... رود زیاد به ساحل رسیده را حالی

که از طلاطم دریا بروز طوفان داشت

کنون نه دیده من در طلسم حیرت از اوست ...

... دمی بوصل تو چرخم چو آن غریق رساند

که مرده است وز دریا بساحل افتاده است

دلم ز کوی بتان کی رهد که هر قدمی است ...

... جز اشگ ما که بخود عمری از غمت نالید

کدام قطره بدریا مقابل افتاده است

براه کوی تو آن رهروم که چون شده خاک ...

... بسکه از جوش دلم اشگ بخود مینالد

نیست در چشم من آنقطره که دریا نشود

دل روشن رسدش از در و دیوار شکست ...

... کس بکس مهری ندارد دوستداران را چه شد

دجله ها خشکید و از دریا بخاری برنخاست

کشت عالم زرد گشت ابر بهاران را چه شد ...

... شوی آگاه اما ناله ام کی این اثر دارد

درین دریا که کشتی را معلم نیست در طوفان

چه روا زورقم از سیلی موج خطر دارد ...

ترک سر کردم ز جیب آسمان سر بر زدم

خیمه زین دریا برون آخر چو نیلوفر زدم

در هوای گلشن آن مرغ گرفتارم که ریخت ...

... گوشد دلم بصرفه خون و فغان کزو

باید گرفت قطره و دریا گریستن

باشد نتیجه دل پرخون عاشقان ...

... سرشکم قطره صاحب شکوهست

که صدره شوکت دریا شکسته

متاعی بهتر از جنس وفا نیست ...

... از قلزم عشق اهل دل پیوسته گوهر جو ولی

کی ره به غواصی برد در قعر این دریا کسی

پاس دل پرخون خود داریم در دیر مغان ...

... گاه ریزش چون برون آری دو دست از آستین

ای ز گوهر ریزی ابر کفت دریا سراب

باشد آن تاج و کمر چون موج دریا بیشمار

ریزد این لعل و گهر چون ریک صحرا بیحساب ...

... تو ناخدای بحر وجودی و باشدت

دریا جهان سفینه فلک لشکر آفتاب

نبود عجب که بهره ز فیضت نبرد خصم ...

... ای تو در جود ز صد حاتم طایی اکمل

وقت احسان تو یک قطره چه دریا چه غدیر

گاه انعام تو یک ذره چه اکثر چه اقل ...

... چشمی و هزار قطره دوری

هر قطره در او هزار دریا

دیوانه صفت سر از قفایش ...

... هر اخگر آن هزار دوزخ

هر قطره آن هزار دریا

آنشوخ که داردم سراغش ...

... چو ذره ای که کند جای دربر خورشید

چو قطره که زند غوطه در دل دریا

غرض که طایر روحش گشود بال و پرید ...

... ذره اش اختر تابان شد از آمیزش مهر

قطره اش گوهر رخشان ز وصال دریا

قصه کوته چو شد از محفل دهر و مشتاق ...

... برگرد که پای فکرت اینجا نرسد

اندیشه ما خاروخس و حق دریاست

خاموش که خس به قعر دریا نرسد

... خط برآوردی و عاشق کشتی آخر کرد عشق

غرقه در دریا تو را آسوده در ساحل مرا

چاره جو هاتف برای مشکل عشقم ولی ...

... نهنگ صبح لب بگشود و دزدیدند سر پیشش

هزاران سیمگون ماهی در این سیمابگون دریا

برآمد از کنام شرق شیری آتشین مخلب ...

... فروغ شبستان اهل دل آذر

محیط فضایل که دریای فکرش

کران تا کران است لبریز گوهر ...

... عرض جمله حادثات و تو جوهر

جهان با نهیب تو دریا و طوفان

زمین با وقار تو کشتی و لنگر ...