ندیمی خاص بودش نام «شاپور»
جهان گشته ز مغرب تا لهاوُر
ز نقاشی به مانی مژده داده
به رسامی در اقلیدس گشاده
قلمزنْ چابکی، صورتگری چُست
که بیکِلک از خیالش نقش میرُست
چنان در لطف بودش آبدستی
که بر آب از لطافت نقش بستی
زمین بوسید پیش تخت پرویز
فرو گفت این سخنهای دلآویز
که گر فرمان دهد شاه جهانم
بگویم صد یک از چیزی که دانم
اشارت کرد خسرو کای جوانمرد
بگو گرم و مکن هنگامه را سرد
زبان بگشاد شاپورِ سخنگوی
سخن را بهره داد از رنگ و از بوی
که تا گیتی است، گیتی بنده بادت
زمانه سال و مه فرخنده بادت
جمالت را جوانی همنفس باد
همیشه بر مرادت دسترس باد
غمین باد آن که او شادت نخواهد
خراب آن کس که آبادت نخواهد
بسی گشتم درین خرگاهِ ششطاق
شگفتیها بسی دیدم در آفاق
از آن سوی کهستان منزلی چند
که باشد فرضه دریای دربند
زنی فرماندهست از نسل شاهان
شده جوش سپاهش تا سپاهان
همه اقلیم ارّان تا به ارمَن
مقرر گشته بر فرمان آن زن
ندارد هیچ مرزی بیخراجی
همه دارد مگر تختی و تاجی
هزارش قلعه بر کوه بلند است
خزینهش را خدا داند که چند است!
ز جنس چارپا چندان که خواهی
به افزونی فزون از مرغ و ماهی
ندارد شوی و دارد کامرانی
به شادی میگذارد زندگانی
ز مردان بیشتر دارد سترگی
«مهینبانو»ش خوانند از بزرگی
شمیرا نام دارد آن جهانگیر
شمیرا را مهینبانوست تفسیر
نشستِ خویش را در هر هوایی
به هر فصلی مهیا کرده جایی
به فصل گل به موقان است جایش
که تا سرسبز باشد خاک پایش
به تابستان شود بر کوه ارمن
خرامد گل به گل خرمن به خرمن
به هنگام خزان آید به ابخاز
کند در جستن نخجیر پرواز
زمستانش به بردع مِیل چیر است
که بردع را هوای گرمسیر است
چهارش فصل ازینسان در شمار است
به هر فصلی هواییش اختیار است
نفس یکیک به شادی میشمارد
جهان، خوشخوش به بازی میگذارد
درین زندانسرایِ پیچ بر پیچ
برادرزادهای دارد دگر هیچ
پریدختی، پری بگذار، ماهی
به زیر مقنعه صاحبکلاهی
شبافروزی چو مهتابِ جوانی
سیهچشمی چو آبِ زندگانی
کشیده قامتی چون نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطبچین
ز بس کآورد یاد آن نوشلب را
دهان پُر آبِ شکر شد رطب را
به مرواریدِ دندانهای چون نور
صدف را آبِ دندان داده از دور
دو شکر چون عقیق آبداده
دو گیسو چون کمندِ تابداده
خم گیسوش تاب از دل کشیده
به گیسو سبزه را بر گل کشیده
شده گرم از نسیم مشکبیزش
دماغِ نرگسِ بیمارخیزش
فسونگر کرده بر خود چشم خود را
زبان بسته به افسون، چشمِ بد را
به سِحری کآتشِ دلها کند تیز
لبش را صد زبان هر صد شکرریز
نمک دارد لبش در خنده پیوست
نمک شیرین نباشد وآنِ او هست
تو گویی بینیاش تیغیست از سیم
که کرد آن تیغ، سیبی را به دو نیم
ز ماهش صد قصب را رخنه یابی
چو ماهش رخنهای بر رخ نیابی
به شمعش بر بسی پروانه بینی
ز نازش سوی کس پروا نبینی
صبا از زلف و رویش حلهپوش است
گهی قاقم گهی قندز فروش است
موکل کرده بر هر غَمزه غَنجی
زَنَخ چون سیب و غبغب چون ترنجی
