... برق است برق و نعره تندر زند همی

ابر است ابر و گردش نکبا کند همی

از اختران زحل به محل برتر آمدست ...

... آرایش زمانه ز جاه و جلال توست

از گردش زمانه مباد انقضا تو را

درست مدحت تو و او را صدف دلم ...

... از زمانه غرض جوانی بود

لیکن از گردش زمانه نماند

آب معشوق را زمانه بریخت ...

ای دل مشو از حال که از حال نگردد

در گردش احوال زمانه دل مردان

حالی که همی از فلک گردان زاید ...

چون گردش آسمان نکوخواه من است

دیدم رخ آن که بر زمین ماه من است ...

... تیزی مکن ار چه دولت تو تیز است

کاین گردش روزگار شور انگیز است

آن به که شب و روز به می پیوندیم

بر گردش روزهای چون شب خندیم

تا چند دل اندر غم عالم بندیم ...

... ز موج جنبش گردون بدید دیده من

نشان گردش کژدم و پیچش افعی

همی رسید فغان دو چیز من بدو چیز ...

ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب

خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب

به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری ...

... زیر سپهر کیست نمی دانم

کز گردش سپهر مسلم شد

درهم شده است کارم و در گیتی ...

... وصل تو دو اسبه رفت چون باد

هیهات کجا رسم به گردش

خاقانی را جهان سرآمد ...

... خاصه که به شعر بی نظیر است

در جمله آفتاب گردش

... میخش از روم در عرب فکند

گردش از چین به بربر اندازد

نعش از آن گرد سندسی سازد ...

... بلکه تا این کعبه رضوان را کبوتر خانه شد

چون کبوتر کعبه را گردش مچاور ساختند

زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود ...

... دانم که سایه حق داند که می ندارد

در آفتاب گردش گیتی چو من سخنور

خاقانیم نه والله خاقان نظم و نثرم ...

... کعبه همچون شاه زنبوران میان جا معتکف

عالمی گردش چو زنبوران غریوان آمده

چون مشبک خان زنبوران ز آه عاشقان ...

... دل مرده در این دخمه پیروزه وطایی

بازیچه شمر گردش این گنبد بازیچ

گر طفل نه ای سغبه بازیچه چرایی ...

... کار خاقانی از نورد گذشت

خاصه کز گردش جهان ز جهان

آن جوان عمر راد مرد گذشت ...

... فحل نبهره دست به مادر برد نخست

حیف است این ز گردش ایام چاره نیست

کاین ناخنه به دیده ایام ما برست

... ازین گردنده گنبدهای پرنور

به جز گردش چه شاید دیدن از دور

درست آن شد که این گردش به کاری ست

درین گردندگی هم اختیاری ست ...

... چو گرداند ورا دست خردمند

بدان گردش بماند ساعتی چند

همیدون دور گردون زین قیاس است ...

... یکی سنگی دو اصطرلاب کرده

ز گردش های این چرخ سبک رو

همان آید کزان سنگ و از آن جو ...

... گه دریا بریدن خیزران دم

زمانه گردش و اندیشه رفتار

چو شب کارآگه و چون صبح بیدار ...