سازوبرگ طرب از ساغر و مینا نشود
شاهدی تا نبود عیش مهیا نشود
بیتو از سیل سرشکی که به مژگان دارم
نیست در عهد من آنشهر که صحرا نشود
بسکه از جوش دلم اشگ بخود مینالد
نیست در چشم من آنقطره که دریا نشود
دل روشن رسدش از در و دیوار شکست
صرفه سنگ در آنست که مینا نشود
منکه در خون کشدم ناخن بیمت چون تیغ
به که از رشته کارم گرهی وا نشود
از من گم شده جوئی چه نشان در ره عشق
هرکه گم گشت درین بادیه پیدا نشود
مگذر از خاک در پیر خرابات کجاست
کشد آن کور که این سرمه و بینا نشود
عزم رفتن نکنم هرگز از آنکو مشتاق
که مرا پاس وفا سلسله پا نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی اشاره دارد. شاعر با استفاده از تصاویری از طبیعت و احساسات درونی، به توصیف وضعیت دلbroken خود میپردازد. او میگوید که بدون معشوق، هیچ لذتی ممکن نیست و غم و اندوه او همچون سیلی از اشک جاری است. شاعر به عدم توانایی در فراموش کردن عشق خود اشاره میکند و میگوید که در این راه گم شده است. او همچنین به وفاداری و عدم امکان ترک آن شخص اشاره میکند و از اینکه هیچ چیز نمیتواند او را از عشقش دور کند، سخن میگوید. به طور کلی، این شعر مسائل عشق، درد جدایی و وفاداری را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: برای برگزاری یک جشن پرنشاط و شاد، وجود مشروبات و ظروف زیبای آن لازم است. تا زمانی که امکانات و شرایط خوشی فراهم نباشد، نمیتوان انتظار داشت که کسی حضور داشته باشد و لذت ببرد.
هوش مصنوعی: بدون تو، اشکی که از چشمم میریزد مانند سیلاب است، و در این زمان، آن شهری که در آن زندگی میکنم هرگز به بیابان تبدیل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: به خاطر هیجانی که در دل دارم، اشک به چشمانم میریزد، اما در چشمانم حتی یک قطره هم نیست که به اندازهای باشد که به دریا تبدیل شود.
هوش مصنوعی: دل روشن او از هر سو که نگاه کند، شکستگیها و کاستیها را میبیند، اما ارزش سنگ را در جایی میفهمد که دیگر به مینا تبدیل نمیشود.
هوش مصنوعی: من که به خاطر تو به شدت رنج میکشم و خون دل میخورم، بهتر است این وضع را تحمل کنم تا اینکه کارهای من گرهخورده و به کسی وابسته باشم.
هوش مصنوعی: اگر در راه عشق به دنبالم میگردی، باید بدان که هر کسی که در این راه گم شده باشد، دیگر نتوان او را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: از خاک در اینجا رد نشو، زیرا مکان آنجا پیدا نیست. کسی که کور است هیچگاه نمیتواند با سرمه بینا شود.
هوش مصنوعی: هرگز تصمیم به رفتن نمیگیرم از نزد کسی که به او عشق دارم و وابستهام، زیرا نگرانم که این وابستگی، موجب نشود که پایبندیام را به او از دست بدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
و گر امروز شکیبا شد فردا نشود
یکدل و یکتا خواهم که بوی جمله مرا
و آنکه او چون تو بود، یکدل و یکتا نشود
تجربت کردم و دانا شدم از کار تومن
[...]
راه مقصود طی از آبله پا نشود
گره از رشته به دندان گهر وا نشود
محفل آرای سخن را طرفی در کارست
طوطی از آینه بی واسطه گویا نشود
عشرت روی زمین در گره دلتنگی است
[...]
هر بتی قبله نمای دل دانا نشود
طوطی عقل ز هر آینه گویا نشود
عاشق از جلوهٔ معشوق نمایان گردد
سرو تا سر نکشد فاخته پیدا نشود
بر در دل چه زنی حلقه که این قفل گران
[...]
عاشق آنست که در هجر شکیبا نشود
گر شکیبد بشبی باز بفردا نشود
گو بگردن ننهد سلسله زلف بتان
هر که او خواهد دیوانه و شیدا نشود
دیدمش خرقه و دستار بمیخانه گرو
[...]
داو را مهر تو از من بدگرجا نشود
بکجا تازد جیحون که بدریا نشود
دل تاج الشعرا بی تو شکیبا نشود
اگر امروز شکیبا شد فردا نشود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.