رخش تقویمِ انجُم را زده راه
فشانده دست بر خورشید و بر ماه
دو پستانْ چون دو سیمیننارِ نوخیز
بر آن پستان گلِ بُستانِ درمریز
ز لعلش بوسه را پاسخ نخیزد
که لعل ار وا گشاید دُر بریزد
نهاده گردن، آهو گردنش را
به آب چشم شسته دامنش را
به چشم آهوان آن چشمهٔ نوش
دهد شیرافکنان را خواب خرگوش
هزار آغوش را پُر کرده از خار
یک آغوش از گلش ناچیده دیار
شبی صد کس فزون بیند به خوابش
نبیند کس شبی چون آفتابش
گر اندازه ز چشم خویش گیرد
بر آهویی صد آهو بیش گیرد
ز رشک نرگس مستش خروشان
به بازار ارم ریحانفروشان
به عید آرایِ ابرویِ هلالی
ندیدش کس که جان نسپُرد حالی
به حیرت مانده مجنون در خیالش
به قایم رانده لیلی با جمالش
به فرمانی که خواهد خلق را کُشت
به دستش دَه قلم یعنی دَه انگشت
مه از خوبیش خود را خال خوانده
شب از خالش کتاب فال خوانده
ز گوش و گردنش لؤلؤ خروشان
که رحمت بر چنان لؤلؤ فروشان
حدیثی و هزار آشوب دلبند
لبی و صد هزاران بوسه چون قند
سر زلفی ز ناز و دلبری پُر
لب و دندانی از یاقوت و از دُر
از آن یاقوت و آن دُرِّ شکرخند
مفرح ساخته سوداییی چند
خرد سرگشته بر روی چو ماهش
دل و جان فتنه بر زلف سیاهش
هنر فتنه شده بر جان پاکش
نبشته عهده عنبر به خاکش
رخش نسرین و بویش نیز نسرین
لبش شیرین و نامش نیز شیرین
شکرلفظان لبش را نوش خوانند
ولیعهد مهینبانوش دانند
پریرویان کزان کشور امیرند
همه در خدمتش فرمانپذیرند
ز مهترزادگانِ ماهپیکر
بود در خدمتش هفتاد دختر
به خوبی هر یکی آرام جانی
به زیبایی دلآویزِ جهانی
همه آراسته با رود و جامند
چو مه منزل به منزل میخرامند
گهی بر خرمنِ مه مشک پوشند
گهی در خرمن گل باده نوشند
ز برقع نیستشان بر روی بندی
که نارد چشمزخم آن جا گزندی
به خوبی در جهان یاری ندارند
به گیتی جز طرب کاری ندارند
چو باشد وقت زور آن زورمندان
کنند از شیر چنگ از پیل دندان
به حمله جان عالم را بسوزند
به ناوک چشم کوکب را بدوزند
اگر حور بهشتی هست مشهور
بهشت است آن طرف وان لعتبان حور
مهینبانو که آن اقلیم دارد
بسی زین گونه زر و سیم دارد
بر آخر بسته دارد رهنوردی
کز او در تک نیابد باد گردی
سبق برده ز وهم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد زآب طوفان
به یک صفرا که بر خورشید رانده
فلک را هفت میدان باز مانده
به گاهِ کوهکندن آهنینسُم
گهِ دریا بُریدن خیزران دُم
زمانهگردش و اندیشهرفتار
چو شب کارآگه و چون صبح بیدار
نهاده نام آن شبرنگ، شبدیز
بر او عاشقتر از مرغِ شبآویز
یکی زنجیر زر پیوسته دارد
بدان زنجیر پایش بسته دارد
نه شیرینتر ز شیرین خلق دیدم
نه چون شبدیز شبرنگی شنیدم
چو بر گفت این سخن شاپورِ هشیار
فراغت خفته گشت و عشق بیدار
یکایک مُهر بر شیرین نهادند
بدان شیرینزبان اقرار دادند
که استادی که در چین نقش بندد
پسندیده بود هرچ او پسندد
چنان آشفته شد خسرو بدان گفت
کزان سودا نیآسود و نمیخفت
همه روز این حکایت باز میجست
جز این تخم از دماغش برنمیرست
