گنجور

 
مشتاق اصفهانی

ترک سر کردم ز جیب آسمان سر بر زدم

خیمه زین دریا برون آخر چو نیلوفر زدم

در هوای گلشن آن مرغ گرفتارم که ریخت

در قفس بال و پرم از بسکه بال و پر زدم

گر کنشت ار کعبه بود از وی ندیدم فتح باب

جز در دل در محبت حلقه بر هر در زدم

صبر افزون آفتم شد کشتئی باشم که من

غوطه در گل آخر از سنگینی لنگر زدم

بود آب زندگی در ظلمت آباد عدم

غره بیجا در طلب عمری چو اسکندر زدم

مصلحت نبود ازین کشت پر آفت رستنم

خواهدم چون برق زد از خاک گیرم سر زدم

شعله داغت چو شمعم سوخت از سر تا بپا

آه ازین گل کز گلستان غمت بر سر زدم

چون روم از گلشن کویت که پایم در گلست

من گرفتم زین چمن چون سرو دامن بر زدم

رو بمسجد چون کنم اکنون ازین درگاه فیض

منکه عمری در خرابات مغان ساغر زدم

در طلسم محنت افتادم ز حفظ آبرو

من گره این آبرا بیهوده چون گوهر زدم

هر فرازی را نشیبی در قفا مشتاق هست

گیرم از نه آسمان من خیمه بالاتر زدم

 
 
 
نظیری نیشابوری

شب در بتخانه ای را با دو چشم تر زدم

کعبه در لبیک آمد حلقه تا بر در زدم

همچو مرغ تیزپر رفتم به سوی آفتاب

آنقدر کز گرمیش آتش به بال و پر زدم

ظرف من سربسته بود و سیل بخشش تندرو

[...]

صائب تبریزی

غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم

سنگ بر آیینه اقبال اسکندر زدم

جز در دولتسرای دل درین عبرت سرا

بانگ نومیدی برآمد هر در دیگر زدم

آن سپند کلفت آلودم در آتشگاه عشق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

برنیاوردم سری از کهنه اوراق فلک

پشت دستی همچو ماه نو برین دفتر زدم

پی نمی بردم به مقصد، بی سفر کردن ز خویش

همچو آب از خود گذشتم، غوطه در گوهر زدم

فیاض لاهیجی

در ره او هر دو عالم را به یکدیگر زدم

نه فلک را درنوردیدم که دامن بر زدم

بر در دولت سرای یأس رفتم شب به عجز

باز می‌شد تا در فیض سحر من در زدم

زخم‌های دل به این بی‌طاقتی چون به شود!

[...]

بیدل دهلوی

بیخودی‌ کردم ز حسن بی حجارش سر زدم

از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم

وحشتم اسباب امکان را به خاکستر نشاند

چون‌ گل از پرواز رنگ آتش به بال و پر زدم

سینه لبریز خراش زخم ناخن ساختم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه