجه مگر این حرکت را سبب است

بس که بر چرخ ز زنبوره جهد آتش و دود ...

قاآنی
 
۶۵۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۰ - د‌ر مدح شهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب ثراه گوید

 

... موی ریشم هم بر باد پی بادافراه

حرکت رفت ز پبش و برکت رفت ز پس

حرکت بی برکت رو ندهد اینت گواه

بر خش ثوب پلاسینه فرو نتوان کرد ...

قاآنی
 
۶۵۸

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۳ - در ستایش هلاکو میرزا شجاع‌السلطنه حسنعلی میرزا گوید

 

... ایمان و دین روان و خرد صبر و اختیار

در یک نفس بهک حرکت خصم هر ششی

دیوانه ای و عذر تو این بس که روز و شب ...

قاآنی
 
۶۵۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱

 

... تخت زمین به جنبش اگر اوفتد چه بیم

رخش سپهر از حرکت ایستد چه باک

هم آه سفلیان به فلک خیزد از زمین ...

صفایی جندقی
 
۶۶۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۶۹

 

... اعضا چنان گسیخته از هم که گاه دفن

نارستش از زمین حرکت داد بی حصیر

سیمای زرفشان که نیابد کسش بدل ...

صفایی جندقی
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