در این اندیشه روزی چند میبود
به خشک افسانهای خرسند میبود
چو کار از دست شد، دستی بر آورد
صبوری را به سرپایی در آورد
به خلوت، داستانخواننده را خوانْد
بسی زین داستان با وی سخن راند
بدو گفت ای به کارآمد وفادار
به کار آیم کنون، کز دست شد کار
چو بنیادی بدین خوبی نهادی
تمامش کن که مردی اوستادی
مگو شکر، حکایت مختصر کن
چو گفتی سوی خوزستان گذر کن
تو را باید شدن چون بتپرستان
به دست آوردن آن بت را به دستان
نظر کردن که در دل داد دارد؟
سر پیوند مردم زاد دارد؟
اگر چون موم نقشی میپذیرد
بر او زن مُهر ما تا نقش گیرد
ور آهندل بوَد منشین و برگرد
خبر ده تا نکوبم آهن سرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاپور، نقاشی ماهر و چابک، دربار شاه پرویز را با هنر خود شگفتزده میکند. او با زبان شیوای خود زیبایی و خوشیهای زندگی را توصیف میکند و از عشق و شادابی میگوید. در سفرش به سرزمین شمیرا، زنی قدرتمند و شاهزادگان زیبایی را میبیند که به زندگی شاداب و فصلی خود میپردازند. شاپور در این سفر با دختری پریرو و زیبا آشنا میشود که دل او را به بند میکشد.
این داستان حاکی از هنرمندی، زیبایی و عشق است، و شاپور نقش مهمی در بیان احساسات و زیباییهای دنیای پیرامونش دارد. در نهایت، او با استفاده از خلاقیت و مهارت خود به دنبال عشق و موفقیت است و تلاش میکند تا در این مسیر به پیروزی برسد.
مصرع دوم یعنی جهان را از مغرب تا لهاور سیر کرده و گشتهاست. (منظور از مغرب در اینجا ممالک آفریقا است؛ نظامی در جایی دیگر سروده است: «سیاهان مغرب که زنگیفشند» عنوان مغرب بیشتر شامل ناحیهای بودهاست که امروزه الجزایر و لیبی و ... است و گاهی اندلس نیز جزو آن شمرده میشدهاست. لهاور، ناحیهٔ لاهور است امروزه در پاکستان.
هوش مصنوعی: از هنر نقاشی، به مانی خبر خوشی داده شده و در علم هندسه، که با اقلیدس شناخته میشود، درهایی به روی خلاقیت باز شده است.
هوش مصنوعی: یک نقاش چابک و ماهر وجود دارد که بدون نیاز به ابزار خاصی، از تصوراتش به سادگی و زیبایی نقاشی میکند.
هوش مصنوعی: آنچنان با لطف و مهربانی بود که حتی بر روی آب، رد لطیف خود را به جا میگذاشت.
هوش مصنوعی: زمین را بر پیشگاه پرویز بوسید و این کلمات دلنشین را گفت.
هوش مصنوعی: اگر شاه جهان دستور دهد، میتوانم از چیزی که میدانم، صدها داستان بگویم.
هوش مصنوعی: خسرو به جوانمرد اشاره کرد و گفت که با جدیت حرف بزن و از ایجاد هیاهو و سردی در برخورد جلوگیری کن.
هوش مصنوعی: شاپور، که سخنگوی ماهری است، به بیان کرد و گفتار خود را با لطافت و زیبایی ویژهای آراست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا برقرار است، دنیا همیشه به تو وابسته باشد و زمان و سال و ماه همواره برایت خوش یمن و نیکو باشد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو همچون جوانی است که همواره همراه باد باشد و همواره به آرزوهایت نزدیک شود.
