... سزد که مردم از این پس ترا برند نماز

بقدر خویشتن انباز کرد چرخ ترا

گمان مبر که کند چرخ غدر با انباز

چنان شدند ز روی تو شادمان که بحشر ...

... از باد شد غدیر بکردار صدر باز

وز میغ گشت چرخ بکردار پشت ماغ

نرگس بیاد سوسن و شمشاد در فکند ...

... در رزم برق تیغش اندر میان گرد

تابان ز چرخ باشد چون پیش دوده داغ

از مهر جود نیست بچیزد گرش میل ...

... مر عدو را سینه از کینش گدازان چون کناغ

روشن از برق حسامش چرخ همچون صدر باز

دشت از گرد سپاهش تیره همچون پشت ماغ ...

... آزاده ای که خلق نبیند چنو ظریف

از همت بلند وی آمد پدید چرخ

وز دولت مساعد او شد شرف شریف ...

... خاصه اندر بوستان با دوستان بارو دو چنگ

چرخ گشته زابر همچون زنگ بسته آینه

آب روشن گشته چون آیینه نادیده زنگ ...

... وز کوه کرد روی سوی دشت غرم و رنگ

کهسار سیمرنگ شد و چرخ سیمگون

آبی زریر گون شده باده عقیق رنگ

چرخ کبود مانده برو ابر جای جای

چون پر ز دوده آینه بر جای جای زنگ ...

... گشت زابر قیرگون و لاله بیجاده فام

دشت چون منقار طوطی چرخ چون پشت پلنگ

بانگ بلبل هر شبان روزی بسان بانگ نای ...

... بادل و دست و سنان و تیغ او در رزم و بزم

برق سرد و مرگ راحت بحر خشک و چرخ تنگ

گرش بودی ملک در خور اسب او را آمدی ...

... بروزی دادن مردم کف کافی او کافل

بود با همت او پست بر چرخ برین کیوان

بود با بخشش او خشک بر روی زمین وابل ...

... چون بست ترا دست جهان دام بر اندام

ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ

چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام

ایام همه عالم از ایام تو خوش بود ...

... تا می نزند بی تو ملک چشم بهنگام

چرخت برساناد سوی ملک و سوی پور

دهرت برساناد بر باب و بر مام

... قد شاهان ز پی خدمت تو یافته خم

آن شهانی که همی چرخ بسایند بپای

فخر دارند که سرشان تو بسایی بقدم ...

... ور همی در بزم خواهی خلد در بستان خرام

چرخ چون پر حمام و دشت چون پر تذرو

باغ پر بانگ تذرو و سرو پر لحن حمام ...

... چراغ مجلس انس و وفا امام امم

ز چرخ بهر معادیش کاستی و خلل

ز دهر بهر موالیش راستی و نعم ...

... زبان من همه ساله بزاری از بادام

چو آفتاب درخشان شود ز گوشه چرخ

بعام گوید خاص و بخاص گوید عام ...

... بجای بانگ کبک کوهساران

بسم من سوگوار از عشق اگر چرخ

نپوشد جامه های سوگواران ...

... تو هستی پیشکار خسروان لیک

ترا چرخ از شمار پیشگاران

بعالم در ندانم هیچ فضلی ...

... اگر نه خواهی بودن همیشه شاه زمن

چرا سپرده به تو چرخ عمر جاویدان

اگر نه بخشش و احسان تو چو خورشید است ...

الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن

زمانی کوه را ترگی زمانی چرخ را جوشن

دژم رویی و گیتی را کند آثار تو خرم ...

... گهی بر دامن خورشید بسته مر ترا دامن

گهی بادت بود مرکب گهی چرخت بود میدان

گهی برت بود مکمن گهی بحرت بود معدن ...

... دشت پوشیده چادر ترسا

چرخ پوشیده جامه رهبان

تا سردشت و کوه سیمین گشت ...

... مرگ بر دشمنش گشاده کمین

چرخ بر حاسدش کشیده کمان

فلک فضل را دلش خورشید ...

... زآتش و آب و باد و خاک کند

چرخ طوفان پدید در کیهان

تا ندیدم ترا ندانستم ...

... خان عدوش ویران کار عدوش وارون

فضلش ز حد فزونتر داده است چرخ گردون

عمرش بسان فضلش باشد ز حد افزون ...

... لاله گویی از سرشگ ابر دارد مرسله

ابر بر چرخ از سواد لاله دارد پیرهن

بوستان چون بزمگاه و سرو بن چون نیستان ...

... بجای دو کف او هست خشک نیل و فرات

بجای همت او هست پست چرخ برین

اگر بخشم بتابد دلش ز پروین روی ...

... هزار گنج پراکند و بود با تمکین

اگر بخواهی از چرخ بگذری ز شرف

در آستانه درگاه فرخش بنشین ...