هوش مصنوعی: دلگیر باشد کسی که خوشحالی تو را به باد بدهد، و ویران کند کسی که خواستار آبادانی تو نیست.
هوش مصنوعی: مدتها در این مکان عجیب و شگفتانگیز گشتم و در سراسر جهان چیزهای زیادی را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: در آن سوی کوهها، چند خانه وجود دارد که به نظر میرسد کنار دریای دربند قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: یک زن از نسل شاهان به فرماندهی رسیده و سپاه او به قهرمانی و قدرت رسیده است.
هوش مصنوعی: تمام نواحی ارّان تا ارمَن تحت فرمان آن زن قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: هیچ جایی بدون هزینه و بیزحمت نیست، همه چیز به تلاش و کوشش نیاز دارد، جز حکومت و ثروت که به راحتی به دست میآید.
هوش مصنوعی: هزاران قلعه بر روی کوههای بلند وجود دارد، اما فقط خدا میداند که درون آنها چه مقدار ثروت و گنج وجود دارد.
هوش مصنوعی: از انواع حیوانات چهارپایان به اندازه دلخواهت وجود دارد، بیشتر از پرندگان و ماهیان.
هوش مصنوعی: زندگی میتواند پر از خوشی و شادی باشد، حتی اگر برخی چیزها وجود نداشته باشند.
هوش مصنوعی: از میان مردان، او بزرگتر و برجستهتر است و به خاطر بزرگیاش، مهینبانوش نامیده میشود.
هوش مصنوعی: شمیرا نام شخصی است که در همهجا شناخته شده و مشهور است، و او به عنوان مهینبانو معرفی شده است.
هوش مصنوعی: در هر زمانی و در هر مکان، برای خود جایی را آماده کردهام تا بتوانم به آرامش بنشینم.
هوش مصنوعی: به فصل گل، جای او در موقان است تا زمین زیر پایش همیشه سرسبز و خرم باشد.
هوش مصنوعی: در فصل تابستان، روی کوه ارمن، گلها به زیبایی در حال شکوفایی هستند و به طور گسترده و فراوان در همه جا پراکندهاند.
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، وقتی که درختان خزان میگیرند، پرندهای به پرواز در میآید و به دنبال شکار میگردد.
هوش مصنوعی: زمستانش به سمت بردع، ستمگر است چرا که بردع به هوای گرم عادت دارد.
هوش مصنوعی: شما در هر یک از چهار فصل سال، شرایط جوی خاصی را تجربه میکنید که مختص همان فصل است.
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگی را با خوشحالی تجربه میکند و جهان را همچون یک بازی لذتبخش میبیند.
هوش مصنوعی: در این خانهی پر از پیچ و خم، تنها یک برادرزاده دارم و هیچ چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا، بگذار تا من از زیباییات بگویم! تو، همانند ماهی، زیر پوشش و حجاب زیبا و محترمت پنهان شدهای.
هوش مصنوعی: شب مانند نوری است که جوانی مثل ماه، درخشان و دلانگیز است و چشمان تاریک و زیبا مانند آب حیات به نظر میرسند.
قامتی بلند دارد همچون نخلی از نقره و سیم که دو زنگی برای چیدن خرما از آن بالا رفتهاند. (منظور از دو زنگی دو گیسوی سیاه و بافته است.)
هوش مصنوعی: به خاطر یاد آن معشوق زیبا و دلپذیر، دهان من پر از آب و شیرینی شده است.
هوش مصنوعی: دندانهای زیبا و درخشان او مانند مرواریدهایی هستند که با آب صدفی شفاف و روشن شدهاند.
هوش مصنوعی: دو دندان مثل عقیق شفاف و درخشان هستند و دو گیسو مانند کمندهایی هستند که به زیبایی تاب خوردهاند.
هوش مصنوعی: موهای خوشفرم او، دل را به خود مشغول کرده و رنگ سبز کمرنگ آن، زیبایی را به روی گلی تازه میافزاید.
هوش مصنوعی: نسیم خوشبویی از طرف نرگس بیمار به مشام میرسد و انسان را به وجد میآورد.
هوش مصنوعی: چشمت را به جادوگر تبدیل کردهای و دیگر نمیتوانی با آن نگاه کنی؛ به خاطر این جادو، از نظر بد محافظت میکنی.
هوش مصنوعی: لبانش مانند سحرگاهی تیز و برنده است و میتواند آتش عشق و دلها را به شدت شعلهور کند، به طوری که با هر کلمهای که میگوید، شیرینی و شکر عشق را پخش میکند.
هوش مصنوعی: لبان او در هنگام خنده، طعمی شور و شیرین دارند که خاص خود اوست.
هوش مصنوعی: انگار که میبینی او تیغی از نقره است که با آن، سیبی را به دو نیم کرده است.
هوش مصنوعی: اگر چهره ی او را ببینی، زیباییاش به قدری است که میتوانی به راحتی صدها نفر را تحت تأثیر قرار دهد، اما اگر به او نگاه کنی و جوانههای زیباییاش را نادیده بگداری، هیچ زیبایی از او نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره میکند که وقتی شمعی روشن است و پروانهها دور آن پرواز میکنند، زیبایی و جذبه شمع به قدری زیاد است که پروانهها از هیچ چیز دیگری نمیترسند و تنها به سوی آن شمع جذب میشوند. این جمله به نوعی نشاندهنده عشق و شیفتگی است که فرد به یک زیبایی یا معشوق احساس میکند، به طوری که همه چیز را نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به زیبایی و جذابیت موها و چهرهاش میبالد و گاهی به شکل یک عطر یا یک فروشنده قند ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: هر چشمی که به انگشتانش اشاره میکند، چنان است که گویی سیبهایی را در دست دارد و هر بار که میخندد، مانند ترنجی خوشمزه و زیباست.
هوش مصنوعی: اسب زمان در مسیر خاصی حرکت کرده و با قدرت به سمت خورشید و ماه رفته است.
هوش مصنوعی: دو پستان مانند دو سیب نقرهای تازه در کنار پستان گل باغ، درخشندگی و زیبایی خاصی دارند.
هوش مصنوعی: بوسهای که از لبان او گرفته شود، پاسخی ندارد، زیرا اگر لبهایش را باز کند، جواهرات گرانبهایی از آن بیرون میریزد.
آهو تسلیم زیبایی گردنش شده و عاشقش شدهاست. گردن آهو در بلندی، کشیدگی و زیبایی معروف است. «به آب چشم شسته» هم بهمعنی این است که آهو عاشق زار اوست و بر دامنش سر نهاده و میگرید و هم اینکه او پاکدامن است و دامنش گویی با اشک پاک شسته شدهاست.
هوش مصنوعی: چشمان آهوان مانند چشمهای نوشیده میشود که به شیرافکنان خواب خرگوشی میدهد.
هوش مصنوعی: دوست داشتن و محبتهای زیاد را با یک آغوش پر از درد و زخم مقایسه کردهایم. در میان همه این محبتها، تنها یک آغوش زیبا و دلنشین وجود دارد که از میان آن، از زیباییهایی که میتوان به دست آورد، چیزی نصیب ما نمیشود.
صدها عاشق، خواب او را میبینند اما دیدار نمیکنند همچنانکه در شب کسی خورشید را نمییابد و نمیبیند.
هوش مصنوعی: اگر انسان از چشم خود بهرهبرداری کند، میتواند بیش از صد آهو را ببیند، حتی اگر فقط یک آهو را مشاهده کند.
هوش مصنوعی: در اثر حسادت نرگس، جذابیت او باعث شده که بازار فروشندگان ریحان شلوغ و زنده شود.
هوش مصنوعی: در روز عید، هیچکس زیبایی ابروی هلالی را نمیبیند مگر کسی که به خاطر او جانش را فدای عشق کند.
هوش مصنوعی: مجنون در خیال خود به شدت متحیر و شگفتزده است، زیرا لیلی با زیباییاش به نوعی پنهان شده و در دسترس او نیست.
زیبایی هر انگشتش فرمان قتل خلقی بود. (ظرافت و باریکی هر یک از انگشتانش به قلمی تشبیه شده که فرمان قتل عاشقان را مینویسد و صادر میکند)
هوش مصنوعی: ماه به خاطر زیباییاش خود را مانند خال (نقطهای زیبا) معرفی کرده و شب نیز از زیبایی او به عنوان یک کتاب فال تعبیر کرده است.
هوش مصنوعی: از گوش و گردن او مرواریدهایی میدرخشند که بر چنین افراد بخشنده و نیکوکار رحمت نازل میشود.
هوش مصنوعی: گفتگویی وجود دارد و هزاران احساس پرهیجان در دل دارم، وجود تو مانند لبی شیرین است و بوسههایی که بر آن میزنم، به اندازه قند شیرین و لذتبخش است.
هوش مصنوعی: موی زیبا و دلربا، با لبها و دندانهایی چون یاقوت و مروارید.
یک معنیِ مُفرّح در اینجا شربت یا معجونی است که در قدیم از گیاهان فرحبخش میساختهاند و گاهی زر، یاقوت، مروارید و ... در آن نوشیدنی میانداختند زیرا بر این باور بودند که گوهرِ آن زر یا جواهر در نوشیدنی اثر میکند. در مصرع اول لب سرخ و دندانهای سپید به یاقوت و در تشبیه شده که تاثیر مفرح دارد.
هوش مصنوعی: عقل و خرد من در برابر زیبایی او مثل کسی است که گم شده، و دل و جانم در مقابل زلف سیاه او به شدت دچار آشفتگی و فریب بوده است.
هوش مصنوعی: هنر به گونهای بر روح پاکش تأثیر گذاشته که عطر عنبر بر زمینش نشسته است.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند گل نسرین زیباست و بوی او نیز مشابه بوی گل نسرین است. لبهایش شیرین و نامش هم خوشایند و شیرین است.
هوش مصنوعی: لبهای او را به خاطر شیرینی کلامش مانند نوش میدانند، اما او را به عنوان ولیعهدی بزرگ و مهم میشناسند.
هوش مصنوعی: زیبا روها از آن کشور، در خدمت امیر هستند و همگی فرمانبردار او هستند.
هوش مصنوعی: در خدمت او هفتاد دختر از خانوادههای بزرگ و با شخصیت زیبا وجود داشت.
هوش مصنوعی: هر یک از ما با خوبی و نیکی خود میتوانیم آرامش و شادی به کسانی که در زندگیمان هستند، هدیه دهیم. زیبایی دلانگیز دنیا در نیکوکاری و رفتارهای مثبت ما نهفته است.
هوش مصنوعی: همه با زیبایی و جلالی مانند یک رود و جام هستند و مانند ماه در هر منزل و مکان به آرامی حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بر فراز خوشیها و زیباییها زندگی میکنند و گاهی در دل لذتها و شادیهای زندگی غوطهور میشوند.
هوش مصنوعی: برقع بر چهره آنهاست که در سایه آن، چشمهای بد و آسیبزا به آنها آسیبی نمیزند.
یاری ندارند یعنی همتا ندارند
هوش مصنوعی: زمانی که وقت قدرت و زور برسد، افراد قدرتمند مانند شیر دندانها و چنگالهای خود را به کار میگیرند و مانند فیل از قدرت خود استفاده میکنند.
هوش مصنوعی: در این بیت به قهری اشاره میشود که میتواند به جهان آسیب برساند و بار دیگر به زیبایی و جاذبه یک ستاره اشاره شده که در نزدیکی آن قرار دارد. این تصویرگرایی نشاندهنده تضاد میان قدرت و زیبایی است.
هوش مصنوعی: اگر در بهشت حوریهایی وجود دارد که به زیبایی و شهرت معروف هستند، در آن سو نیز لذتهای دیگری از حوریها وجود دارد.
هوش مصنوعی: مهینبانو که در سرزمین خود دارای فراوانی طلا و نقره است.
هوش مصنوعی: در پایان، کسی که راه میسپارد، نمیتواند به حقیقتی برسد که تنها در ذهن خودش وجود دارد.
هوش مصنوعی: فکر و خیال فیلسوفان، مانند مرغابی است که از طوفان آب نمیهراسد و به راحتی از آن عبور میکند. این نشان میدهد که آنها با درک و شناخت خود، ترسی از مشکلات و چالشها ندارند و به جلو میروند.
هوش مصنوعی: به یک رنگ زرد که به آسمان تابیده، زمان به هفت میدان مختلف باز مانده است.
هوش مصنوعی: در زمانهای سخت و دشوار، قدرت و مقاومت همچنان لازم است، حتی اگر در شرایط ناپایدار قرار داشته باشیم.
هوش مصنوعی: زندگی و زمان همیشه در حال تغییر و تحول هستند. در حالیکه شب، انسان را به فکر وادار میکند و فرصتی برای آرامش و تأمل میدهد، صبح بیداری و روشنایی را به ارمغان میآورد و انسان را آمادهٔ عمل و تلاش میسازد.
هوش مصنوعی: شبتاب سیاه را شبدیز نامیده و آن را با عشق بیشتر از پرنده شباهنگ توصیف کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که همیشه به زنجیر طلا متصل است، به خاطر آن زنجیر پایش به چیزی بسته شده است.
هوش مصنوعی: من هیچکس را شیرینتر از آن که به خلق و خوی او دل ببندم، ندیدم و هیچ صدایی را خوشتر از صدای اسبی سیاه و زیبا، نشنیدم.
هوش مصنوعی: وقتی شاپور با این حرفش صحبت کرد، فراغت و آرامش به خواب فرو رفت و عشق بیدار شد.
هوش مصنوعی: هر یک به عشق شیرین میپرداختند و او به زبان دلنوازش این محبت را تأیید میکرد.
هوش مصنوعی: استادی که در چین نقشها را طراحی میکند، هر آنچه را که او در نظر داشته باشد، زیبا و قابل قبول است.
هوش مصنوعی: خسرو به قدری نگران و پریشان شد که از آن فکر و خیال دست برنداشت و شب و روز آرامش نداشت.
هوش مصنوعی: هر روز این داستان تکرار میشود و او جز این فکر که در سرش دارد چیزی دیگری به دست نمیآورد.
هوش مصنوعی: در این فکر بود که چند روزی به طور خشک و بیهیجان زندگی کند و از آن راضی باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که کار از دست برود و شرایط دشوار شود، صبر و شکیبایی را باید به کار گرفت و به راهحلهایی سریع و موثر روی آورد.
هوش مصنوعی: در تنهایی، داستانخواننده را به خود خوانده و دربارهٔ آن داستان، به سخن گفتن پرداخت.
به کار آیم یعنی به کار و کمکم بیا
هوش مصنوعی: اگر پایهای به این زیبایی بنا کردهای، پس آن را به طور کامل به اتمام برسان، زیرا او مردی کارآمد و تواناست.
هوش مصنوعی: نگو که شکر را بگو، فقط داستان را کوتاه بکن. وقتی گفتی به خوزستان برو، همین کافیست.
هوش مصنوعی: باید مانند بتپرستان، تو را به دست آوریم، همانطور که آنها بتهای خود را به دست میآورند.
هوش مصنوعی: به تماشای دل کسی نشستهای که احساس و عشق دارد. آیا او در ارتباط با انسانها و روابط اجتماعی خود پیوندی عمیق و واقعی برقرار کرده است؟
هوش مصنوعی: اگر مانند موم قابلیت پذیرش نقش و فرم را داشته باشد، بر او مهر ما بزن تا آن نقش را بپذیرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی دلش به همان استحکام آهن باشد، نباید در این باره سکوت کند و باید به من خبر بدهد تا من بتوانم از جانب او اقدام کنم و هوشیار باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.